?>?> سیاست روز - امریکا با حمایت دولت اصلاحات در افغانستان ساکن شد - نسخه قابل چاپ

کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

سفیر اسبق ایران در افغانستان در گفت و گو با سیاست روز:

امریکا با حمایت دولت اصلاحات در افغانستان ساکن شد

21 مهر 1397 ساعت 22:08

در هفدهمین سالگرد اشغال افغانستان از سوی امریکا و ناتو به سراغ سفیر سابق ایران در افغانستان رفتیم تا درباره تحولات این کشور و سال‌های اشغال و ترور بیشتر بدانیم. در کنار این موضوع نگاهی هم داریم به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال همسایه شرقی خود. با این توضیح ماحصل گفت و گوی سیاست روز با ابوالفضل ظهره‌وند سفیر سابق ایران در افغانستان و معاون رسانه ای اسبق شورای عالی امنیت ملی را بخوانید.


آمریکایی‌ها و ناتو ۱۷ سال است که در افغانستان حضور دارند و هزینه‌های انسانی و مالی بسیاری در این عرصه پرداختند چرا آمریکایی‌ها به رغم این همه هزینه سنگین و نیز وعده‌های بسیاری مبنی بر خروج از افغانستان حاضر به ترک این کشور نیستند؟
افغانستان یک هدف پایدار راهبردی برای غرب و در رأس آن آمریکا است آمریکایی‌ها یک مواضع اعلامی دارند و یک مواضع اجرایی و برای تبیین درست رفتار آمریکا باید مواضع اجرایی آنها را مورد توجه قرار داد. آنها برای کنترل و مهار ساختارها و هنجار‌های بین‌المللی طرح‌های بسیاری دارند و طبیعتاً افغانستان در این عرصه می‌تواند نقش بسزایی داشته باشد و به عبارتی افغانستان را می‌توان مهمترین هدفی دانست که آمریکا در منطقه به آن دست یافته است و این پروژه‌ای است که ۲ دهه قبل از سال ۲۰۰۱ و حادثه برج‌های دو قلو آن را کلید زده بودند آن دورانی که طالبان در افغانستان وارد عمل شد در اصل یک پیشران و ابزاری برای اهداف آمریکا بود برای اینکه بتواند بستری برای حضور آمریکا در این بخش از آسیا فراهم سازد. افغانستان بخشی از هارتلند مطرح است، یعنی یک پایگاه نظامی و برج دیدبانی مشرف بر آسیای مرکزی، شرق آسیا،ایران و چین که در اصل آمریکایی‌ها افغانستان را مرکزی برای نظارت بر این کشورها و منطقه قرار داده‌اند و لذا آمریکا برای افغانستان یک برنامه بلند مدت دارد و در ضمن باید توجه داشت که افغانستان برای آمریکایی‌ها یک گنج است. منابع زیر زمینی و فلزاتی که در این کشور وجود دارد آمریکایی‌ها به سادگی حاضر به گذشت از آنها نیستند و در پی غارت این منابع هستند. در همین حال باید در نظر داشت که در این منطقه سه قدرت بزرگ قرار دارند که آمریکا آنها را تهدیدات پایدار می‌داند که شامل جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین می‌شود. بنابراین افغانستان برای امریکا یک نقطه کاملاً کلیدی است که بواسطه آن آمریکایی‌ها می‌توانند به شرق، شمال و غرب برنامه خود را براساس آن سازماندهی کنند. مسئله آمدن آمریکا در سال ۲۰۰۱ نیز بر اساس همین رویکرد صورت گرفته است و در همین حال همین اهمیت نشان می‌دهد که حادثه برج های دو قلو نه یک حادثه بلکه یک اقدام مهندسی شده برای تحقق این طرح بوده است و توانستند که افکار عمومی را به بواسطه آن برای اقدام نظامی در افغانستان توجیه کنند. از سوی دیگر افغانستان دارای یک اهمیت دیگر نیز می‌باشد و آن اینکه آمریکایی‌ها خود را از مخمصه پاکستان رها کردند در گذشته پایگاه‌های آمریکا در پاکستان بود و اسلام آباد به صورت کارگزار ایفای نقش میکرد اما آمریکایی‌ها از سال ۲۰۰۱ با حضور در افغانستان این واسطه را حذف و به صورت مستقیم وارد عرصه منطقه شدند. بر این اساس می‌توان گفت مجموعه‌ای از مولفه‌ها موجب ورود و ادامه حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان شده و هزینه هایی نیز که گفته می‌شود میلیاردها دلار هزینه کرده‌اند در اصل چندین برابر آن دستاورد داشته‌اند. 

