امير توحيد فاضل: انتخابات مجلس همواره در روند عرصه سياسي ايران تاثيرگذار بوده و اين امر پس از انقلاب اسلامي بهمن 57 نمايان تر شده است. در اين ميان تشكيل چند مجلس از نظر تاريخي و قرار گرفتن در ظرف زماني خاص اهميت بيشتري دارند. مانند مجلس اول، سوم و ششم. فارغ از بحث مجلس اول كه در شرايط خاص پس از انقلاب تشكيل شد، مجلس سوم و ششم در اختيار جرياني قرار داشت كه در ادبيات سياسي ايران به عنوان اصلاحطلبان شناخته ميشوند و در نهايت نيز از نظر سياسي عاقبت به خير نشدند. چرا كه پس از دو دوره تلاش براي كسب كرسيهاي مجلس، بلافاصله در انتخابات بعد اكثريت را از دست دادند. البته اصلاحطلبان همواره حضوري موثر در مجلس شوراي اسلامي داشته و اگر داراي اقليتي محدود و حتي 40 نفره (مانند مجلس هشتم) بودند، بازهم تصميمساز ميشدند. چگونگي حضور اصلاحطلبان در عرصه سياسي ايران اين سوال كه اصلاحطلبان چگونه در عرصه سياسي ايران حضور يافتند كاملا روشن و شفاف است. از جمله آنكه علي لاريجاني رئيس فعلي مجلس روزي گفته بود كه "از ابتدای انقلاب تاکنون، همواره دو جریان چپ و راست در صحنه سیاسی کشور حضور داشتند عنوان کرد: البته در ابتدا، چپ گرایی بیشتر بر مبانی اقتصادی استوار بود، اما بعدها شاخه سیاسی پیدا کرد و چند سال بعد در زمان دوم خرداد، نظریهپردازیهای حکومتی هم از درون آن درآمد." نخستين حضور رسمي اين جريان سياسي به اوايل سال 1367 باز مي گردد. در آن دوره گروهي از چهرههاي شاخص جامعه روحانيت مبارز كه در رديف سياسيون سنتي ايران قرار داشته و دارند، سر ناسازگاري برداشته و با كسب مجوز از رهبري وقت انقلاب انشعابي تاريخي در اين تشكل قديمي ايجاد و به صورت رسمي مجمع روحانيون مبارز را تشكيل دادند. مجمع روحانيونيها چهرههاي شاخصي دارند كه شايد از ميان همه آنها نام سيدمحمد خاتمي براي مردم شناخته شدهتر باشد، چرا كه وي دو دوره رئيس جمهوري ايران بود و در هر دو دوره ركورد جلب آراي مردم را شكست و نخستين فرد سياسي پس از انقلاب لقب گرفت كه ميزان آرايش در دور دوم بيشتر از دوره اول بود. خاتمي داراي ويژگيهاي مثبت و گاهي اوقات منفي بسياري است، اما سرسختترين مخالفانش هرگز او را متهم به تندروي و ضديت با اساس انقلاب نكردند و اين ويژگي امروزه تنها سرمايه اصلاحطلبان براي بقا در عرصه سياسي ايران است. آنها زماني كه در مجلس سوم موفق به كسب اكثريت آرا و كرسيهاي نمايندگي شدند، اين حضور اكثريتي تداوم نيافت، تا اينكه دوم خرداد 76 فرارسيد. در آن دوره اصلاحطلبان از كمايي چند ساله بيرون آمده و آماده حضور در رقابتهاي انتخاباتي رياست جمهوري شدند. كساني كه ارتباط نزديكي با اين جريان داشتند به خوبي خاطرشان هست كه نخستين هدف اصلاحطلبان براي شركت در هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري تنها تاكيدي بر اين نكته بود كه "ما هنوز هستيم". اما ناگهان اقبالي 20 ميليوني به آنها لبخند زد و سيد محمد خاتمي شد رئيس جمهور ايران با لقب سيد خندان. برخي بعدها از حاميان وي خرده ميگرفتند كه "خودتان هم باور پيروزي نداشتيد و حتي اعضاي كابينه را هم مشخص نكرده بوديد" به هر حال پيروزي خاتمي و اصلاحطلبان در اين انتخابات مانند مجلس سوم كوتاه مدت نبود و دوامي هشت ساله يافت. پس از آن اصلاحطلبان موفق به كسب اكثريت