یکی دو روز پیش یکی از بچه های تحریریه بدجوری عصبی بود. به قول معروف کارد می زدی خونش در نمیآمد. پرسیدم چه شده؟ گفت: روابط عمومی فلان شرکت زنگ زده و کلی بارمان کرده است. دست آخر هم برگشته و گفته خبرنگار مگه کی هست؟
حرفی نزدم. فقط گفتم اعصابت را برای اينگونه افراد خرد نکن. اما او می گفت: چه دوره و زمانه ای شده که طرف به همین راحتی به خبرنگار توهین می کند.
اینها را برای شروع نوشتم تا باز هم برای روز خبرنگار از گل و بلبل ننویسم. چون اوضاع ما اصلا خوب نیست. به قول سید علی صالحی: حال همه ما خوب است اما تو باور نکن.
از ۱۷ مرداد پارسال تا امروزی که دوباره خیلی ها یادشان افتاده که روز، روز خبرنگار است، اتفاقات خوبی برای ما نیفتاده است.
مثلا هدیه ریاست جمهوری که هر روز يك وعده جديد دادند و دست آخر، آخرهای سال با کلی داستان و صفكشي هديه دريافت شد.
يا داستان «خبرنگارانِ بيكار» يا «بيكاران خبرنگار» كه اتفاقا از قول يكي از مديران مرتبط با رسانه مطرح شد و حسابي داغ دلمان را تازه كرد.
داستان وام مسكن را هم كه ديگر نگو. يك قيمتي گذاشته اند كه هيچكس نخرد. با آن شرايط اگر از اول ميگفتند وام نميدهيم بهتر بود. سامانه معاونت را هم كه هر روز يك بازي جديد درميآورد بي خيال!
اما داستان هميشگي و تكراري باز هم طي اين يك سال تكرار شد. اينكه همه مشكلات سياسي، اجتماعي، فرهنگي، ورزشي، علمي، حوادث و... از سر نااهلي و بي عقلي ما دست به قلمهاست كه خيلي ها دوست دارند دستمان قلم شود.
براي نمونه جناب سخنگوي فلان جبهه سياسي اعلام مي كند: گرانيها مانند گراني مرغ بسيار تلخ بود اما تلختر، اقدام برخي رسانهها در نشاندادن و حتي بزرگ جلوه دادن آن بود. (منظورشان همين ما بوديم كه از معضلات و مشكلات مردم نوشتيم تا شايد مسئولان قدري گرانيها را جدي بگيرند)
يا همين چند روز پيش كه جناب مدير روابط عمومي تئاتر شهر درخصوص برچيده شدن سازه روي سقف تئاتر شهر اعلام كرد: در هر صورت باید واقعیت را بپذیریم که دوستان مطبوعاتی به این مسئله دامن زدند.
خلاصه اينكه ما مسئوليت همه نارسايي هاي جامعه را بر گردن ميگيريم. از شير خشك شده مرغ تا جان ستانده شده آدميزاد، كار ماست.
راستي اين روز اصلا تبريك گفتن دارد؟