اما با وجودی که ۱۷ سال است امریکایی‌ها در افغانستان هستند، همچنان بحران ناامنی اصلی ترین مسئله این کشور است. آیا این ناامنی‌ها نشأت گرفته از ناتوانی آمریکا در برقراری امنیت است و یا اقدامی مدیریت شده و خودخواسته با اهدافی مشخص و از پیش طراحی شده است؟
ببینید این یک سوال بسیار کلیدی است اگر ما بخواهیم عوامانه و ظاهری به آن نگاه کنیم باید همان مواضع اعلامی آمریکایی‌ها را مطرح کنیم که آنها آمدند برای برقراری امنیت اما نتوانستند این امر را محقق سازند اما حقیقت امر آن است که اصلاً برای آنها امنیت افغانستان مطرح نیست، امنیت برای چه کسانی بر قرار کنند برای افغان‌ها و یا برای ایرانی ها، نه اصلاً امنیت برای آنها مطرح نیست.
مروری دقیق بر سیاست آمریکا نشان می‌دهد که سیاست آنها مبتنی بر آنارشی است و لذا باید این سوال از آنها پرسیده شود که چرا و با چه هدفی در افغانستان حضور دارند و نگاه آنها به مقوله امنیت نیست. واقعیت این است که برای آمریکا امنیت افغانستان عین ناامنی برای منافع این کشور است. تا زمانی که آمریکا در افغانستان منافعش تأمین نشود هیچ اثری از امنیت در این کشور به وجود نخواهد آمریکا اصلاً ناامن سازی پروژه آمریکاست چنانکه می‌بینید در یمن سلاح می‌فروشند به متجاوزان برای ادامه جنگ و یا در عراق و سوریه نیز از تروریسم حمایت می‌کنند برای همین منظور. بنابراین برای آمریکایی‌ها ناامنی یک اساس و بنیان است که در قالب مدیریت بحران صورت می‌گیرد و مسئله سوریه یک نمونه بارز است و برای آنها امنیت اصلاً مهم نیست و آنچه از زبان آنها در باب کنوانسیون‌ها و امثالهم مطرح می‌شود در اصل در چارچوب منافع و هژمونی آمریکایی تعریف شده است بنابراین وقتی از امنیت صحبت می‌کنیم باید ببینیم امنیت از منظر چه کسانی است، در اصل آنها به دنبال امنیت نیستند،‌ چرا که امنیت افغانستان یعنی ناامنی برای آمریکا و امنیت برای آمریکا یعنی ناامنی برای افغانستان چنانکه در مثلی داریم مبنی بر اینکه امنیت برای گرگ‌ها یعنی ناامنی برای گوزن‌ها و امنیت برای گوزن‌ها یعنی ناامنی برای گرگ ها. 

