زندگينامه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
حسين حاج فرج دباغ مشهور به عبدالکريم سروش در ۲۵ آذر ۱۳۲۴ خورشيدي (۱۶ دسامبر ۱۹۴۵ ميلادي) در محله ميدان خراسان تهران به دنيا آمد. پدر وي کاسب بود. تحصيلات متوسطه خود را در دبيرستان علوي گذراند و در اين دبيرستان به واسطه رضا روزبه با فلسفه و شخصيتهايي همچون مرتضي مطهري، علامه طباطبايي، مهدي بازرگان و علي شريعتي آشنا شد. سروش به دليل حضور در دبيرستان علوي، به انجمن حجتيه راه يافت اما ظاهرا بعد از يک سال آن را رها کرد. او سپس در دانشگاه تهران به تحصيل در رشته داروسازي پرداخت و در اوايل دهه ۵۰ شمسي عازم لندن شد و ضمن ادامه تحصيل در رشته شيمي تجزيه به مطالعه فلسفه غرب پرداخت. او همچنين به نمايندگي از سوي شهيد آيتالله بهشتي در مراکز اسلامي شيعيان در لندن، از جمله مرکز امام باره فعاليت کرد. سروش هنگام اقامت در انگلستان در رشته کارشناسي ارشد شيمي تحليلي در دانشگاه لندن و سپس در تاريخ و فلسفه علم در کالج چلسي به مطالعاتش ادامه داد.
در سالهاي آخر حکومت پهلوي کتاب «تضاد ديالکتيکي» را تحرير و منتشر کرد که مورد توجه شهيد مطهري هم قرار گرفت. اين کتاب دستمايهاي علمي براي مقابله مبارزين مسلمان با چپها در زندان شد. سروش بعد از اين کتاب، متن ديگري را با عنوان «نهاد ناآرام جهان» نوشت و به صورت يک کتاب منتشر کرد که در باب نظريه حرکت جوهري ملاصدرا بود. اين کتاب را شهيد مطهري تحسين کرد و امام خميني(ره) با مطالعه آن وي را تشويق به ادامه راه در اين مسير نمود.
سروش بعدها در کتاب «قصه ارباب معرفت» ضمن آنکه به بزرگمنشي و پارسايي مثالزدني حضرت امام خميني(ره) معترف است، با تکبري پنهان در لابهلاي کلمات يادآور ميشود که با شنيدن نظر امام(ره) درباره کتاب «نهاد ناآرام جهان» «مسرور و مفتخر» شده بود. او در کتاب «قصه ارباب معرفت» درباره امام خميني(ره) نوشت: «امام خميني(ره) را پيش از شريعتي شناختم. وقتي دانشآموز دبيرستان بودم، پس از رهايي امام(ره) از زندان در خيل مشتاقان و هواداران بسيار او (ايشان) به حتم به خانه او(ايشان) رفتم و اين نخستين بار بود که او (ايشان) را از نزديک ميديدم. ساليان بعد در دوران دانشجويي کتاب مخفي حکومت اسلامي او (ايشان) را خواندم و در سلک مقلدان او (ايشان) درآمدم. در فرنگ او (ايشان) را بهتر و بيشتر شناختم.»
سروش البته بعدا حضرت امام خميني(ره) را مورد اهانت قرار داد و گفت: «او (ايشان) شخصا آدم خوبي بود، او نظريات نادرستي داشت. به علاوه او از سرکوب مخالفان خود ابايي نداشت. همچون او (ايشان) براي زندگي فردي انسانها ارزشي قائل نبود، زيرا آن را منبعث از اراده پروردگار ميدانست.» (جنبش سبز شکستناپذير است/ جرس ـ ۶ مرداد ۱۳۹۰)
البته همگان به خوبي واقفند که آن حضرت تا چه اندازه عمق بينش و بصيرت داشتند و چقدر حيات هر فرد مسلمان را مهم و با ارزش ميدانستند. اما شگفتآور است که کسي تا اين حد دچار انحراف عقيده شود و واقعيتي را که خود به چشم ديده و شنيده و تجربه کرده به راحتي قلب نمايد و روايتي دروغ و هذيانگونه ببافد؛ آن هم درباره شخصيتي که دوست و دشمن در دانايي و دورانديشي و پايمردي و پايداري بر سر آرمانهايش اتفاق نظر دارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي
سروش بعد از بازگشت به ايران سعي کرد با مطالعه آثار مارکسيستي به نقد نظريات چپ دست بزند. اين در حالي بود که وي در دوران تحصيل در خارج کشور به شدت تحت تاثير فلسفه علم و فلسفه سياسي کارل پوپر قرار گرفته و در آن فضا بدون آنکه گرايشهاي خاص وي هنوز نمو و نمود پيدا کرده باشد، به عنوان يکي از منتقدان مسلمان مارکسيسم در ايران مطرح شد. در آن هنگام مارکسيستها متوهمانه خود را مهمترين نيروي مبارز عرصه سياسي ايران ميپنداشتند و در پي کنار زدن نيروهاي مسلمان که اکثريت مطلق جامعه ايران را تشکيل ميدادند بودند.
اين امر موجب در گرفتن مباحثات بسياري شده بود و براي روشنگري اذهان مردم بنا شد که در تلويزيون جلسات مباحثه چپها و مسلمانان به صورت زنده اجرا و پخش شود. اين جلسات گذشته از آنکه نشاندهنده اعتقاد نظري و عملي نيروهاي مسلمان به آزادي بيان، آن هم در آن روزگار آشفته، بود همچنين مبين اعتماد به نفس و تحليل درست آنها از جامعه نيز بود. سروش نيز از جمله کساني بود که به عنوان نماينده جريان اسلامي جامعه و انقلاب در مباحثات تلويزيوني با مارکسيستها شرکت ميکرد.
وي به همراه آيتالله مصباح يزدي در چند جلسه در تلويزيون به مباحثه با نمايندگان گروههاي سياسي چپ ايران مانند احسان طبري و فرخ نگهدار پرداخت. سروش در جدل کردن با مخالفان خود چيرهدست بود و بخش مهمي از آثار وي نيز بازنوشت سخنرانيهاي اوست. اين جلسات محک و معيار بسيار خوبي بود براي او تا هم بر فن جدل و خطابه مسلط شود و هم نقاط ضعف خود را بشناسد تا در مباحثات از گراييدن به حوزههايي که در آنها ضعيف است بپرهيزد.