«خاطره شهيد بهشتي زاييده ذهن من است. فکر کردم فضاي اتهامي که آقاي هاشمي با آن درگير بودند را چطور بيان کنم و اين بخش به خاطرم رسيد.»
این جمله در هفته گذشته حاشیههای فراوانی را با خود به همراه داشت. جملهای که بخشی از گفت وگوی منوچهر محمدی تهیهکننده شناختهشده سینما با یکی از روزنامههای اصلاحطلب و درست در سالگرد درگذشت مرحوم هاشمی نقل شد و سر و صدای زیادی به راه انداخت. اینکه بعد از دوازده سال مشخص شد خاطرهای که در آن فیلم برای مظلومنمایی قرار گرفت، اساسا وجود خارجی نداشت و عجیبتر آنکه همین خاطره ناصواب چند سال بعد در پیام مرحوم هاشمی به کنگره شهید بهشتی مجددا نقل شد و چندین سال بعد در جوابیه معاون امور زنان درخصوص بحث مطرح شده از سوی یک روزنامهنگار اصلاحطلب فراری.
اما به محض دست به دست شدن متن مصاحبه آقای تهیهکننده، واکنشها شروع شد. همین واکنشها سبب شد تا برخیها به جبران این گاف رسانهای دست به «مالهکشی» بزنند.
اول خود سازنده فیلم تبلیغاتی سال ۸۴ آقای هاشمی که در اقدامی عجیب اعلام کرد: «آقایان دوست داشتند از حرف من اینگونه برداشت کنند! آن خاطره را آقای هاشمی برای من تعریف کرد و من ادبیاتش را تغییر دادم و با سبک و سیاق خودم نوشتم» بعد هم چهرههای نزدیک به هاشمی نظیر مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سعی کردند گاف رسانهای را به نوعی پاک کنند.
آقای مدیرمسئول مدعی شده که «کسانی که آشنایی مختصری با آقای هاشمی داشته باشند، می دانند که ایشان فردی نبود که بخواهد براساس سناریو و ذهنیت یک تهیه کننده سینما عمل کند، بلکه همواره براساس عقل و تشخیص خود عمل می کرد و تا جایی که بنده اطلاع دارم موضوع این خاطره را خود آقای هاشمی ابتدا نقل کرده است و متن براساس آن نوشته شده است، حالا ممکن است برخی الفاظ در این موضوع در روایت فیلم، نقل به مضمون شده باشد.»
آقای کارگزارانی هم با ادبیاتی دیگر همین موضوع را مطرح کرده است که «مضمون دیالوگ در فرمایشات و اظهارات مقدماتی آقای هاشمی برای سناریست و تهیه کننده فیلم مطرح شده وحاق و محتوای آن جنبه تاریخی و واقعی دارد و این محتوا از ذهن و ضمیر آقای هاشمی به عزیزان مسئول در ساخت فیلم منتقل شده است. البته واژگان بکار گرفته شده و ادبیات خاص آن محصول هنرمندی و ظرافت سنجی و هوش آقای محمدی بوده است.»
فکر اینجایش را نکرده بودید؟
با این توضیح و تفسیرها ذکر این نکات ضروری است که اولا در همان سال ۸۴ فیلم دیگری نیز برای مرحوم هاشمی توسط یکی دیگر از کارگردانان مشهور ساخته شد. فیلمی که چند جوان دور یک میز مثلا از آقای هاشمی سوالات متنوعی را مطرح میکنند و وی با لبخند و شوخی به همه آنها پاسخ میدهد. از عاشق شدن تا شماره کفش و... دست آخر هم آن گریههای معروف دخترک!
بعدها مشخص شد که همان افراد دور میز مشترک با مرحوم هاشمی، جزو متقاضیان بازیگری دفتر تولید فیلم جناب فیلمساز بودند و به نوعی اولین بازیگری نسبتا حرفهای خود را در کنار نقش اول آن فیلم یعنی کاندیدای آن سال انتخابات ریاست جمهوری تجربه کردند.
دوم آنکه آن خاطره چه بود. عین عبارتی که در فیلم بود مگر غیر از این بود که: «روزی در جمع یاران به بهشتی گفتم این تهمتهای تلخ آزارت نمیدهد؟ نگاهم کرد و گفت «این آسیاب به نوبت است؛ نوبت تو هم خواهد رسید»؟
در کجای این جملات ساده پیچیدگی دیده میشود؟ چه تغییر ماهوی در ساختار خاطره ایجاد شده که کارگردان آنرا نه «سلیقه» و «ادبیات» خود که «زاییده ذهن» خود میپندارد؟
آن خاطره صرف نظر از صحت یا زاییدگی آن در پیام مرحوم هاشمی در سال ۹۰ تکرار شده است: «روزی به ایشان(شهید بهشتی) گفتم: سید با این همه توهین و تهمت چه میکنی؟ هنوز آن لبخند معنادار و نگاه نافذش را با تمام وجود حس میکنم که با دست بر دوشم زد و گفت: آسیاب به نوبت!»
سوال اینجاست که اگر این خاطره قرار بود با آن شیوه روایی فیلم سال ۸۴ قرار گیرد، کدامیک بهتر بود؟ جز اینکه تکرار آن در سال ۹۰ به شدت با فضای آن فیلم نزدیکی بیشتری داشت تا آنچه که فیلمساز برای قرار دادن آن جملات در دهان آقای هاشمی «زاییده» بود؟
نکته جالب آنجاست که خود کارگردان دلیل این زاییدگی ذهن را در ادامه جمله خود می آورد: «فکر کردم فضاي اتهامي که آقاي هاشمي با آن درگير بودند را چطور بيان کنم و...»