در عرصه سیاسی این مسئله مطرح می‌شود که اوباما با بوش و ترامپ متفاوت بوده و بعضا بوش و ترامپ را جنگ طلب و اوباما را اهل تعامل معرفی کرده‌اند و حتی مطرح می‌شود که اگر دموکرات‌ها دوباره به قدرت برسند می‌توان با آنها مذاکره داشت. حتی برخی رسانه‌ها اعلام کرده‌اند که اروپا از ایران خواسته تا سال ۲۰۲۰ صبر کرده که ترامپ برود تا دموکرات‌ها بیایند. شما به عنوان فردی که از نزدیک در افغانستان رفتار آمریکایی‌ها را مشاهده کرده‌اید آیا واقعاً چنین تفاوت دیدگاهی میان سران آمریکا وجود دارد و می‌توان به رویکرد تعاملی دموکرات‌ها دلخوش بود؟
این نوع تحلیل را اصطلاحاً می‌گویند تحلیل دم دستی و پوپولیستی که برای عوام فریبی خوب است و اگر کسی به این تحلیل اعتقاد داشته باشد نشان می‌دهد که فاقد آن بینش لازم است و این یک گفتمان غیر منطقی است و یا اینکه این افراد به دنبال دادن آدرس غلط به مردم هستند چرا که بسیاری از این افراد تحصیل کرده غرب هستند و دانسته در حال دادن آدرس غلط به عوام هستند برای اینکه بتوانند نقش و مأموریت خود را اجرایی سازند و الا در آمریکایی که ۲۵ درصد جی دی پی جهان را در اختیار دارد، دلارش محور اقتصاد جهان است بگونه‌ای که ۶۰ درصد از ذخائر ارزی کشورها دلار است لذا در چنین شرایطی فرد مهم و تصمیم گیر نیست بلکه آن ساختار است که تصمیم گیر است، ویژگی آمریکا این است که یک ساختار نهادگرا است. بگونه‌ای که فرد حتی بخواهد مطالبات عادی خود را مطرح سازد باید در چارچوب نهادها باشد و لذا افراد در سندیکا‌ها و جریان‌های مختلف عضو هستند در چنین ساختاری که اینگونه مهندسی شده است خیلی عوامانه است که تصور شود که فردی بی اخلاق و بی بندوبار توانسته به ریاست جمهوری برسد و تصمیم گیری کند، اصلاً این طور نیست اتفاقاً مصداق رفتار سازمانی را در افغانستان می‌توانید مشاهده کنید دقیقا رفتاری را که اوباما در افغانستان داشت بسیار تندتر نیز بوده است بیشترین کشتارها و جنایات در دوره اوباما صورت گرفت.
همین آقای خلیل زاد که امروز نماینده آمریکا در امور افغانستان است و نقش مشاور را ایفا می‌کند در دوران اوباما نیز آمد که انتخابات افغانستان را مهندسی کند که اشرف غنی را بسیار حمایت کرد اکنون می‌بینیم همین فرد دوباره در امور افغانستان به عنوان نماینده ویژه ترامپ ایفای نقش می‌کند که این خود نشانگر رفتار ساختاری در آمریکاست. بنابراین ساختار آن را که لازم است عمل می‌کند اوباما بود که توافقنامه استراتژیک با افغانستان را امضا کرد و به رغم آنکه قرار بود آمریکایی‌ها تا سال ۲۰۱۶ خارج شوند آن را به سال ۲۰۲۵ و حتی بعد از آن موکول کرد. توافقنامه امنیتی را اوباما امضایش را طلب می‌کرد اما کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان از امضا آن خودداری کرد. من در آن زمان در افغانستان بودم و فشارهای بسیاری بر من وارد شد که چرا با این توافق نامه مخالفت می‌کنم و با آن روشنگری‌ها که انجام شد آقای کرزی متوجه خیانت‌های صورت گرفته به کشورش در توافقنامه امنیتی کابل- واشنگتن شد و از امضای آن خودداری کرد. باید توجه داشت که در دوره اوباما بود که افزایش نیرو در افغانستان صورت گرفت، لذا چنین تحلیل‌هایی که دوران او را متفاوت از دوران دیگر رؤسای جمهور آمریکا می‌دانند یک آدرس غلط دادن پوپولیستی است، در اصل نه بحث ترامپ است و نه بحث اوباماست بلکه این ساختار است که تصمیم گیری می‌کند. امروز وضعیت آمریکا به مراتب بدتر از گذشته است و ترامپ مؤلفه‌ای برای خروج آمریکا از این وضعیت است. ترامپ اعلام کرد که آمریکا ۷ هزار میلیارد دلار هزینه در منطقه داده است و باید به این روند پایان داد اما می‌بینیم که همین ترامپ نیز بر افزایش نیرو تأکید دارد در اصل فرد خوب و بد مطرح نیست بلکه باید روندها را مشاهده کرد و آن وقت نتیجه گرفت که آیا تفاوتی وجود دارد یا نه، که در نهایت تفاوتی مشاهده نمی‌شود. ترامپ می‌گفت که باید از عراق خارج شویم اما بعداً توجیه شد که نمی توان چنین کاری را انجام داد و در نهایت شاهد افزایش نیروهای آمریکایی در عراق هستیم. باید در نظر داشت که دموکرات‌ها ژستشان نوعی ادبیات گفتمانی است اما در عمل با جمهوریخواه تفاوتی ندارند. آقای ترامپ نیز چنان نشان می‌دهد که نه دموکرات است و نه جمهوریخواه و به صورت مستقل آمده است، اما وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم که ساختار آمریکا نیاز به چنین فردی دارد تا بتواند بحران عبور از مبانی لیبرال دموکراسی را رفع سازد و البته شواهد نشان می‌دهد که ترامپ تا حدودی نیز موفق بوده و این جنجال سازی‌ها و عربده کشی‌های او تا حدودی توانسته روند فروپاشی آمریکا را کُند سازد هر چند که ساختار آمریکا به شدت گرفتار است و از درون و بیرون با مشکلات بسیاری مواجه است. 

