اخبار اعتراض اجتماعی در آمریکا علیه خشونت پلیس و دادگاههای این کشور در تبرئه تیراندازیهای پلیس و کشتن چندین نفر را خواندهاید. در نیویورک و چند شهر بزرگ دیگر در آمریکا مردم به خیابانها آمدهاند و با شعار عدالتخواهی، خواهان توقف خشونت مرگبار پلیس و محکومیت مماشات دستگاه قضایی به رفتارهای غیرقانونی آنها شدهاند. موج این اعتراضها رئیسجمهور آمریکا، اوباما را وادار کرد تا در سخنان خود به شهروندان آمریکایی اطمینان دهد، علاوه بر رسیدگی موارد کشتاری که انجام گرفته است، روش خشونتبار کنونی با تغییر آئینامهها و قوانین، همچنین آموزشهای ضروری تغییر خواهد کرد.
قتل مايکل براون، نوجوان سياهپوست آمريکايي، توسط پليس اين کشور در شهر فرگوسن، اين شهر را به صحنه درگيريهاي شديد ميان شهروندان سياهپوست و پليس آمريکا تبديل کرده است. اين واقعه، نخستين نمونه از اين دست نيست. دو سال قبل، تروان مارتين، نوجوان سياهپوست اهل فلوريدا، به ضرب گلوله پليس آمريکا کشته شد. دادگاه براي جورج زيمرمن، پليس قاتل، حکم تبرئه صادر کرد. حکمي که باعث اعتراضات گسترده در دستکم يک صد شهر آمريکا شد. چند سال پيش از اين نيز، توفان بزرگ منطقه جنوب آمريکا، به خصوص در ايالتهاي لوئيزيانا و ميسيسيپي که بيشتر ساکنان آن را شهروندان سياهپوست تشکيل ميدهند، صحنهاي ديگر از واقعيت نگاه سياستمداران آمريکايي به سياهپوستان، به عنوان شهروندان درجه دوم، را به نمايش گذاشت.
چهل و سه رئيسجمهور پيشين آمريکا، بردهداران بزرگ آمريکايي
پيش از رسيدن باراک اوباما به رياست جمهوري، دستکم هشتاد درصد از چهل و سه رئيسجمهور پيشين آمريکا، وابسته به طبقهاي بودند که زماني بردهداران بزرگ آمريکا را تشکيل ميدادند. سرمايهداران قدرتمندي که تصور ميکردند استثمار دائمي ميليونها سياهپوست مظلوم و بيگناه آفريقايي، که با فجيعترين شکل ممکن به آمريکا آورده و به انجام سختترين کارها مجبور ميشدند، توجيهي براي ادعاي برتري نژادي آنهاست. همين افراد بودند که تبعيض نژادي را به مثابه يک بيماري مزمن فکري در ذهن و نگاه برخي شهروندان سفيدپوست نهادينه کردند. شايد به دليل شيوع همين بيماري مزمن در بدنه حاکميت آمريکاست که بسياري از مسئولان اين کشور در برخورد با چنين وقايعي تنها سعي ميکنند صورت مسئله را با سرکوب معترضان پاک کنند؛ اما واقعيت آن است که چنين مسئلهاي براي هميشه قابل پاک کردن نيست.
تبعيض نژادي از مهمترين عوامل بيماريهاي رواني كودكان سياهپوست درآمريكا
تحقيقي که در ميان پنج هزار كودك در آلاهوستون و لسآنجلس انجام شده نشان ميدهد كه ۲۰ درصد كودكان سياهپوست و ۱۵ درصد كودكان اسپانيوليتبار قرباني تبعيض هستند. اين تحقيق بيانگر آن بود كه تبعيض نژادي از مهمترين عوامل بيماريهاي رواني در ميان كودكان نژادهاي مختلف ساكن در آمريكاست. كودكان اسپانيوليتبار بيش از ۳ برابر كودكان سفيدپوست و كودكان سياهپوست نيز بيش از۲ برابر كودكان سفيدپوست آمريكايي در معرض بيماري افسردگي هستند.
به راستي اين تحقيقات نشان دهنده چه چيزي است؟ آيا مقامات آمريکايي همچنان در صدد انکار واقعيات موجود در جامعه خود هستند؟ آنچه در فرگوسن رخ داد يک حادثه استثنايي نبود، بلکه پردهبرداري از واقعياتي بود که مدتها در درون پوسته جامعه آمريکا وجود داشت و به ناگهان سرباز زد. بدون شک اين حادثه آخرين دور از سريال نژادپرستي مقامات آمريکايي نبوده و اين حوادث در سايه سکوت و حمايت نهادهاي ظاهرا طرفدار حقوق بشر در مناطق مختلف آمريکا تکرار خواهد شد.
