اگرچه بعضی از ارتباطات پوچ و حبابی قادرند تا کمک نمایند که شخصیتی ره صدساله را یک شبه طی نماید اما کمبود زیرساختها در بدنه آن ترقی را تضمین نمیکند و این جهش بدون پشتوانه به همان صورتی که ایجاد شده به سقوط میانجامد! و عکس آن نیز صادق است زیرا مدیرانی با سرمایه تلاشهایی که در طول زندگی برای خود تدارک دیدهاند مسیر را با همه ناهمواریهایش طی کرده و جایگاهی را به دست آوردند که نمونههای آن بسیار میباشند، همچون آنهایی که دوران کودکی را در روستایی خشک و لم یزرع همراه با چالش کمآبی و در مدارسی فاقد امکانات ابتدایی گذرانده و پس از آن به سوی شهر آمدهاند تا در یکی از بهترین دبیرستانهای برند در مرکز آن به تحصیل ادامه دهند اما عقده بجا مانده از کمبودهای گذشته باعث میشد تا نتوانند آرامش لازم را همراه با دیگر همشاگردیهای همیشه شهرنشین خود داشته باشند و به رغم وجود امکانات در یکی از بهترین واحدهای آموزشی هم دل به درس و مشق نداده و همچنان هنجارشکنی و سرکشی میکنند تا ناچار به ترک تحصیل شوند و بازهم به سوی روستا رفته و پشت تراکتور مالکان بنشینند و کارگری و کشاورزی نمایند اما با یک جرقه و شاید بهتر بتوان گفت شانسی که در خانه آنها را میکوبد به گذشته بازمیگردند ولی این بار پلههای نردبان را به کمک امتیازی که به دست آوردهاند از اولین به آخرین پا میگذارند که تحصیلاتشان تا مرحله دکترا رسیده و طی این سالها به ترتیب بر مصدر پستهای کلان مینشینند!
اینگونه افراد باید قدر گذشته خود را بدانند و به نفس اجازه ندهند تا ثروت ناملموس را با دنیای مادیات سودا بزند!
شرح این سرگذشت واقعی که نقطه روشن آن افشا نشده تا شخصیت بارز آن آشکار نگردد به این دلیل آمده تا اینگونه افراد اگر موفق به خواندن این یادداشت شدند جرقهای دوباره در وجودشان زده شود تا قدر منزلت آنچه در آنها به امانت گذاشته شده را بدانند که میتواند ذخیره اخروی بهحساب آید بنابراین مفت و ارزان از دست نداده و یادشان باشد که شهید مظلوم آیتالله بهشتی میگویند: «بهشت را به بها دهند نه به بهانه»!
عمر این روزهای به ظاهر رؤیایی به سرعت برق و باد سپری میشود و پستهای دنیوی فانی میگردد بنابراین حواسمان شش دانگ جمع باشد تا داشتههای ارزشمند خود را فدای بقای آنها نکنیم!
از این بحث سربسته خارج شده و به سوی آنهایی میرویم که مهرههای گمشده و فاقد بعضی از پشتوانهها هستند بنابراین به سرعت وظیفه تشکیلاتی خود را به فراموشی میسپارند در حالی که میدانند انجام امور فیزیکی یک کلانشهر را به عهده دارند که از جمله آنها جمعآوری متکدیان، معتادان و اصولاً کسانی است که اجتماع سالم و چهره شهر را جریحهدار میکنند تا اماکنی برای اسکان آنها پیشبینی و حتی به پیشگیری از افزایش این نابسامانیها بپردازند که جلوگیری از آلودگی به عهده وزارتخانههای ذیربط است و هرگونه دخالتی در این موارد موازی کاری بهحساب میآید!
فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش، بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و ورزش و جوانان متولیان این امور در زیرساختها هستند که این ارگان خصولتی خاص بر اساس شرح وظایف باید بودجه محدود خود را صرف اجرای هرچه بهتر نظافت شهر و زیباسازی و تسهیل حملونقل در آن نماید که ایجاد فرهنگسراها نیز در حوزه مسئولیت آن نیست! زیرا چارت تقسیم وظایف و بودجه کشوری متولی آن تعیین شده و اعتبار را سال به سال دریافت میدارد!
ایجاد ۱۱۰ ایستگاه ورزشی با تمامی امکانات در سطح یک کلانشهر و تشکیل معاونت ورزشی نیز به نوعی موازی کاری با وزارت مربوطه خود یعنی ورزش و جوانان بهحساب میآید که به نحوی گروهی در این زمینه نیز به کار گرفته میشوند تا حقوق و مزایا دریافت و وظیفه دستگاه دیگری را به انجام برسانند!
منظور از کوچکسازی دولت تنها به وزارتخانهها ختم نمیشود بلکه خصولتی ها هم باید این امر را مدنظر داشته باشند و رعایت کنند تا آمار کارکنان مازاد حاصل از این موازی کاریهای آنها از ۱۱ هزار نفر به ۴ هزار نفر تقلیل یابد! به قول ضربالمثل معروف که میگوید: «مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید» اگر معاونت فرهنگی این مجموعه در مصاحبه یکشنبه سوم شهریورماه جاری خود ادعا میکند با فروش بلیط های جشنواره فیلم، رونق تولید اتفاق افتاده بهتر بود توضیح میداد در مقابل دریافت این وجه از مخاطبان بسیار محدود در یک جشنواره به اصطلاح بینالمللی کدام یک از تولیدات مورد نیاز جامعه تحقق یافته است؟!
شاید اگر بجای دروننگری، نگاهی به بخشهای محروم و حاشیه نشین کلان شهر میشد تا ضمن شناسایی کودکان و نوجوانان آن مناطق، امکانات حملونقل از جمله اتوبوسهای تندرو و قطار شهری در این مدت یکهفتهای بهصورت رایگان در اختیارشان قرار میگرفت تا دغدغه هزینهها را نداشته باشند سالنهای متعدد نمایشدهنده فیلمها در سطح شهر و بخصوص چهارباغ و پردیس قلب شهر «سیتی سنتر» اینگونه خالی و غریبانه به نمایش فیلم نمیپرداختند که تماشاگران آن بعضیاوقات به تعداد انگشتان دودست باشند! بزرگنمایی و آگراندیسمان بهواسطه حضور نامحدود رسانهها کار سختی نیست اما چهبهتر که قبل از سرقت مناره چاهی نیز برای جای دادن آن حفر میشد!
بازهم به سراغ ضربالمثلهای قدیمی شهر خود میرویم تا یکی از آنها را انتخاب کنیم و بگوییم «ماماچه که دوتا شود سر بچه کج خواهد شد» و امروز جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان در حالی خاتمه مییابد که تمامی هزینههای آن از محل جیب مردم کلانشهر اصفهان خرج شده اما سود معنویاش به سازمان سینمایی کشور رسیده است که این امر میتواند یکی از مسیرهای خدشهدار شدن رزومههای دیرینه یک شخصیت مدیریتی باشد!
نویسنده: حسن روانشید