احتمال حضور داعش در افغانستان از مباحث مطرح در صحنه منطقه است تا چه میزان این حضور صحت دارد و در صورت تایید این امر چه دستاوردی برای آمریکا دارد که از حضور بخش‌هایی از طالبان که محور بحران سازی هستند برخوردار است و سناریوی ناامن سازی را با کمک آنها صورت می‌دهد؟
در ابتدا اشاره داشتم به اصل مدیریت بحران. آمریکایی‌ها برای تحقق این امر همواره نیازمند سوختی هستند که موتور محرک برای توجیه حضور آنها باشد آنها برای تحقق آنارشی یا همان هرج و مرج ساختگی نیازمند مؤلفه‌هایی هستند، زمانی از حربه جنگ مجاهدین افغانستان علیه یکدیگر بهره می‌گرفتند بعد از آن به سمت طالبان رفتند امروز طالبان نیز تجزیه شده و برخی بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای روی آنها اثرگذار شده‌اند و لذا آمریکا به دنبال مؤلفه جدیدی است که محور آن را داعش تشکیل می‌دهد که البته مواضع همان طالبان اولیه را دارند. یادمان نرود که القاعده را نیز خود آمریکایی‌ها در افغانستان به پا کردند با آوردن بن لادن از سودان به این کشور. هر کدام از این مؤلفه‌ها که تاریخ مصرفش به پایان رسید کنار نهاده می‌شود و مؤلفه دیگری وارد می‌شود تا اهداف آمریکا را به پیش ببرد. داعشی که در افغانستان حضور یافته‌ است و یا پایگاه‌هایی که دارد اینها پایگاه‌هایی نیستند که مجوز دولت افغانستان را داشته باشند بلکه اینها تحت امر مستقیم آمریکا هستند و لذا عنصر داعش برای فشار بر طالبان، ادامه ناامنی و مؤلفه‌ای برای توجیه ادامه حضور آمریکایی‌ها به کار گرفته می‌شود البته اگر زمانی ببینند که مؤلفه‌ای به جز داعش کار آنها را اجرا می‌کند در کوتاه ترین زمان ممکن داعش را از بین خواهند برد. داعشی وجود و یا طالبانی وجود ندارد و همه اینها تحت امر آمریکا هستند و اگر زمانی هم این نیروها از تحت امر آمریکا خارج شوند متوسل می‌شود به نیروی دیگری. وجود این ناامنی در افغانستان است که وجود شرکت‌های امنیتی خصوصی را شکل داده است بلک‌واترها امروز دوباره در دستور کار افغان‌ها قرار گرفته است در حالی که این نیروها قاتلانی هستند که در مناطق مختلف جهان مرتکب جنایت شده‌اند و اکنون افغانستان را دوباره محور برنامه‌های کلیدی خود قرار داده‌اند. با حضور داعش سعی دارند تا افغانها را به سمت امضا قرارداد با شرکت‌های امنیتی خصوصی هدایت کنند و این نوع رفتارها نشان می‌دهد که تفاوتی در رفتار آمریکایی‌ها وجود ندارد و آنها همان سیاست‌های گذشته را در ساختاری جدید ادامه می‌دهند. 

