سرانجام ۵ سال ریاست موگینی بر راس سیاست خارجی اتحادیه اروپا به پایان رسید و جوزپ بورل از یک شنبه رسما سکان سیاست خارجی اتحادیه اروپا را برای یک دوره پنج ساله بر عهده گرفت. بورل که جایگزین فدریکا موگرینی میشود، در بیانیهای به مناسبت حضور در رأس دستگاه سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفته است که او کارش را بر اساس اصول واقعگرایی، اتحاد و مشارکت برای دستیابی به اتحادیه اروپایی قدرتمند و فعال در جهان، پیش میبرد. بورل ۷۲ ساله، که تا پیش از این وزیر خارجه اسپانیا بوده و به عنوان عضوی از حزب سوسیالیست کارگری از سیاستمداران چپگرا به شمار میآید، در اروپا به صراحت لهجه معروف است. حال این سوال مطرح است که بورل با چه چالشهایی مواجه است و اولویتهای کاری او چه خواهد بود؟
آنطور که بورل بیان کرده سیاستهای وی بر سه اصل واقع گرایی و اتحاد و مشارکت برای اروپایی قدرتمند و فعال استوار است. نگاهی واقع گرایانه نشان می دهد که اروپا اکنون با بحرانی به نام شکاف گسترده داخلی و عدم قدرتمندی واحد در عرصه جهانی مواجه است. در حوزه وحدت عملا اتحادیه اروپا به دو شاخه عمده تقسیم شده است چنانکه بخشی از آن خواستار حفظ وضع موجود در قالب سنتی هستند که سلطه انگلیس، آلمان و فرانسه را به همراه دارد و دسته دیگر اورپایی نوین را طلب می کنند که کشورها از استقلال بالاتری برخوردار بوده و سیطره این سه قدرت به حاشیه رانده شود. در اروپای سنتی روابط با آمریکا بر اساس اصول آمریکایی همچنان ترویج می شود حال آنکه اروپای جوان خواستار فاصله گرفتن از آمریکاست. خروج انگلیس از اتحادیه اروپا خود سندی بر شکاف و عدم انسجام درونی در اتحادیه است. در حوزه قدرتمند بودن نیز اروپا عملا نتوانسته کارکرد مستقل و واحدی داشته باشد که ناتوانی آن در برابر تعرفههای اقتصادی آمریکا و نیز عدم توان در برابر روسیه در کنار ناکامی در برابر اقتصاد چین نمودی از این وضعیت است. در معادلات جهانی نیز اروپا دیگر آن بازیگر فعال نیست و از یک سو کشورهایی بزرگ اروپایی همچون فرانسه، آلمان و انگلیس به یک جانبه گرایی روی آوردهاند و از سوی دیگر در معادلات مهم جهانی اتحادیه اروپا نقش چندانی ندارد که شکست آن در اجرای تعهدات برجامی، عدم نقش فعال آن در مسئله فلسطین و یا بحرانهایی همچون یمن خود سندی بر این وضعیت است. با توجه به این شرایط می توان گفت که بورل دورانی بس دشوار در سیاست خارجی اتحادیه اروپا خواهد داشت چرا که از یک سو باید وحدت و انسجام درونی را دوباره به اتحادیه بازگرداند و از سوی دیگر در صحنه جهانی قدرت احیا شده اروپا را به نمایش گذارد. مولفههایی که عملا وی را گرفتار روزهای سخت می سازد چرا که جریان ملی گرایی به شدت در اروپا در حال شکل گیری است که انسجام اتحادیه اروپا را تهدید می کند و صحنه جهانی نیز شاهد بازیگرانی نوظهور است نقش اروپا را کمرنگ می سازد.
نویسنده: علی تتماج