کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گفت‌وگوی سیاست روز با همسر و دوستان شهید حسن نیرپور کمک‌خلبانی که قلبش تاب شیون‌های کرمانشاه را نداشت

از رفتنت دهان همه باز...

6 دی 1396 ساعت 0:33

زلزله مهیبی که در عرض چند ثانیه بسیاری از خانواده‌های روستاها و شهرهای کرمانشاه را داغدار کرد تبعات وسیعی داشت، این زلزله به جز داغی که بر دل ایران بر جای گذاشت خانواده کمک خلبان شهید نیرپور را نیز غافلگیر کرد. در یک بعدازظهر سرد پاییزی درست بعد از اینکه تازه از شوک زلزله خارج شده بودیم و داشتیم کم کم اخبار سرو سامان گرفتن مردم زلزله زده را مرور می‌کردیم یکی از پرسنل نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در حین انجام مأموریت کمک‌رسانی به مردم زلزله‌زده غرب کشور به شهادت رسید.
سروان "حسن نیرپور" از پرسنل کادر هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران که در مأموریت کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان غرب ایران به‌سر می‌برد در حین انجام مأموریت کمک‌رسانی بر اثر ایست قلبی به شهادت رسید. وی از روزهای نخستین آغاز عملیات امدادرسانی نیروهای مسلح در میدان حضور داشته و در حین امدادرسانی و کمک به مردم زلزله‌زده یکی از روستاهای حاشیه سرپل ذهاب، به دلیل حجم بالای فشار کاری و دیدن صحنه‌‌های زندگی سخت مردم تاب نیاورده و ایست قلبی کرد.
به همین منظور با همسر شهید و دو همکارش هم کلام شدیم.


