۱- صاحبنظران تغییرات حاصله در رژیم عربستان را نشانه آغاز شمارش معکوس برای سقوط در داخل بافت حکومت آلسعود دانسته و معتقدند؛ بافتی که در بردارنده عوامل انحطاط و اضمحلال این خاندان است. البته برای فرار موقت از نتیجه محتوم روند اضمحلال، سعودیها به سیاستهای تاخیری نظیر راه انداختن جنگ در یمن یا شیعههراسی و ایرانهراسی در سطح بینالمللی روی آوردهاند. بهانهکردن قدرتگیری ایران در منطقه یا آتشافروزی در یمن، حربهای است که خاندان حاکم در عربستان، عوامل و عناصر خود را از تفرق و اختلاف بازدارند اما شاهدیم با اقدامات و تغییرات اخیر نتیجهای کاملا عکس رقم میخورد. گویی این بافت فرسوده حکومت سلطنتی خاندانی را علاجی نیست.
۲- روشن است که این تغییرات باعث جا به جایی اساسی در ساختار حکومتی آلسعود گشته تا جایی که از نظر بسیاری به خانهتکانی و حتی زلزله و کودتای سیاسی تعبیر شده است. این دست تعابیر با توجه به نظام به شدت بسته سیاسی در عربستان و حکومت بیچون و چراي آل سعود برآن بیجهت نیست چنان که تغییرات در بالاترین مقامهای سیاسی آن هم بعد چهار ماه از فوت شاه سابق خبر از رقابت شدید درون خانوادگی دارد.
۳- بیشک این تغییرات منجر به قبضه شدن قدرت در دست سدیریها خواهد بود و آمدن کسانی مثل الجبیر به رأس قدرت که خارج از حلقه شاهزادگان آل سعود است، تضمینی برای تقویت بیشتر سدیریها در قدرت است. از طرف دیگر، این روند نمیتواند بدون واکنش دیگر شاهزادگان آلسعود باشد. شدیدتر و عمیقتر شدن رقابت دیگر شاهزادگان آل سعود با سدیریها از پیامدهای اجتنابناپذیر این تغییرات است که میتواند جنگ قدرت را به صورتی غیرقابل پیشبینی دامن بزند. در این صورت، تغییرات فعلی دو مسیر را در پیش پای آل سعود میگذارد؛ نخست تقویت کامل سدیریها در قدرت تا آنجا که دیگر جایی برای دیگر شاهزادگان باقی نماند و دوم مبارزه آنها در برابر سدیریها تا در نهایت منجر به سقوط این باند از قدرت بشود.
۴- دوران اینگونه حکومتهای متمرکز سلطنتی و مستبد سالها پیش گذشته است و به نظر میرسد اکنون عربستان شاهد آخرین تحرکات شبه اصلاحی قبل از فروپاشی حکومت کهنه و مندرس پادشاهی مطلق خانوادگی در این کشور است. فضای سیاسی امنیتی حاکم بر عربستان، انتظار هرگونه برنامه اصلاح اجتماعی سیاسی از پایین به بالا را دور از دسترس مینماید؛ در این کشور حرکت اجتماعی علیه حکومت و جنبش مدنی بسیار کند و تقریبا معدوم است و آنچه هست، تنها ملتی است که چارهای جز گوش سپردن و اطاعت و بیعت با این خاندان ندارد. از تعداد زندانیان سیاسی در این کشور اطلاع دقیقی در دست نیست اما قطعا یکی از معضلات سیاسی این کشور وجود تعداد قابل توجهی از مخالفان بدون محاکمه در بازداشتگاهها و زندانهای آلسعود است.
۵- کارشناسان معتقدند؛ تغییرات سیاسی عربستان که دو پست حساس ولیعهد و وزیر امور خارجه را نیز در بر گرفت به حکومت «سلمان بن عبدالعزیز» امکان داد تا از قدرت شاهزادگانی که روی سنتهای به جای مانده از بنیانگذار سعودی تأکید میکردند بکاهد و نوعی تغییرات مدیریت شده را به پیش ببرد. تغییراتی که در همان روز انتصاب سلمان به مقام پادشاهی در درون حکومت روی داد و به برکناری شخصیت کهنهکاری چون «تویجری» منجر شد، نوعی اقدام پیشدستانه برای مهار مخالفتهای درونی با سیاستهای سلمان به حساب آمد اقدام سلمان در زمانی که هیاتهای سیاسی برای شرکت در مراسم تدفین «عبدالله» به ریاض آمده بودند، غیر اخلاقی و شتابزده بود و از اینرو پس از آن، ناظران سیاسی وقوع تغییرات گستردهتر در آینده را پیشبینی کردند.
۶- تصمیمهای ملک سلمان چندان غافلگیرکننده و غیرمنتظره نبود، او در ادامه کودتای خود علیه عبدالله بنعبدالعزیز شاه سابق و متوفی که قبل از دفن جنازه او شروع شد، اکنون فرزند خام و بیتجربه خود را در جایگاه سوم ساختار حکومتی عربستان نشانده است. ملک سلمان در چارچوب معاملهای که نتیجه آن تحقق آمال خود و مطالبات آمریکاییها است، تصمیمهایی را که باید منتظر پس لرزههای آن در میان خاندان سعودی بود، اتخاذ کرد و راه را بر روی دیگر فرزندان و نوادگان عبدالعزیز موسس رژیم سعودی بست. ناظران معتقدند، تردیدی وجود ندارد ملک سلمان در حال سناریوسازی است تا فرزندش محمد بن سلمان را به قهرمانی تبدیل کند که بتواند در آینده ولیعهد و سپس شاه شود.
۷- آلسعود با مشکلاتی در مسیربازسازی رژیم روبروست، هرچند که مخالفتها تاکنون به اندازهای نبوده است که بتواند تهدید بزرگی را متوجه خاندان آلسعود کند ولی همین مخالفتهای اندک نشانهای از مشکلات بنیادینی است که سیستم حکومتی عربستان با آن مواجه است. این مشکلات بیشتر ناشی از زیادهروی غارت ثروت کشور عربستان، حرکت در زیر فرمان غرب، افزایش فضای امنیتی در تعامل با ملت و بکارگیری روشهای منقرض شده در رفتار با مردم عربستان است.