برای توقف نژادپرستی در آمریکا چه میتوان کرد؟
سندی معتبر از تاریخ جانسن به نام گزارش کرنر میگوید: باید استراتژیهایی وجود داشته باشد که موجب تحقق وعدههاي دموکراسی آمریکایی برای همه شهروندان شهری و روستایی، سفید و سیاه، اسپانیاییتبار و هندی - آمریکایی و هر اقلیت دیگری گردد. نمیتوان انتظار داشت فقط رنگینپوستان برای مبارزه با نژادپرستی تلاش کنند. همه ما باید از سیاه و سفید و سرخ و زرد، استرالیایی، اوکراینی، روسی یا ایرلندی در این راه گام برداریم. اگر شما با اسمی که به رنگ پوست، نژاد، طرز راه رفتن و یا لهجه صحبت کردنتان مربوط ميشود نامیده ميشوید، نژادپرستی را تجربه کردهاید. تبعیضنژادی یک موضوع احساسی بسیار تحریکآمیز است و برخورد منطقی و آرام در مقابل آن بسیار مشکل و معمولا اولین واکنش در برابر آن حمله است. بر طبق گزارش آلفرد فلیشمن - خبرنگار روزنامه سنت لوییز - تبعیض نژادی یکی از بلاهای جامعه آمریکایی امروز است و وقتی مانند زمان حال، در سکوت و بیتوجهی، در حال رشد است خطر آن بسیار بیشتر خواهد بود. امروز مردم دنیا خواهان برابری، عدالت و آزادی هستند در حالیکه آمریکا به مظهر تعصب و نژادپرستی تبدیل شده است. موقعیت امروز و فردای آمریکا از نظر تبعیض نزادی به مردم آن بستگی دارد زیرا آنان هستند که باید برای توقف آن اقدام کنند.
«امنیت» اولین اولویت دولت آمریکا!
كارشناسان معتقدند؛ امروز«امنیت» اولین اولویت دولت آمریکا برای کشور است. بر همین اساس، شنود تلفنها و مکالمههای خصوصی شهروندان آمریکایی و استقرار چتر امنیتی بر زندگی فردی مردم، چنان شد که جامعه آمریکایی، تعریف جامعه امنیتی پیدا کرد. نظام پلیسی، حاکم بر روابط اجتماعی گردید و شاکله نظام قضایی در اختیار بسط روشهای پلیسی امنیتی قرار گرفت. حصار درهم تنیده پلیسی و امنیتی خود را در برابر رشد بیکاری و فقر ناشی از بحرانهای مالی اقتصادی، اعتیاد و فحشا و انواع و اقسام هنجارشکنیها مواجه دید. جامعه آمریکا که روزی، روزگاری کشورش را با «آزادی» به جهانیان معرفی میکرد چنان به از هم گسستگی دچار گردید و فاصله طبقاتی و اجتماعی چنان شکافهای مهلکی را به بارآورد که خشونت و قدرت همخوانی پیدا کردند. این همخوانی هم در سطوح اجتماعی و هم در مدیریت کلان دولت در کشور نهادینه شد. شاخص تعریف دولت ملت در آمریکا «امنیت» و «قوانین امنیتی» گردید.
از ديدگاه تحليلگران؛ در هرکشوری که «امنیت» تناسبی ازخشونت و قدرت شد، با «آزادی» و «عدالت» فاصله میگیرد و آرام، آرام تنافر پیدا میکند. آنچه که امروز از کشتار در آمریکا در صدر اخبار قرار گرفته است، میتواند عبرتآموز باشد که پیوند خشونت و قدرت اگر هم قادر به امنیت نسبی گردد، آزادی و عدالت را قربانی میسازد. قربانی قدرتی که با خشونت حیات دارد. جامعهشناسان بر این باورند که فقر (اقتصادی و فرهنگی) ریشه هنجارشکنیها، در هر جامعهای را فراهم میسازد. هنجارشکنی، روابط اجتماعی را برهم میریزد و آسانترین مسیر برای حاکمیت، بهرهگیری از معادله خشونت و قدرت است. در خشونت، آزادی فردی و اجتماعی رخت بر میبندد و در اعمال قدرت، عدالت از محتوا تهی، شکلی و صوری میگردد. جامعه سالم، جامعهای است که در آن معادله خشونت و قدرت در روابط اجتماعی و در حاکمیت استقرار نداشته باشد.