در سال ۲۰۰۱ همزمان با عملیات نظامی آمریکا در افغانستان گفته شد که ایران در انتقال تجهیزات نظامی و برخی کمک‌های اطلاعاتی با آمریکا همکاری داشته است تا چه میزان این اخبار صحت دارد و این ارتباط تا چه میزان بوده و چه دستاوردی برای کشور به همراه داشته است؟
همکاری به آن صورت که تصور بشود نبوده است، اما به هر حال مسائلی بود که آن زمان مطرح بود و یک کنوانسیون مبارزه با تروریسم شکل داده بودند و همه دولت‌ها از ترس اینکه مبادا به حمایت از تروریسم متهم شوند و نیز ابراز همدردی نشان دهند با حادثه ۱۱ سپتامبر این فضا موجب شد تا این همکاری‌ها صورت گیرد. در آن زمان دولت وقت تماس‌هایی با طالبان داشت و به نوعی سعی داشت تا خود را از این ارتباط مبرا نشان دهد. نکته اینجاست که در آن زمان به کمک دولت اصلاحات آمریکایی‌ها توانستند در افغانستان مستقر شوند و این همکاری در کنفرانس بن تکمیل شد و هم در حمله آمریکا همکاری کردند و با این رویکردها آمریکا بدون اینکه با واکنشی از سوی ایران مواجه شود توانست اهداف خود را در افغانستان اجرایی سازد در حالی که دولتمردان وقت ایران غافل از این امر بودند که هدف محوری آمریکا از حضور افغانستان اقدام علیه ایران است. در همان مقطع آمریکایی‌ها در حال سنجش دو گزینه اقدام علیه ایران و یا عراق بودند که با توجه به توان نظامی ایران و ۸ سال دفاع مقدس تلاش کردند تا اشغال افغانستان را اجرایی سازند تا پس از آن از طریق افغانستان و عراق ایران را تحت فشار قرار دهند.
در اصل هدف اصلی آمریکا ایران بوده و خواهد بود و باید بدانیم که منازعه ما با آمریکا یک منازعه درونی و پارادایمی است و با مذاکره و گفتمان حل نمی شود و یا باید ما حذف شویم یا آمریکایی‌ها و یا اینکه در حد بازدارندگی مسئله را پایان داد یعنی اینکه آمریکایی‌ها باید بدانند که اگر زدند می‌خورن، با قدرتی چند برابر بیشتر. ادبیات آمریکایی‌ها ادبیات قدرت است و لذا در سایه ضعف و در سایه احساس فشار و استیصال نتیجه‌ای جز برجام و تسلیم شدن در برابر آمریکا نخواهد بود. 

برخی این را مطرح می‌کنند که در آن دوران همکاری‌ها با غرب موفق بوده و الان هم باید وارد مذاکراتی در باب منطقه شد آیا واقعاً دستاوردی در آن دوره بدست آمد؟
سوال اینجاست که آنها موفقیت را چه تعریف می‌کنند. جریان اصلاحات وقتی در بُن ظرفیت‌های ایران را به آقای خلیل زاده یا به عبارتی به رامسفلد دادند چه بدست آوردند جز اینکه ایران شد محور شرارت؟ جالب است که این همه امتیاز داده‌اند و ادعا می‌کنند که ما با آمریکایی‌ها در افغانستان منافع مشترک داشته‌ایم. در همان زمان طرح سوال من این بود که ما چه منافع مشترکی با آمریکا داریم؟ می‌گفتند طالبان تهدید است گفتم پس اگر تهدید بوده چطور بوده که دولت اصلاحات به دنبال به رسمیت شناختن طالبان بود و ادعا می‌کردند که نباید از امارات، عربستان و پاکستان در شناسایی طالبان عقب بمانیم. اگر درست نگاه کنیم رویکرد آنها به همکاری با آمریکا نوعی مدیریت شدن آنها توسط آمریکا بود آمریکایی‌ها خودشان طالبان را ایجاد کردند بعد این آقایان ادعا داشتند که طالبان دشمن مشترک ما و آمریکاست پس در کنار آمریکایی‌ها علیه طالبان می‌توانیم قرار گیریم. این در حالی است که طالبان یک متغیر ساختگی بوده و هدف اصلی ایران بوده و هست در بخش تخریب و برهم زدن، طالبان مؤلفه‌ای موفق است اما در دولت سازی و ساختار سازی هیچ توانی ندارد و این را آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند و لذا طالبان را دشمن مشترک ایران و طالبان دانستن صرفاً یک اشتباه رفتاری است. امروز طالبان چون از این وضعیت خارج و به دنبال روند مذاکره با دولت مرکزی است آمریکایی‌ها از آن عبور کرده و به سمت داعش رفته‌اند اما در آن زمان طالبان امیرالمومنین داشتند با برنامه‌های گسترده لذا ادعاهای مطرح شده درباره دستاوردهای همکاری با آمریکا علیه طالبان از همان آدرس غلط دادن‌‌هایی است که جریان اصلاحات داشته و دارد. آنها بر این تفکر بودند که اگر آمریکایی‌ها را در افغانستان مستقر کنیم با سیاست فشار از بیرون و چانه زنی از بالا اتفاق می‌افتد. 

