از همان اول هم از این دختر خوشم نمیآمد. همان وقتها که برای چهره شدن، دست به هر «جلگولکبازی» بازی میزد. از همان زمان که «معصومه» را «مسیح» کرد. از همان زمان که دوست داشت به هر قیمتی دیده شود. تا حالا که برای برداشتن حجاب از سر زن ایرانی، کارهایی میکند که «رضاخان» نکرده است.
اما این روزها نگاهم عوض شده است. او هنوز فیلم بازی میکند. بازی میخورد، بازیچه میشود، خودش را تکهپاره میکند تا «اپوزیسیون» بودنش را جار بزند، اما وقتی خوب رفتار و گفتارش را سِیر میکنی، تهِ تهش یک چیزی دارد که «برخیها» ندارند.
او از اینکه نانخور «غرب» باشد و کیف پولش را آنطرفیها «شارژ» کنند و «دلار»ها را برای پیشبرد «پروژه»های آنها به «جیب» بزند، ابایی ندارد.
از اینکه توی رسانههای آنها برنامه بسازد و از دوربین آنها «استفاده» کند هم نگران و ناراحت نیست.
دمش گرم که همهی اینها را دارد و برای پیشبرد اهدافش، با «گودرز» و «شقایق» جملهسازی نمیکند! کارش درست است که مسائل «پزشکی» را برای به هدف زدن «تیر»هایش به سخره نمیگیرد.
دمش گرم که وقتی میخواهد «حجاب» را زیر سوال ببرد، اول از همه «کشف حجاب» میکند و زیر «چادر» خودش را مخفی نمیکند.
اینقدر «مرد» هست که دستش را تا «آرنج» در جیب «بیتالمال» این مردم مستضعف فرو نکند. اینقدر جنم دارد که از «تریبون» مردم «سوءاستفاده» نکند.
کاش میشد، «حجاب» ریاکارانه برخیها را هم سرِ چوب زد.
«آیا این برای شما کافی نیست» که بگوییم دم مسیح علینژاد گرم؟!
نویسنده: مهدی رجبی