کلی با خودم کلنجار رفتم که ننویسم. گفتم بگذار کنار و به قول قدیمیها «شتر دیدی ندیدی» اما تهِ دلم راضی نشد. راضی نشد که ننویسم برخیها که طی این چهل سال خوب جیب خود را پر کردهاند و دورِ کمرشان را پهنتر کردهاند، حالا چگونه ژست اپوزیسیون گرفتهاند. همانها که در همهی دولتها خواه خاتمی و روحانی باشد یا احمدینژاد، مقرریشان قطع نشده و توانستهاند همچنان بتازند و پول روی پول بگذارند.
گریهآور است که حالا یکی مثل «ر.ک» به رکیکترین شکل ممکن روبهروی مملکت و نظام بایستد و اشک تمساح بریزد و فریاد بزند که «چهل سال از انقلاب میگذرد اما ما یکروز خوش دیدیم؟ هر روز یک بحرانی است. هر روز یک مکافاتی است. هر روزی یک جوری است که ما حالمان بد میشود. ما مردم بدی نبودیم چرا نباید یک روز خوش ببینیم؟ ما چهل سال است که در بحران زندگی میکنیم و در این اوضاع طبیعی است که یادمان برود از دوستیهایمان. دری ۶۵ سالش بود چرا باید بمیرد؟»
فاجعه است که طرف، خودش را چنان به جهالت میزند که حتی کمکاریهای خودش در فراموشی دوست را هم گردن نظام بیندازد. آن هم کسی که طی این چهل سال آنقدر از جیب دولت و پول نفت این مملکت، برای خودش اسکناس جمع کرده که همهی روزهایش «خوش» است و از «بحران» و «مکافات» و «حال بد» مردم چیزی نفهمد.
آقای «کاف» راستی اگر بیماری و اجل و تقدیر الهی را در مرگ «سیدضیاء» نادیده بگیریم، چه دلیلی مهمتر و دقیقتر از اینکه «دری» را آنهایی کشتند که از او کینه داشتند. همانها که تاب نمیآوردند، یک هنرمند پتهی خودشان و اعوان و انصارشان را با بازآفرینی تاریخ نه چندان دور همین مملکت روی آب بریزد؟ همانها که از مرگ او آنقدر خوشحال شدند که یادشان رفت برای ظاهرسازی هم که شده، دو خط پیام تسلیت بنویسند. همانها که اغلب جزو دوستان و نزدیکان شما هستند و طی این سالها حتی اجازه ساخت فیلم هم به او ندادند؟ راستی آخرین فیلم ساخته و اکران شده سیدضیاء را یادتان هست؟ شما که با خانهی سینماییها رفیق گرمابه و گلستان هستید برای «دوستی»تان چه کردید؟ چه کردید تا کارگردان کیف «انگلیسی» کمی بیشتر زنده بماند؟ جسارتا همین دو سریال مشهور آن کارگردان فقید را هم رسانهی به قول شما «میلی» همراهی و پشتیبانی کرد و دوستان شما جز سنگ و انگ زدن کار دیگری نکردند!
اصلا مرحوم سیدضیاء را بیخیال. خدا او را رحمت کند. بیا درباره آن مردمی صحبت کنیم که نامشان لقلقهی زبان شما و «پ.پ» و امثال شماست و نانشان در دهان مبارکتان!
حال این روزهای مردم که از همیشه بدتر است، محصول آن بذر دروغی است که شماها اردیبهشتماه سال قبل ریختید و حالا به جای جرات کردن و اعلان خطا و اعلام دروغهایتان، ژست دلسوز گرفتهاید. شما که میدانستید از تدبیر برخیها آبی گرم نمیشود، اما جیغ «بنفش» کشیدید و با هر روشی رای مردم را دزدیدید! شما که به جای پذیرفتن خطا حالا نه جلوی دوربین که جلوی چشم مردم خوب «فیلم» بازی میکنید و میخواهید «یواشکی» از سرِ سفرهی خالیای که خودتان پهن کردهاید کنار بروید و رُلِ یک «پیکار»جو برای «خلق» را بازی کنید.
کاش میشد همهی سیمرغهای بازیگری را در همهی ادوار جشنوارههای گوناگون «فجر» به نام شما و دوست عزیزتان سند زد. چون «بازیگر»تر از شما نهتنها در سینما که در کل مملکت نداریم.
آقای «کاف» شما لطفا بیش از این زحمت مردم را بیشتر نکنید و با نمایشهای روحوضی هر از گاهیتان مردم را «سیاه» نکنید.
نویسنده: مهدی رجبی