یعنی معتقدید این همکاری در نهایت منجر به سوء استفاده امریکا از ایران شد؟
آنها به دنبال این بودند که با استقرار نیروهای آمریکایی‌ در مرزهای ایران از آن به عنوان ابزاری برای فشار به نظام بهره گیرند و از آن یک شمشیر داموکلس بسازند تا ایران را به تسلیم شدن وادار سازند چنانکه اکنون برجام این کار را انجام می‌دهد دنبال این هستند که ایران را به مرگ بگیرند که به تب معادلات بین المللی راضی شود، این را می‌گویند نرمالایز کردن ایران و هضم کردن ایران در آن ساختار بین الملل که کنترل آن در دست آمریکایی‌هاست و آمریکا تا مسئله ایران را نتواند حل و فصل کند مسئله تخریب هژمونی آنها ادامه خواهد یافت آمریکایی‌ها خوب یافته‌اند که دشمن نزدیک آنها ایران است و چین و روسیه دشمن دور دست آنها هستند هر چند که در ظاهر می‌گویند چین اما واقعیت این است که چین در حوزه اقتصادی فشار می‌آورد اما در حوزه سیاسی و بین المللی رفتارهای آمریکا متأثر از ایستادگی ایران است و این مقاومت موجب شده تا حتی اروپایی‌ها هم به سمت مقابله با آمریکا پیش روند و این چند جانبه گرایی که اکنون شاهد هستیم ناظر بر شکست‌های آمریکاست و تردید در این که آمریکا می‌تواند امنیت اروپا تامین سازد. این ناتوانی آمریکا نشأت گرفته از مقاومت ایران بوده که تأثیر آن را در حمایت از دوستان خودش در اروپا نشان می‌دهد بنابر این مسئله اول آمریکا مسئله ایران است و هدف آنها متلاشی ساختن کل ساختار ایران است و اتفاقاً خطری که ایران را تهدید می‌کند تغییرات ژئوپولتیک است و این خیال خامی است که فکر می‌کنند با آمریکا توافق می‌کنند که بخشی از ساختار را تغییر دهند و با اصلاح طلبان آمریکا روابط بی دغدغه‌ای را ادامه می‌دهد اصلاً این طور نیست و آمریکایی‌ها به دنبال تغییر ژئوپولتیک در منطقه هستند و نقش داعش و تروریسم همین پیشران بودن آنها در برداشتن مرزهاست که از اهداف آن نیز نابودسازی کل ساختار ایران است. الان در بلوچستان آنها برنامه ریزی می‌کنند در عراق و سوریه دارند کار می‌کنند اینها برنامه‌های بلند مدت است و لذا باید به خاطر کشورمان هم که شده از نگاه جناحی خارج شده و مسئله را کلان‌تر مورد بررسی قرار دهیم. 