خانم زهرا خانی همسر شهید نیرپور هنوز در شوک حادثه است و به قول خودش فکر می‌کند همه اتفاقات یک کابوس وحشتناک است و انتظار دارد کسی او را از این خواب بیدار کند. با همه شرایط روحی نامساعد و شوکی که از شهادت همسرش دارد با ما همکلام می‌شود و به سیاست روز: « اصالتا ارومیه‌ای هستیم ولی ۱۳ سال است که در کرمانشاه به خاطر ماموریت همسرم ساکن شدیم.»
او که عادت کرده پا به پای همسرش از شهری به شهر دیگر در ماموریت باشد ادامه می‌دهد:«همسرم از اوایل ازدواج هم ماموریت می‌رفتند همان موقع ازدواج‌مان در کرمان بود و بر همین اساس بعد از ازدواج کرمان بودیم، مدتی بعد هم راهی مسجد سلیمان شدیم و هر جایی می‌رفتند با هم می‌رفتیم، چون دور از خانواده نمی‌توانست باشد و ما هم طاقت دوری نداشتیم ما یک طور عادت کرده بودیم اما وقتی خانه بود به خانواده می‌رسید» به این بخش از سخنانش که می‌رسد سکوتی عمیق بر گفت‌و گو سایه می‌افکند. می‌گوید:« اینجا تنها هستیم، همسرم را بردیم سلماس...» سکوت تکرار می‌شود، سکوتی که می‌تواند ناشی از دوری‌ حدود یک ماهه از همسر باشد.. یک ماه است که همسرش میهمان خاک سرد آن هم در زادگاهشان در سلماس شده و خانواده بدون او در کرمانشاه مانده‌اند...راستی چرا خانواده در شهری که خانه ابدی پدر شده است ساکن نشده‌اند؟! همین سوال را از خانم خانی همسر شهید می‌پرسیم، او می‌گوید:« فعلا بچه‌ها در حال مدرسه رفتن هستند و چون وسط سال تحصیلی است مانده‌ایم، به خاطر بچه‌ها تا بعد ببینم چطور می‌شود...» باز هم فضا متاثر از دوری از همسرش می‌شود انگار عادت ندارد که از او دور بماند همه مدتی که همسر ماموریت می‌رفته خانواده کنارش بودند و حالا در ماموریت ابدی نمی‌توانند به شهر سلماس بروند...»
می‌گوید در خانه سازمانی ساکن هستند و وقتی از همسرشهید می‌پرسیم که در سلماس خانه دارند یا کجا قرار است ساکن شوند با اندکی تامل می‌گوید: «نمی‌دانم... خانه نداریم، یک مقدار صبر کردنم هم برای همین است که باید در سلماس سرپناهی داشته باشم تا با دو فرزندم راهی این شهر بشوم.»
دوباره صحبت از همسرش می‌شود و خصوصیات اخلاقی او مدام تکرار می‌کند: «از روزی که همسرم شهید شده انگار تمام خاطرات و تمام غمها از ذهنم پاک شده و مقطع مقطع یادم می‌آید...» دوباره اما می‌گوید:« شهید نیرپور خیلی نسبت به کار و وظیفه خودش متعهد بود و برای کارهایش از جان و دل مایه می‌گذاشت...»
اما به آن روز تلخ که می‌رسیم سکوت‌های بین کلام او بیشتر و بیشتر می‌شود اما همینطور شمرده می‌گوید:«روز قبل از شهادت که برای کمک‌های مردمی جمع آوری شده برای زلزله زدگان کرمانشاه رفته بود.... رفتند برای بسته بندی و کمک صبح حدود ساعت ۴ و نیم و ۵ بود رفتند و ساعت ۱۲-۱۱ شب آمدند و دوباره صبح روز بعد راهی شدند...»
به روز شهادت که می‌رسیم پرسیدن سوال هم برایمان سخت و سخت‌تر می‌شود. از او می‌خواهیم درباره سلامت جسمی همسرش صحبت کند، میخواهیم بدانیم که یک کمک خلبان و مهندس پرواز قوی چطور ایست قلبی می‌‌کند؟!«اصلا ناراحتی خاصی نداشت... قلبش کاملا سالم بود و سابقه بیماری نداشت. به من گفتند حال ایشان بد شده ولی من اصلا فکر نمی‌کردم موضوع خاصی پیش آمده باشد.» وی ادامه داد:« وقتی گفتند چه شده... شوکه شدم...خیلی زیاد.. باورم نمی شد...»
خانم خانی ادامه داد:« همسایه‌ها گفتند حالش بد شده....اما...روز قبل حالش خوب بود، فردی بود که همیشه روحیه قوی داشت هر چند که با همه قدرتش به مسایل مردم و مشکلاتشان حساس بود و زود بهم می‌ریخت اما اینطور نبود که با هر اتفاقی از پا بیفتد.. نمی‌دانم در دو روزی که به مناطق زلزله زده می‌رفت چه دید که قلبش تاب نیاورد..»
از فرزندانش می‌گوید:«دختر بزرگم ۱۵ سالش است و خودش را با درس خواندن مشغول کرده است. دختر کوچکم ۸ سالش است و اصلا نمی‌توانست با ماجرا کنار بیاید، اما الان کم‌کم آرام شده و کمی بهانه می‌گیرد اما الان مجبورم هر چیزی که می‌خواهد را در اختیارش بگذارم تا تحمل کند.»
