مسئله زن و حقوق زن امری است چالشی که در بسیاری از موارد تبدیل به مقولهای سیاسی و احیانا فشارهای دیپلماتیک در حوزه حقوق بشر بر ایران نیز میشود. این مسئله با توجه به تعداد زنان جامعه و نیز برابر بودن رای ایشان با مردان برای سیاسیون نیز اهمیت فراوان دارد زیرا با خروج زنان از چرخه انتخاب حتما مقبولیت نظامهای سیاسی به خطر خواهد افتاد پس سیاستمداران با مسئله زن در اوج احتیاط برخورد میکنند. اما آنچه مستمکی شد تا این یادداشت نگاشته شود متن یک مصاحبه بود با کارگردانی زن که خود معتقد است برای نشان دادن کاستیها تلاش میکند و فمنیست نیست پس علیه مردان در فیلمهای خود سیاهنمایی نمیکند.
ایشان زنان جامعه ما را در مرز انفجار میداند زیرا به ایشان ظلم میشود، نسبت به ایشان تبعیض روا داشته میشود، قانون آنگونه که باید حقوق ایشان را پاس نداشته است و فرهنگ نیز آنی که باید باشد نیست. اینها چکیده سخنان این دغدغهمند حوزه زن است ولی باید دید چقدر این سخنان در جامعه ما واقعی است! به چه میزان خشونتها از روی حس ضدیت با زنان است؟ آیا هنوز مسئله تشابه و تساوی حقوق زنان برای ایشان و هم فکرانشان حل نشده است؟ چرا تعریف از فعالیت اجتماعی عوض نمیشود؟
یکی از عواملی که موجب نارضایتی عدهای از زنان جامعه ما را فراهم آورده است تصور دخیل نبودن در فرآید رشد و تکامل جامعه خود است. این نارضایتی شاید ریشه در تعریف بسیاری از افراد از فعالیت اجتماعی دارد. بگذارید مثالی ساده بزنم شما کارخانهای را تصور کنید که دارای سطوح مختلفی است که از ایده پردازی گرفته تا امور دفتری، مدیریتی و... تا کارگری که پای دستگاه ایستاده و محصول نهایی را خروجیگیری میکند تشکیل یافته است. حال اگر کسی در مرحله آخر نبود و در مراحل ابتدایی یا میانی قرار داشت در روند تولید نبوده است؟ قطعا جواب منفی است. پس چگونه است این جواب در مورد خانواده و اجتماع متفاوت میشود؟
خروجی جامعه ی انسانی چیزی جز انسان صالح نیست برای تربیت این انسان باید تمامی اجزای جامعه کار کنند و مادر دقیقا کسی است که نقش محوری را در این تولید بازی میکند از ابعاد فیزیولوژیک مسئله که بگذریم زن در جایگاهی قرار دارد که میتوان انسان را به معنای واقعی کلمه بسازد و تمامی ارکان جامعه در حقیقت تسهیلکننده کار مادر یا همان جنس زن هستند. سوال این است که چگونه این کار یعنی تربیت کردن و به ثمر رساندن فرزند و تحویل انسان صالح که همان غایت جامعه انسانی فعالیت اجتماعی نیست ولی کار در کارخانه یا اداره که همه برای انسان کار میکنند و نه در مرحله حساس تربیت بلکه تسهیلکننده آن هستند فعالیت اجتماعی قلمداد میشود؟ این تناقض چگونه پاسخ داده میشود؟
اما محور بعدی خشونت علیه زنان است اول باید این را کاملا روشن و با صدای بلند اعلام کرد خشونت علیه هرکس و هر چیز به هر بهانهای محکوم است زیرا خشونت نه به معنای رفتاری قهرآمیز که دولتها با مجرمین و یا خصم انجام میدهند بلکه به معنای رفتاری برآمده از منیّت و غرور و سرکشی است پس محکوم است زیرا منشائی عقلایی و الهی ندارد.