در عراق و سوریه ما شاهد تشکیل نیروهای شبه نظامی در قالب مدافعان حرم و نیروهای مردمی بودیم که نتایج بسیار مثبتی در مبارزه با تروریسم به همراه داشت چرا در طول این ۱۷ سال بحرانی افغانستان چنین اقدامی در این کشور صورت نگرفت یا کم تر شاهد چنین رویکردی بوده‌ایم؟
متأسفانه در بخش افغانستان این گفتمان در وزارت خارجه یک گفتمان ضعیف است و تجربه واگذاری افغانستان در چارچوب کنفرانس بُن و سیاست‌های بعد از آن منجر به آن شد که یک تغییر مدیریتی روی دهد که این تغییر مدیریت در سوریه و عراق نشان داد که می‌تواند دستاوردهای بسیاری به همراه داشته باشد، قطعاً این موقعیت اگر در افغانستان صورت می‌گرفت نتایج آن کمتر از عراق و سوریه نبود.
در سال ۱۳۷۵ من این تجربه را در افغانستان داشتم که توانستیم نیروهای مردمی شکل دهیم و در مقابل طالبان قرار دهیم و طالبان را شکست دهیم مردم آمادگی کامل داشتند و همکاری کردند. پیروزی ما در مزار شریف ناظر بر همین مسئله بود که مشابه همین حشد الشعبی امروز عراق آن زمان در افغانستان شکل گرفت، اما تفکر یک تفکر فردی بود چنانکه پس از خروج من از افغانستان مزار شریف سقوط کرد و ۹ دیپلمات ما شهید شدند به خاطر همان تفکری که به دنبال گفت و گو با آمریکا بود. تفکری موجب شد تا ما ظرفیت‌های خود در پاکستان را نیز از دست بدهیم و الان در افغانستان همین وضعیت را داریم. متأسفانه چنین تفکری موجب شد تا در حوزه سیاست خارجی ما نتوانیم ظرفیت سازی کنیم اما در عراق و سوریه به دلیل تغییراتی که در مدیریت صحنه روی داد ما توانستیم به آن ظرفیت برسیم و این نشانگر کارآمدی و کارآیی تفکر انقلابی است. هر کجا که این تفکر چه در سیاست یا فرهنگ و اقتصاد و غیره توانست کار را در دست بگیرد ما پیروز بوده‌ایم شما در صنعت همین را می‌بینید در جایی که صنعت موشکی را به آن بخش واگذار کردیم رشد کردیم و یا در هسته‌ای این تفکر بود که دستاوردهای بسیاری را رقم زد و هرگاه این گفتمان را گرفته و امور را به گفتمان لیبرال سپردیم دیده‌اید که ما افول کرده‌ایم، ببینید در وضع خودروسازی چه وضعیتی است یا صدها کارخانه‌ای که در وضعیت نیمه تعطیل قرار دارد محصول گفتمان انقلابی است یا محصول گفتمان لیبرالی؟ می‌خواهم بگویم اگر در چارچوب پارادایم حرکت نکنیم نتیجه آن را در صحنه می‌بینیم اگر در چارچوب گفتمان انقلاب حرکت کنیم نتیجه آن را جور دیگری می‌بینیم. بسیار این نکته جالب توجه است که وقتی افکار عمومی این دو لیست را در کنار هم قرار دهند در بخش اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، صنعتی و ... به خوبی می‌بینید هر جایی که گفتمان انقلاب محور بوده دستاوردهای بسیاری ثبت کرده و هر جا گفتمان لیبرال‌ها بوده شاهد عقب گرد و شکست بوده است، این خود یک معیار خوب است برای شناخت گفتمان جاری. به هر حال بعد از ۴۰ سال یک بار باید تصمیم بگیریم که می‌خواهیم چه رویکردی داشته باشیم و در این میان آنهایی که منادی هستند بیایند و نشان دهند که چه دستاوردهایی داشته‌اند، لیبرال‌ها صریح و روشن بیایند کارنامه خود را نشان دهند دولت محترم کنونی پرچمدار چنین گفتمانی است، این وضع ارز است و اقتصاد. این واقعیت تلخی برای لیبرال‌هاست اما باید بپذیرند که گفتمان انقلاب گفتمان رهایی بخش است نه تنها برای ما بلکه برای کل منطقه از جمله برای افغانستان. اگر افغانستان هم این گفتمان واحد را در ایران ببیند قطعاً در این مسیر حرکت خواهد کرد و سرنوشت این کشور نیز تغییر خواهد داشت. 

شما دوره‌ای در افغانستان حضور داشتید و طرح‌هایی نیز از سوی ایران برای صلح در این کشور ارائه شد اما به مرور شاهد کم رنگ شدن نقش ایران در عرصه و واگذاری امور به آمریکا بوده‌ایم چه شد که نقش پر رنگ ایران تا این حد ضعیف شد؟
بنده در شرایط حساس افغانستان بودم و در بحث صلح طراح صلح افغانستان بودم و متأسفانه قرار نبود نتیجه چند سال تلاشی که ما برای صلح افغانستان کشیدیم برود در بُن تحویل غربی‌ها داده شود و در این مقطع اصلاح طلبان این کار را کردند و دستاورد و نتیجه چند سال تلاشمان را اینگونه بر باد دادند آن زمان مرحوم ربانی مخالف بود که طرح صلح به آمریکا داده شود اما دولت اصلاحات این طرح را در بُن برده و تحویل غربی‌ها دادند. ما در صلح افغانستان نتایج خوبی داشتیم که مانع به نتیجه رسیدن آن شدند، در ضمن این را بگویم من اولین کسی بودم در افغانستان که با توافقنامه امنیتی کابل – واشنگتن مخالفت کردم و آقای اوباما شبانه خود را به بگرام رساند و آن را امضا کرد و رفت اما بعدا همگان دانستند که موضع جمهوری اسلامی و سفیرش در افغانستان درست بوده و آقای کرزی نیز با همین استدلال‌های ایران حاضر به امضا توافقنامه نشد. ما در افغانستان از جمله در حوزه فرهنگی دستاوردهای خوبی داشتیم اما مداومت نداشت و از یک نقشه مدون که بتواند در همه زمینه‌ها ادامه پیدا کند برخوردار نبود و چنین تفکری نبوده و نیست و این مسئله است که برای ما در افغانستان مشکل ساز شده است. همه اینها باز می‌گردد به این مسئله ملت سازی، دولت سازی و فرهنگ سازی و... را با گفتمان انقلاب قبول داریم یا نه؟ آیا قبول داریم که نظام بین الملل در سراشیب تغییرات اساسی است و لیبرالیسم به بن بست خورده است، متأسفانه اینجاست که تفکراتی که آن زمان و اکنون بر سر کار است این را قبول نمی کند مشکل، تفکر است مشکل رویکرد است و تا این نگاه در سطوح بالای دولتمردان تغییر نکند و به همین روند ادامه دهد ما اجباراً فقط باید هزینه دهیم و زیر نقطه سر به سر کشور را اداره کنیم که قطعاً به ضرر کشور و به نفع دشمنان خواهد بود. 

