تقریبا عادت کردهایم قبل از هر انتخاباتی در هر ردهای بنا به نسبت اهمیت آن سبز شدن حزب و کف و سوت زدنهای عدهای سلبریتی در حمایت و یا تخریب شخصیت رقیب را ببینیم و بشنویم. عادت کردهایم که از محبوبیتها در هر حوزهای که باشد (ورزش، اقتصاد و فرهنگ و...) به نفع سیاست و به میدان آوردن مردم برای رای به شخصیتی که کاندیدا شده است استفاده کنیم و در نهایت پاسخگوی جمعیتی که به پای صندوق فراخواندیم نباشیم. این روزها که عدهای روی صفحات مجازی خود با روحانی خداحافظی میکنند و میگویند که اشتباه کردن که از او حمایت کردهاند بیشتر از پیش ضعف چنین کارهای بیاساسی را میتوان حس کرد که تنها به کارهای شبه انتخاباتی شهره شده است. اما چرا باید به چنین اتفاقات یک شبهای حساس شد و بررسی ریشهای را در این حوزه داشت؟! اصلا مگر چه ایرادی برای این کار وجود دارد شاید عدهای کشورهای دیگری را مثال بزنند که به راحتی میتوانند از حوزه محبوبیت شخصیتهای خود برای رایآوری بهره بگیرند.
اقدامات هیجانی
در این زمینه میتوان گفت که اقدامات هیجانی صورت میگیرد و در دو حوزه اتفاقاتی رخ میدهد که قابل بررسی است، اول اینکه سیاسیون جامعه به جای اینکه به کارهای عملیاتی و اقدامات خود و کارنامه فعالیتهای خودشان پرداخته و روی برنامهها و عملیاتی بودن ایده خود تمرکز کنند در یک سیستم نتیجهمحور از هر ابزاری حتی افراد محبوب با پیشینه نامشخص مثل همان چیزی که تاکنون در انتخاباتها شاهدش بودیم استفاده میکنند و برایشان رایآوری در درجه اول اهمیت است.
نکته دوم که قابلیت تامل بیشتری را میطلبد این است که عدهای که به هر دلیل محبوب جامعه شدهاند در اقدامی شتابزده و با حمایتهایی که در چند روز و چند ماه پایانی از کاندیدا میبینند دست به تبلیغ میزنند تا هواداران را پای صندوق رای آورده و فرد مورد نظرشان را به طرفداران نیز عرضه کنند این ماجرا اما در ادامه تبعات وحشتناکی را داراست چراکه در این مسیر بعد از رای آوردن همین افراد محبوب در یک پیچ خطرناک و یا با درک کمتری که از اولویتها دارند یا هر مسالهای دیگر که خوشایندشان نیاید یک دفعه از فرد مورد حمایت دست شسته و این موضوع را علنی میکنند. اینجاست که خداحافظی با کاندیدای حمایت شده مثلا در انتخاب اخیر روحانی دردی از دردهای مردمی که با اعتماد به این فرد محبوب به روحانی رای دادهاند دوا نکرده و تازه این نوید را میدهد که باید سه سال آتی را بدون امید و انگیزه سپری کنند.
همین اقدامات هیجانی و شتابزده باعث بیاعتمادی و رواج یاس و ناامیدی در کشور میشود. اما چه میتوان کرد؟!
فرار از مشکل
در این مسیر عدهای به جای حل عملی این مشکل تلاش میکنند تا از معضل به وجود آمده که متاسفانه در هر انتخابات حجم آن گستردهتر میشود فرار کرده و کلا آن ماجرا را نبینند.
در این میان سیاستمداران که خود را وامدار این افراد نمیبینند و از ابتدا هم اساس وامداری و حمایت را برای خود تعریف نکرده بودند بیاعتبار به مشکل به وجود آمده به ادامه حیات سیاسی خود با تکیه به مدت زمان مجاز فعالیت میپردازند.
و البته افراد محبوب جامعه نیز با خداحافظی با فرد مورد نظر بذر یاس را میپاشند در حالی که باید راهحل جدیتری یافت و البته راهحل بهتری برای این امر وجود دارد.
اینکه مردمی را که به مشارکت در کار سیاسی دعوت کردهایم رها کنیم و در جهت بهبود اوضاع تا انتخابات بعدی آنها را تشویق و ترغیب به ادقامی موثر نکنیم تنها بیتعهدی را نسبت به دعوتنامهای که به مردم دادهایم نشان میدهد که قطعا به جز تبعات منفی برای جامعه تبعات منفی را برای محبوبیت آن چهره نیز درپی خواهد داشت و حداقل اتفاق این است که جامعه از آن ابراز بیاعتمادی میکند.
ترویج بیتعهدی
امتداد رویه صورت گرفته قطعا به ترویج بیتعهدی و مشکلات بعدی انجامیده و باعث خواهد شد که فضای یاس بر جامعه سایه افکند.
این بیتعهدی میتواند در ادامه به یک ضد فرهنگ تبلیغ و سیاستمدار و ورزشکار و... را در دید مردم به بیاعتمادی بکشاند.
راهحل مطالبهگری
راهحل اساسی این ماجرا پیگیری اتفاقات و یاد گرفتن مطالبهگری است. طرفداران هر کاندیدا باید یاد بگیرند بعد از جلب رای از طرفدارانشان برای تحقق شعار سیاسیون تلاش کرده و مطالبهگری را ترویج کنند.
نویسنده: مائده شیرپور