کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

عروس در آتش

9 ارديبهشت 1388 ساعت 19:41


گروه حوادث - تازه دامادی که در شب نخست زندگی مشترک، همسرش را خفه کرد و پیکرش را به آتش کشید دستگیر شد. سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود.«زهرا» که تازه از جشن عروسی دخترش به خانه بازگشته بود خاطره‌های شیرین را در ذهن خود مرور می کرد.شوهرش هم خسته از راه رسید و بی این که حرفی بزند کناری نشست و به عکس دخترش خیره شد. آن شب به سحر رسید؛ مادر نو عروس به رسم روستا در گرگ و میش بامداد بساط صبحانه و نان تازه تنوری را مهیا کرد و آماده رفتن به خانه دخترش شد که چند نفر به سراغش رفتند.گویا خبری بود که با صدای بلند شوهر «زهرا» را صدا می زدند.پیرمرد که از پریشانی تنش می لرزید متحیر به آنان نگاه می کرد. کسانی که جلوی در آمده بودند نمی توانستند حرفی بزنند و کلمه‌ها را بریده بریده می گفتند.ناگهان اشک در چشمان مادر حلقه زد.سرخی چشمان آن آشنایان گویای خبر ناخوشایندی بود. هق هق گریه‌های «زهرا» سکوت روستا را در هم شکست.پا برهنه به سوی خانه دخترش دوید و بدون این که به اطرافش نگاهی کند وارد حیاط شد.بزرگان روستا هم در حیاط ایستاده بودند.بوی دود از انبار خانه به مشام می رسید.«زهرا» حرفی نمی زد و فقط سراغ دخترش را می گرفت. هیچکس توان جواب دادن نداشت.مادر شوهر نوعروس بر سر و صورتش می زد.او با صدای لرزان به مادر نو عروس گفت: دخترت خودسوزی کرد. «زهرا» شوکه و در جایش میخکوب شد و پس از چند ثانیه به طرف پیکر نیمه سوخته دخترش دوید.پدر نیز به قربانگاه رسید و دستانش را بر سر خود کوبید.رو به دامادش کرد و گفت: دختری که با لباس سفید وارد خانه بخت شد چرا در شب عروسی اش زنده زنده سوخت؟! تازه داماد به جای جواب، فقط سکوت کرد. پیکر قربانی در دامنه کوه بلند روستا دفن شد اما همچنان سوال بی جواب بر ذهن پدر و مادر داغدار نوعروس سنگینی می کرد که چرا دختر پاکدامن و با ایمانشان سوخت؟ در آن بین، بازپرس و کارآگاهان جنایی پیگیر ماجرا شدند و به بازجویی از تازه دامادی پرداختند که پیراهن سیاه بر تن کرده بود. همسرت چه گونه خودسوزی کرد؟ مرد جوان با چهره رنگ پریده می گوید: صبح زود وقتی بیدار شدم زنم در اتاق نبود.به دنبالش گشتم اما او را پیدا نکردم.ناگهان صدای «سوختم سوختم» را از انباری خانه شنیدم.همین که وارد انبار شدم دیدم خودش را با نفت سوزانده است. کارآگاهان با وسواس بیش تری صحنه جرم را بررسی کردند.محل سوختن جنازه به طور کامل مشخص است؛ انگار نوعروس در خواب سوخته بود.هیچ آثار دفاعی در محل سوختن به چشم نمی خورد. پلیس، حقیقت را پشت پرده ای از ابهام می دید و زیر چشمی، سایه به سایه داماد پریشان را زیر نظر داشت.انگار تازه داماد هم متوجه شده بود که کارآگاهان به او شک کرده اند. انگار حقیقت چیز دیگری است که تو مخفی می کنی. با این حرف، مرد سیاهپوش پریشان تر شد.ماموران پیش از این که تازه داماد حرفی بزند دستش را گرفتند و به اداره آگاهی بردند. در تحقیق از اهالی و پدر و مادر نوعروس، همگی نجابت و ایمان نوعروس نگون بخت را تائید کردند و همین موضوع به فرضیه جنایت خانوادگی قوت بیش تری بخشید. تازه داماد مدام تکرار می کرد: جناب سروان، من عزادارم.اجازه دهید به روستا برگردم.وی در بازجویی‌ها همان حرف‌های پیشین خود را تکرار کرد.در آن میان، افسر تجسس، فندکی برداشت و از داماد خواست دستش را روی شعله آن بگیرد.متهم پس از دو ثانیه دستش را عقب کشید. چه طور همسرت در میان آتش سوخت اما هیچ دفاعی و فریادی نشنیدی؟ روابط عمومی دادگستری خراسان شمالی اعلام کرد، داماد با شنیدن این حرف، خیس عرق شد و گفت: دیگر خسته شده ام؛ می خواهم حقیقت را بگویم تا شاید از عذاب وجدان خلاص شوم.آن شب یک لحظه شیطان در وجودم رخنه کرد.زنم را در اقدامی جنون آمیز خفه کردم و جنازه اش را آتش زدم.


کد مطلب: 14574

آدرس مطلب :
https://www.siasatrooz.ir/fa/news/14574/عروس-آتش

سیاست روز
  https://www.siasatrooz.ir