سوم آنکه این درست که روزنامهای که این مصاحبه را منتشر کرده در دوران اصلاحات جز منتقدین و مخالفین مرحوم هاشمی بوده، اما دست کم در دوران پسافتنه به جلگه حامیان و سینهچاکان آن مرحوم پیوستند.
آن جوابیه و توضیح ناشیانه منتشر شده در همین روزنامه اوضاع را خرابتر میکند. مصاحبه سازنده فیلم آقای هاشمی نه در روزنامههای منتقد آن مرحوم که در جریده به ظاهر حامی ایشان منتشر شده است. رسانهای که حالا همه را به «سوء استفاده» و بزرگنمایی بخشی از مصاحبه کرده،متهم میکند، اما به این سوال پاسخ نمیدهد که چرا خود شورای سردبیری و تصمیمگیران روزنامه تشخیص دادهاند که از آن همه مصاحبه همین تیتر را انتخاب کنند که «خاطره هاشمی از بهشتی زاییده ذهن من است» و بعد هم همان تیتر را برای صفحه اول خود انتخاب کنند؟ این توجیهگریهای پس از افشای ناخواسته و برجستگی ناخواستهتر خیلی وقت است که تاریخش منقضی شده است.
چهارم اینکه اگر این خاطره وجاهت داشت، قطعا مرحوم هاشمی میتوانست از آن در دورانی استفاده کند که توپخانه اصلاحات ایشان را رها نمیکرد. از عالیجناب سرخپوش و مجلس ششم گرفته تا ماجرای قتلهای زنجیرهای و آن همه تهمت و افترا بهترین موقع بود تا «آسیاب به نوبت» را خرج کرد.
«تکرار» بازی براساس نظر فیلمساز
در سال ۹۲ هم مشابه همین «فیلم»سازیها رخ داد.
چند سال بعد از انتخابات یازدهم ریاست جمهوری «حسین دهباشی» سازنده فیلمهای انتخاباتی روحانی فاش کرد که «هم چرخ سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ زندگی مردم» و یا «پناه میبرم به خدا از بستن دهان منتقدان» نه جملات جاری از ذهن روحانی که زاییده ذهن او بوده است. بدتر از همه آن جمله معروف در فیلم سال ۹۲ بود که مثلا آقای روحانی میگفت: «من سالهاست که وقتی بین منزل و اداره تردد میکنم و مردم را میبینم و چهرهها را مطالعه میکنم میبینم چقدر گرفته و چقدر عبوس است و خنده در چهرهها نیست»
جملهای که هیچ ربطی به مطالعه آقای روحانی و دیدن مردم از پنجره دودی اتومبیلشان نداشت بلکه این را هم به اذعان آقای فیلمساز، خودش در دهان رئیسجمهور فعلی گذاشته بود. این رفتارها نشان میدهد که آقای روحانی هم مثل یار و همراه سالهای قبل خود مشکلی با «فیلم» بازی کردن نداشته است.
از اسلام تا ماکیاول!
با این نوع نگاه به کسب قدرت باید اندیشید که چنین رفتارهایی چه نسبتی به جمله معروف شهید مدرس دارد که گفته بود: «سیاست ما عین دیانت ماست»؟ یا آن جمله امام(ره) که فرموده بود: «همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه» با رفتار برخی «السابقون انقلاب» چه نسبتی دارد؟
دروغ یا تدلیس یا «فیلم» بازی کردن برای کسب قدرت و جلب رای بیشتر از سوی هر که باشد مضموم است، اما قطعا از جانب شخصیتهایی که لباس «دین» بر تن کردهاند نپذیرفتنیتر است.
یادمان باشد اینجا جمهوری اسلامی ایران است و قرار نیست تفکرات ماکیاولی بر آن مسلط باشد که هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت میداند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمیداند و در نتیجه به کار بردن هر وسیلهای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز میشمارد. عقایدی که به روشنی سیاست را به کلی از اخلاق جدا میداند.
قرار نیست «شیفتگان خدمت» برای رسیدن به هدفشان از هر راه و بیراهی استفاده کنند و بعد به توجیه وسایل رسیدن به هدف بپردازند.
رای آوردن براساس چنین رفتارهای خلاف اسلام به لحاظ شرعی چه معنایی مییابد؟ در پله پایینتر از جهت حقوق و حقوقدانی کسی که با این شیوه غلط به کسب جایگاه و قدرت میرسد مستحق چگونه رفتاری است؟
علوم انسانی غیراسلامی
نگاه غیراسلامی به علوم انسانی، سیاست و هرنوع روابط اجتماعی دیگر شالوده جامعهای را شکل میدهد که در آن هرکسی خود را محق میبیند تا برای کسب قدرت، ثروت، شهرت و هر جایگاه دیگری به هر ریسمانی چنگ بزند.
کافی است کمی به مرور کتابهای درسی در مقاطع مختلف از دبستان تا دانشگاه بیندازیم تا به وضوح ببینیم چه بلایی بر سر جامعه امروز و فردای ایران میآوریم.
جامعهای که در آن اخلاقیات در سطوح بالا زیر پا گذاشته میشود و همین لگدمال شدن اخلاق به آن آموزش داده میشود، قطعا در سطوح میانی و پایین آن و در بین مردم نمیتواند اتفاقی بر خلاف آن رخ دهد.
نویسنده: مهدی رجبی