درست است که مدام تکرار می‌کند «از زمان شهادت همسرم ذهنم درگیر شده و خاطرات را فراموش کرده‌ام» اما انگار روحیه جهادی‌اش را حفظ کرده و برای همین یادش نرفته که از بعد از شهادت همسر چه کسانی کمکشان کردند:«می‌خواهم از فرماندهی محترم نیروی زمینی و پرسنل هوا نیروز تشکر کنم خیلی کمک حالمان بودند و تماس می‌گرفتند و از همه آنها ممنونم.»
دوباره دلش می‌خواهد به شب زلزله بازگردد... سعی می‌کنیم بگذاریم هر چه را به خاطر می‌آورد برایمان تعریف کند تا شاید از شوکی که نزدیک به چهل روز است که به او و دخترانش وارد شده خارج شود:« موقع زلزله ما کرمانشاه بودیم و شب زلزله خونه بودیم، دو سه شب را هم ما هم بیرون بودیم، اما شوهرم به مناطق زلزله زده رفته و کمک می‌کرد، سه روز می‌رفتند خدمت در حال امداد رسانی در شهر بود که..»
می‌گوید خانه ندارد و برای اینکه سرپناهی در سلماس ندارد هنوز کرمانشاه و در خانه سازمانی مانده اما وقتی از او می‌پرسیم که چه درخواستی دارد، این نکته را مطرح نمی‌کند، ادامه می‌دهد: «درخواست آنچنانی ندارم و از همه پرسنل هوانیروز تشکر می‌کنم، فقط می‌خواهیم که برای اینکه کمک حال‌مان باشد کارهای بنیاد شهید‌مان را تسریع ببخشند.»
چند روزی می‌‌گذرد تا بوسیله شبکه‌های مجازی خاطره‌ای را برایمان ارسال می‌کند. خانم خانی برایمان می‌نویسد:«همسرم مداح اهل بیت و خادم امام رضا علیه السلام بودند و از اول ماه محرم در مراسم‌های مذهبی پیش قدم بودند، آخر صفر برای شهادت امام رضا(ع) در پایگاه نذری درست می‌کردند و همیشه با چنان شور و شوقی در مراسم کار می‌کردند که اصلا خستگی برایشان معنایی نداشت.
اما امسال با هیئت تصمیم گرفتند نذری درست نکنند و تمامی هزینه آن را برای زلزله زدگان بفرستند و البته به جز آن تصمیم جانشان را هم برای کمک فدا کردند.»
اما سرهنگ علیرضا عبدی معاون هماهنگ کننده عقیدتی ـ سیاسی پایگاه هوانیروز کرمانشاه که در زمان شهادت کنار همکارش بوده درباره سوابق او به سیاست روز می‌گوید:«سروان حسن نیرپور استخدام رسته فنی موتور کبری اهل سلماس آذربایجان غربی بودند که از اول دی‌»اه ۱۳۶۹ استخدام شده بودند. بنا بر رسته در اکثر مسایل فنی و مکانیکی دارای تبحر بود و برای همین لقب آچار فرانسه را به وی داده بودند.»
او با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید می‌گوید:« فردی اجتماعی، ورزشکارو فرهنگی بود و مربی قرآن کارکنان یگان را بر عهده داشت همچنین شهید نیرپور بهترین نمازخانه اداره را تشکیل داده بودند. مداح بودند در برگزار هیات ابوالفضل فعالیت داشتند و تلاوت قرآن و یادگیری در کلاس تخصصی صوت و لحن کلاس می‌رفتند، در بسیاری از ماموریت‌ها همراه هم بودیم اما در کمک به زلزله زدگان همکاری داشتند و با ایست قلبی به شهادت رسیدند.»
اما در ادامه با سروان سجاد شیریان مسئول روابط عمومی پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه نیز گفت‌وگو می‌کنیم.
او درباره خاطره‌ای که از شهید دارد به سیاست روز می‌گوید:« شهید نیر پور همواره تابع نظم و انضباط ومقرّرات بودند و همیشه کارهای خودشان را سر وقت مربوطه انجام می‌دادند؛ ایشان به خوش قولی در یگان معروف بودند و با توجه به اینکه سالهای پایانی خدمت خود را سپری می‌کردند همانند دوران جوانی پرشور وبا نشاط انجام وظیفه می‌کردند همین خصیصه بود که باعث شده بود برای سایر نفرات تبدیل به الگو شوند و همچون پدری مهربان در جهت رفع مشکلات سربازان قدم برمی‌داشتند.
اگر بخواهم بهترین توصیف را در قبال وی انجام دهم باید بگویم که واژه‌های شهید غیرت و خدمت که به ایشان لقب داده شده در خور نام این شهید والامقام است.»

گفت‌وگو: مائده شیرپور- قاسم غفوری


کد مطلب: 102443

آدرس مطلب :
https://www.siasatrooz.ir/fa/report/102443/رفتنت-دهان-همه-باز

سیاست روز
  https://www.siasatrooz.ir