مطلق كرسيهاي نخستين دوره شوراهاي اسلامي شهر و روستا شده و پس از آن خود را براي حضور در مجلس آماده كردند. مجلسي كه پرحاشيهترين و جنجالسازترين دوره خود را با حضور اصلاحطلبان سپري كرد. اما ستاره اقبال آنها پس از پيروزي و حضور در مجلس ششم رفته رفته افول كرد و ابتدا شوراهاي دوره دوم، پس از آن مجلس هفتم و بالاخره رياست جمهوري را از كف رفته ديدند. اما اين سرانجام كار آنها نبود. سرانجام كار در خرداد و تير84 و 88 و پس از اعلام نتايج دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري مشخص شد. اصلاحطلبان ابتدا در انتخابات رياست جمهوري دوره نهم شكست فاحش مصطفي معين عضو كابينه خاتمي را تجربه كرده و پس از آن نااميدانه در دوره دوم پشت سر آيت الله هاشمي رفسنجاني جمع شده و در كوچه بازار تبليغ كردند كه عقلاي قوم حامي هاشمي است. با اين اميد كه هنوز روزنههايي از اميد وجود دارد. حمايت آنها از هاشمي رفسنجاني از اين جهت جالب بود كه خودشان در انتخابات مجلس ششم، چنان قلم قرمزي بر روي نام هاشمي كشيدند كه برخي از تحليلگران از آن به عنوان شيپور شكست اصلاحات ياد ميكنند. هاشمي در آن دوره مغضوب جريان تندروي اصلاحطلب شد و در بيانيهاي مملو از گلايه اعلام كرد كه عطاي حضور در مجلس را به لقايش ميبخشد، اما سكوت اختيار كرد تا اينكه در انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري همين جمع نااميدانه حامي وي شدند. انتخابات با پيروزي محمود احمدينژاد به پايان رسيد و چهار سال نخست را با كش و قوس فراوان به سر كرد. اما حضور دوباره وي در رقابتهاي انتخاباتي مانند دوره نخست نبود. نتايج اعلام شده از سوي وزارت كشور، اشتباه استراتژيك اصلاحطلبان را رقم زد. آنها با دعوت مردم به خيابانها و بيان اعتراضات سراسري ميان خود با نظام ديوار كشي كردند. روزي امير محبيان از تحليلگران سياسي وقتي در برابر اين سوال قرار گرفت كه چرا تحليل حركت اصلاحطلبان و به طور كلي وقايع سياسي سال 88 سخت است؟ به تشريح اشتباهات اصلاحطلبان در اين دوره پرداخت و گفت: "به نظر من تحلیل وقایع سال گذشته چندان سخت نبود. آنچه که تعجب همگان را برانگیخت این بود که چرا نخبگان سیاسی ما برخلاف عقلانیت عمل کردند. لذا در سال 88 تحلیل رفتارهای برخی نخبگان سیاسی و بازیگران عرصه سیاست سخت شده بود، چرا که از چارچوب حرکت عقلانی خارج شده بودند. به ویژه این مسئله برمیگردد به طیف موسوم به اصلاحات و آقای موسوی و دوستانشان که تقریبا از چارچوب قوانین و قواعد بدیهی سیاسی هم خارج شدند و به گونهای حرکت کردند که توجیه پذیر نبود. به عنوان نمونه هر سیاستمداری اگر آرمانگرا هم نباشد بر اساس قواعد پراگماتیستی و یا پراتیک حرکت میکند و یک سری قواعد عملی برای حرکت در عرصه سیاسی خود دارد. حضور در سیاست سه اصل مهم دارد که عبارت است: اولا شما باید به گونهای عمل کنی که در عرصه سیاست باقی بمانی. اصل دوم هم این است که بمانی و موفق بمانی و بتوانی آرای مردم را به خود جلب کنی و در نهایت نیز اینکه بمانی، موفق بمانی و بتوانی این موفقیت را ادامه دهی و به صورت دولت مستعجل نباشی. به نظر من همه این قواعد را آقای مهندس موسوی به نحوی کنار گذاشت. عملکرد ایشان در سال گذشته با عقلانیت متداول و حتی عرفی سیاست هم مطابق نبود. یک سیاستمدار دارای آنچنان انعطافی است که تا آنجایی که ممکن است وارد کوچه بن بست نمیشود و اگر هم به اقتضای شرایط وارد این کوچه شد، به گونهای برنامهریزی میکند که خروجش از کوچه بن بست با کمترین هزینه به ویژه برای کمترین ضرر برای هوادارانش باشد.