ما در مصاحبهای که از این کارگردان زن میخوانیم میبینیم ایشان در مورد ازدواج سفید (زندگی زن و مرد در کنار هم بدون هیچ قید شرعی یا عرفی) اینگونه میگویند: «هر چند منظور کسانی را که میگویند این نوع ازدواج مرحلهای از دوران گذار است، درک میکنم» پس با اتکاء به درک بالای ایشان از مسائل که حتی میتوانند عملی مانند ازدواج سفید را هم درک کنند عرض میکنیم شما آماری بالای از خشونت علیه زنان اعلام میدارید «دوسوم» اگر بخواهیم از زاویهای دیگر به این سوال نگاه کنیم دوسوم از مردان ایرانی زن آزار هستند پس دوسوم از مردان ایرانی مریض روانی هستند زیرا ازدواج کردهاند تا زنان خود را آزار دهند و عقدههای روانی خویش را التیام بخشند! آیا واقعا اینگونه است؟ مردان زن میگیرند تا آنها را آزار دهند! ابتدا باید در آمار ارائه شده از طرف ایشان تشکیک کرد این آمار از کجا به دست ایشان رسیده است؟ کدام مرجع آماری این آمار را تایید میکند؟ راستی مگر زندگی تعاملی دوطرفه نیست؟ اگر چنین آماری درست باشد این حجم از زنان شاغل چگونه با اجازه همسران خود کار میکنند یا به دانشگاه میروند؟ اگر مردان آن هم با آن آمار بالا زن آزار باشند چرا اجازه چنین اموری را به زنان خود میدهند؟ چند درصد از مردان هستند که بخاطر آرامش و آسایش زن و فرزند خود چند نوبت در روز کار میکنند و تن به کارهایی میدهند که شاید دونشان ایشان باشد و حامعه نیز این کار را نه از خودگذشتگی بلکه وظیفه میداند! حال این مرد، زن آزار نیز هست. چون با آمار بالایی که ایشان ارائه کردهاند نمیتواند اینگونه نباشد. یعنی نمیتوان گفت فقط یکسوم از مردانی که زن آزار نیستند چند شیفت کار میکنند.
مرد زن آزار که چند شیفت کار کرده به خانه میآید خسته از کار و تعاملات خارج از منزل، خانم شروع به گله و شکایت کرده و بنای ناسازگاری میگذارد و دعوا آغاز میشود در این میان سخنان و اعمالی اتفاق میافتد که نباید. و نامش میشود زنآزاری. حال باید زن را از حقوقش مطلع کرد به او میگوییم برو و شکایت کن، طلاق بگیر، مهریهات را اجرا بگذار و پدرش را در بیاور و... حاصل، فروپاشی خانواده است. چطور است زن و مرد حقوق مساوی داشته باشند نه مرد چند شیفت کار کند و نه زن در حصار خانواده باشد و فرزند و هم لازم نیست یا فرزند را موسسات بزرگ کنند این هم راه حلی است، مردها مهریه، نفقه و نحله و اجرتالمثل نمیپردازند زنها هم به سربازی رفته و همه چیز در جامعه نصف میشود همان سبک زندگی امریکایی. باید برای حل مسائل جنسی هم به سوی همان موضوع مورد درک شما یعنی ازدواج سفید رفت. در این میان مردان نیز آسوده تر بوده و با تنوع جنسی لذت بیشتری از زندگی میبرند زیرا بدون تقید و آزاد خواهند بود چه معنایی دارد هم روانی باشی هم مهریه بدهی و وقتی هم نداری به زندان بروی هم امنیت را با سربازی رفتن و... تامین کنی؟! نه هرگز چنین نیست.
راست نمیگویید ادبیاتتان دلسوزانه نیست و حاصل گفتارتان بسیار خطرناک است همه چیز را از زاویه دید شخصیتهای فیلمهایتان میبینید این درست نیست نمیدانم پازل چه کسی را تکمیل میکنید و چرا؟ امیدوارم برای این سخنان که بنیان جامعه اسلامی را هدف قرار دادهاید در مقابل خداوند حجتی داشته باشد.
نویسنده: فرهاد ملاامینی - دبیر مجمع پیروان مهدی موعود (عج)