۱- ساواک باسانسور انصافا خدمت بزرگی به انقلابیون میکرد! چون با بگیر و ببند به آنها بهانه داده بود تا مدعی شوند آثار اساسی و مهمی دارند که نادیده مانده. جوابهای فوقالعاده و راهگشایی دارند برای همه معضلات ملّی و مذهبی و بشری که متاسفانه سازمان امنیت نمیگذارد به زیور طبع و دست انبوه مشتاقان برسد. حال آنکه فردای پیروزی انقلاب معلوم شد و بساطهای کتابفروشی روبهروی دانشگاه تهران شهادت دادند که ای دلِ غافل حضرات آقایان از مارکسیست گرفته تا متدیّن و از کیانوری و طبری و سایه گرفته تا مطهری و بهشتی و شریعتی هیچ حرف مهم دیگری نداشتند جز همان نوشتهجات شعاری و اندکی که قبلاش هم ولو مخفیانه از آنها چاپ یا دستنویس میشد.
۲- حالا حکایت خدمت عظیم شورای نگهبان است به اصلاحطلبانی که گوش فلک را کر کرده و مدام مدعی بودند که در چنته اطرافیان خود صد لشگر از جوانان و مدیران سالم و متخصص و کارآزموده و توانمندی دارند که حیف از سد رد صلاحیت انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری رد نمیشوند ورنه فلک را سقف شکافته و کاری میکردند کارستان!
حالا بفرمایید! این گوی و این میدان! آدمهایی در قواره ریاست جمهوری یا نمایندگی مجلس پیشکش، چرا نمیآیند از میان انبوه چهرههایشان و در فقد شورای شورای نگهبان، یک فقره شهردار پیداکنند برای دارالخلافه رها شده؟ کجا رفتند انبوه نیروهای لایقی که داشتند؟ چرا لاف در غربت میزدند؟ چرا پُز الکی میدادند؟ مگر صد درصد اعضایشان از یک لیست مستظهر به تکرار در نیامده؟ پس چرا در انتخاب یکی از آن صدها هزار نیرویشان باهم توافق نمیکنند؟ این مر آن را همی زند منقار، آن مر این را همی زند مخلب؟
حسیندهباشی - خشت خام