همچنین عمل سیاسی عرفی به ما میگوید باید بگونهای عمل کنیم که با کمترین هزینه بیشترین منفعت را که سهمی از قدرت است ؛ بدست بیاوریم. بنابراین اینکه شما سهم فعلی از قدرت را با بیشترین هزینهها به ویژه بیشترین هزینه برای هوادارانتان از دست بدهید، اقدامی منطقی نیست.برای نمونه، زمانی که انتخابات تمام شد و آقای احمدینژاد به عنوان رئیس جمهوری منتخب مردم اعلام شد و آقای مهندس موسوی مدعی شد که در انتخابات تقلب شده است، چند اشتباه بزرگ سیاسی مرتکب شد. اشتباهاتی که حتی در افغانستان و عراق هم نخبگان سیاستمدارانش مرتکب نمیشوند و بعید بود که ایشان با اینهمه سابقه فعالیت در عرصه سیاست و حضور در ارکان قدرت چنین اشتباهاتی انجام دهد." سرانجام اصلاحطلبان چه ميشود؟ امروزه بسياري از اصلاحطلبان به اين رفتار اشتباه اذعان داشته و معتقدند نبايد به طور كلي رابطه خود را با نظام ايران قطع ميكردند. آنها در اين راه به رفتار آيتالله هاشمي رفسنجاني اشاره ميكنند كه با وجود فشارهاي بسيار همچنان در مسند قدرت حضور داشته و رابطه خود را درحالي كه نزديكترين افراد و حتي اعضاي خانوادهاش متهم هستند با نظام حفظ كرده است. با اين وجود برخي از اصلاحطلبان در جلسات خصوصي ميگويند" اين اشتباه انجام شده، حال بايد فكري براي آينده كرد. ما در مجلس نماينده داريم. در مجمع تشخيص مصلحت نظام صاحب راي هستيم و نبايد به راحتي به همه چيز پشتپا بزنيم." مطالب فوق در حالي بيان ميشود كه زمان زيادي تا برگزاري انتخابات مجلس نهم باقي نيست و اين سوال مطرح ميشود كه آيا اصلاحطلبان ميتوانند كانديدايي داشته باشند؟ مانع نخست/ شوراي نگهبان نخستين مانع براي اصلاح طلبان شوراي نگهبان و بحث تاييد صلاحيتها است. اما يكسال قبل دقيقا در مرداد 89 سيگنالي مثبت از اين شورا به اصلاحطلبان رسيد. در دهم مرداد عباسعلي كدخدايي سخنگوي شوراي نگهبان به خبرگزاري اصلاحطلب ايلنا رفت و در آنجا تاكيد كرد: "نگاه ما اين نيست كه اصلاحطلبان در انتخابات آينده نبايد حضور داشته باشند" وي ادامه داد: بسياري از دوستان اصلاحطلب وجود دارند كه در چارچوب نظام عمل كردند و شوراي نگهبان هم مشكلي با آنها نداشته و ندارد،كما اينكه در انتخابات هشتم مجلس نيز اقليتي كه در مجلس حضور دارد از همين شوراي نگهبان تائيديه گرفته و در همان مرحله اول هم تائيد شدهاند. در آينده هم رويه شوراي نگهبان همينگونه خواهد بود و نگاه ما اينگونه نيست كه فرد اگر اصلاحطلب است، چشم بسته صلاحيت آن را رد كنيم. ما قانون و عملكرد افراد را نگاه ميكنيم و اگر رفتارشان مطابق قانون باشد قطعا تائيد ميشوند و در غيراينصورت قطعا تائيد نخواهند شد." اين اظهارات در حالي بيان ميشد كه انتقادهاي سرسختانهاي از سوي مخالفان و رقبا نسبت به تداوم حضور اصلاحطلبان در عرصه سياسي ايران مطرح شده و ميشود. به عنوان مثال روزي يكي از همين منتقدها گفته بود: "بعد از اینکه اینها دست به دست فتنه بدهند و روسای آنها دستشان در دست انگلیس و آمریکا باشد و جرج سوروس برای آنها برنامه ریزی