سلام ننه علي. منزل نو مبارك. منزل نو كه نه. مي دانم همانجايي تو را بردند كه ۲۰ سال همانجا نفس كشيدي و زندگي كردي. همانجا كنار علي خودت و همه علي هاي خونين اين سرزمين. همان آلونك دوست داشتني ات وسط قطعه ۲۴. حالا چه فرقي دارد كه روي خاكش زندگي كني يا زير خاكش؟ اتفاقا حالا به عليات نزديكتري.
چند باري آمده بودم ببينمت. اما هربار كه آمدم نبودي. مي خواستم به رسم مالوف ميهمانهاي پشت درمانده، برايت بنويسم: "آمديم، تشريف نداشتيد"، اما آنقدر روي ديوارهاي آن اتاقك محقر (ولي بزرگ) التماس دعا برايت نوشته بودند كه فهميدم خيليها آمده اند و در حسرت ديدنت مانده اند.
ننه علي، خوش به حالت. خوش به حالت كه توي شلوغي اين شهر بي سر و ته توانستي جايي براي آرامشت پيدا كني. خوش به حالت كه زمان تو را با خود نبرد و توي اين همه سال تو با شهدا ماندي.
خوشا به حالت. توي روزگاري كه آدمها از جسد عزيزانشان هم ترس و واهمه داردن، تو جزو معدود آدمهايي بودي كه وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ را باور داشتي. تو جزو آن كمهايي بودي كه زنده بودن شهدا را بيشتر از هرچيزي باور داشتند.
خوشا به سعادتت كه همانجا ميان شقايقهاي ايران جاگير شدي و ماندگار شدي. حالا هروقت كه دلم هواي بهشت زهرا را كند، هروقت كه بخواهم بيايم و در هواي تو و همه عليهاي اين ملك و مملكت نفس بكشم و حالي بپرسم، تو هستي و در خانهات قفل و زنجير نشده است. ميآيم به ديدنت تا منزل نو اما قديميات را تبريك بگويم.
ميآيم و اين بار به خودت ميگويم براي ما هم دعا كن. براي من و ما هم دعا كن تا چشمانمان را باز كنيم و آيه هاي خدا را باور كنيم.