آینده افغانستان را چگونه می‌بینید و ایران چه نقشی می‌تواند در این عرصه ایفا کند، برای کمک به حل مشکلات این کشور و حضور موفق‌ در تحولات افغانستان و منطقه؟
افغانستان پاره تن ایران است و به عبارتی ایران و افغانستان یک روح در دو جسم هستند. اگر تاریخ افغانستان را مرور کنید از زمان شکل گیری حکومت مستقل تا به امروز مسائل افغانستان و ایران همواره به هم گره خورده است و حتی نحله‌های فکری را که پیگیری می‌کنید از درون افغانستان ریشه در ایران دارد، بنابراین اعتقاد من این است که انشاء الله پیروزی و موفقیت انقلاب اسلامی تأثیرات خود را بر افغانستان نیز خواهد داشت.
با فرض محال اگر گفتمان انقلاب در ایران ضربه اساسی بخورد این ضربه را مردم و کشور افغانستان نیز خواهند دید و این را هم نباید فراموش کرد که تغییراتی که آمریکا برای ژئوپولتیک منطقه دارند یک تغییرات محدود به ایران نیست یعنی نقشه جغرافیایی این منطقه از آسیا شامل پاکستان، افغانستان، ایران، سوریه و عراق و لبنان و... خواهد شد که اساس آن را تجزیه این کشورها تشکیل می‌دهد. بنابراین افغان‌ها برای آمریکایی‌ها مانند مرغ عروسی و عزا هستند یعنی در هر حالت افغانستان را تجزیه خواهند و هم منابع آن را می‌برند و هم عزت ملی آن را زیر پا می‌گذارند و این واقعیتی است که افغان‌ها که ۱۷ سال پیش وقتی آمریکایی‌ها وارد کشورشان شدند تصور می‌کردند جلوه‌هایی از نیویورک و واشنگتن را خواهند دید باید به آن آگاه باشند و بدانند که آمریکا هدفی جز نابودی کشور آنها ندارد چنانکه امروز وضعیت افغانستان نسبت به دهه‌های گذشته بسیار بدتر شده و آینده‌ای ناروشن پیش روی مردم و این کشور قرار دارد و این مشکلاتی است که ناشی از حضور آمریکا در این کشور است. اکنون مسئله افغان‌ها مسئله چه باید کرد است؟ این مسئله بی ارتباط با ایران نیست، اگر در داخل ایران بتوان بر مشکلات پیروز شد و از این پیچ تاریخی عبور کرد قطعا افغان‌ها پس از آن قدم برخواهند داشت و شواهد نشان می‌دهد که افغان‌ها نیز به این نتیجه رسیده‌اند که اگر کسی قرار باشد که کمکی به آنها داشته باشد خود افغان‌ها هستند و با کمک و حضور آمریکایی‌ها این مهم محقق نخواهد شد چرا که هدف آنها بردن منابع و بهره گیری از موقعیت این کشور برای تسلط بر شمال، شرق و غرب است و در اصل افغانستان یک قربانگاه است و کم کم به نظر می‌رسد افغان‌ها به این مهم خواهند رسید، البته آنها یک مشکل بزرگ دارند و آن نداشتن یک مرجع واحد است آنها یک الگوی روشن برای متوسل شدن به آن ندارند و آمریکا نیز با ایجاد اختلاف میان نخبگان افغان به دنبال دامن زدن به این وضعیت است که هر روز شرایط را برای مردم و سرزمین افغانستان دشوارتر می‌کند. 

گفت‌و گو: قاسم غفوری- مائده شیرپور


کد مطلب: 106424

آدرس مطلب :
https://www.siasatrooz.ir/fa/interview/106424/امریکا-حمایت-دولت-اصلاحات-افغانستان-ساکن

سیاست روز
  https://www.siasatrooz.ir