کند، مسلم بدانید که ده نسل بعد آنها هم بیایند، در سیاست این مملکت جایی ندارند." نظر عقلاي اصولگرا درباره تداوم حضور اصلاحطلبان در عرصه سياست فارغ از اينگونه تهديدها و تحليلها چهرههاي شاخص اصولگرا نظر متفاوتي دارند. از جمله آنكه علي لاريجاني رئيس مجلس شوراي اسلامي معتقد است: "نفی اصلاحطلبان نفی واقعیت است" همچنين حدادعادل رئيس سابق مجلس نيز در اينباره اظهار نظر كرده و با تاكيد بر اينكه كسي اصلاحطلبان را از حضور در انتخابات مجلس منع نكرده است، به نكته ظريفي اشاره كرده و ميگويد: " وقتی انتخابات در چارچوب قانون باشد، این انتخابات هر چه رقابتیتر باشد، معنای بهتری به خود میگیرد." به عبارتي وي پذيرفته است كه برگزاري انتخابات حداكثري نيازمند حضور رقباي سياسي است. البته چهرههاي شاخص اصولگرا تداوم حضور اصلاحطلبان را بدون پيش شرطهايي غيرعملي ميدانند. حتي در اين گذرگاه راهنماييهايي هم كردهاند. از جمله آنكه حبيبالله عسگراولادي از فعالان سنتي عرصه سياست چندي پيش گفته بود: اصلاحطلبان میتوانند از بدنه خود رهبرانی را برگزینند که سابقه بیمهری با نظام و مردم را نداشته باشند. اما آن دسته از دوم خردادیها در سه مقطع 18 تیر 78 و تحصن در مجلس علیه نهادهای قانونی نظام و نیز رویدادهای تلخ سال گذشته تا مرز محاربه با نظام و بیمهری به رای مردم و جمهوریت نظام پیش رفتند و از طریق عمده رسانههای دوم خردادی در مقطع 76 تا 84 دست به اهانت به مقدسات مردم، نشر اکاذیب و افترا علیه اشخاص حقیقی و حقوقی زدند در صورتی که قرار بود آنها مطابق شعارهایشان آزادی و حقوق شهروندی را پاس بدارند همچنین مخالف را منتقد و منتقد را موافق نظام کنند، اما متاسفانه رفتند در کنار منافقین و ضد انقلاب، علیه انقلاب و مردم موضع گرفتند. به همین دلایل پیش گفته این عده مشروعیت قانونی و مشروعیت مردمی خود را از دست دادهاند و به تعبیر دیگر حضور قانونی خود را در رقابتهای سیاسی تعطیل کردند. طبیعی است نهادهای قانونی نظام با توجه به مطالبات مردم در 9 دی 88 و 22 بهمن 88 نمیتوانند صلاحیت چنان اشخاصی را برای حضور در رقابتهای سیاسی آینده تایید کنند." آيا اصلاحطلبان در انتخابات مجلس شركت ميكنند؟ پاسخ اين سوال به طور قطع مثبت است، چرا كه هيچ عاقلي تحريم انتخابات را عملي مثبت ارزيابي نميكند. حتي ملي مذهبيها مانند نهضت آزادي ايران همواره در انتخابات ثبتنام كرده و ميكنند. بنابراين اصلاحطلبان به طور قطع در انتخابات آتي تلاش ميكنند كه جايگاه خود در مجلس را حداقل به عنوان اقليتي محدود از دست ندهند. در اينجا است كه اين سوال مطرح ميشود كه آيا رقبا اجازه چنين كاري را ميدهند. در حال حاضر دو نظريه در اين رابطه وجود دارد. گروه اول گروه كساني هستند كه معتقدند به طور كلي اصلاحطلبان بايد از عرصه سياسي ايران حذف شده و گروه دوم چهرههايي چون لاريجاني، حدادعادل، مصباحيمقدم و عسگراولادي كه چنين كاري را به صلاح كشور ندانسته و معقتد به حضور اصلاحطلبان اما با پيششرطهايي هستند. به نظر ميرسد كه اصلاحطلبان نيز به اين نكته رسيدهاند. چرا كه خبرهايي به گوش ميرسد كه در تلاشند زير سايه محبوبيت و اعتدال چهرههايي چون خاتمي و هاشمي رفسنجاني قرار گيرند. بايد منتظر روزهاي آينده بود. انتخابات مجلس خيلي چيزها را در ايران تثبيت ميكند.