ماجرا از تابلویی که در دست یک روحانی در مدرسه فیضیه قم بود، آغاز شد.
اکنون همان تابلو و شعار روی آن، بهانهای شده در دست برخی از اقوام مرحوم هاشمیرفسنجانی!
پنجشنبه ۲۵ مردادماه تجمعی از سوی طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه این شهر برگزار شد. علاوه بر پلاکاردهایی که در دست برخی طلاب در این تجمع بود، سخنرانی رحیمپور ازغدی نیز با واکنشها و انتقاداتی همراه شد. برخی علما و مراجع، هم به پلاکارد و هم به سخنان رحیمپور ازغدی اعتراض کردند.
میشد بر روی سخنان رحیمپور ازغدی درباره کارکرد حوزه علمیه و نوع آموزشهایی که برای طلاب در نظر گرفته شده است، تفکر و تعمق بیشتری داشت و با استدلال و منطق پاسخ داد. با توجه به اینکه آقای رحیمپور ازغدی گفته است سخنان او برگرفته از سخنان حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری درباره حوزه علمیه است.
آقای رحیمپور ازغدی ساختارشکنی نکرد، بلکه آنچه واقعیت موجود در حوزههای علمیه است، بر زبان راند و با رعایت نزاکت و ادب به انتقاد پرداخت. چنین سخنانی نیازمند پاسخ قانعکننده و منطقی است، نمیتوان تنها با محکوم کردن سخنان فردی چون رحیمپور ازغدی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد. بگذریم.
در این تجمع اعتراضی که به خاطر شرایط اقتصادی برپا شده بود، برخی از طلاب پلاکاردهایی در دست داشتند که پیام جالبی نداشت.
پس از انتشار عکسهای این پلاکاردها در دستان برخی روحانیون در این تجمع، حاشیههایی برای آن ساخته شد که باعث شکلگیری فضایی شد که انتظار آن میرفت. نمیتوان نوشته آن پلاکارد را کجسلیقگی یا نادانی آن فرد یا افراد دانست، بدون شک هدفی پشت سر این اقدام وجود داشت که تنها پس از گذشت زمان کوتاهی از روی آن ماجرا، آشکار شد. همان زمان که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی در استخر درگذشت، برخی از فرزندان مرحوم و برخی دیگر از نزدیکان او سعی داشتند فرضیه قتل را مطرح کنند، حتی موضوع آلوده بودن جسم مرحوم هاشمیرفسنجانی به رادیواکتیو را نیز مطرح کردند، برخی هم سعی داشتند بگویند او خودکشی کرده است.
اما هیچیک از این فرضیهها با توجه روبهرو نشد و همگان از کنار آن گذشتند، چراکه هیچیک از آنها هیچ استدلالی پشت سر خود نداشت و تنها گزینه فوت مرحوم هاشمی بر اثر ایست قلبی بود که از سوی وزیر بهداشت نیز تأیید شد.
اکنون که نزدیک به دو سال از مرگ آیتالله هاشمیرفسنجانی میگذرد، بار دیگر آن پلاکارد بهانهای شد تا دو موضوع در سر خط خبرها قرار گیرد.
شعاری که بر روی پلاکارد نوشته شد این بود؛ «ای آن که مذاکره شعارت، استخر فرح در انتظارت» شعاری با دو مفهوم است.
در این میان نزدیکان و فرزندان مرحوم هاشمیرفسنجانی که سعی داشته و هنوز هم دارند، مرگ پدر خود را مشکوک به قتل معرفی کنند، با چنین شعاری بار دیگر فضا را آماده طرح موضوع دیدند.
برای این میگوییم آن پلاکارد و شعاری که در دست آن طلبه بود، هدفدار و با برنامهریزی قبلی انجام شده بود که بلافاصله پس از انتشار عکس آن شعار و پلاکارد، موج تبلیغات گسترده بر سر ادعای فرزندان مرحم هاشمیرفسنجانی آغاز شد.
مصاحبهها و ادعاهای خانواده مرحوم هاشمی با رسانههای داخلی و حتی خارجی انجام شد و این شعار را سندی بر ادعای خود دانستند.
خانم فائزه هاشمی در گفتوگو با یورونیوز، خواستار پیگیری مرگ مبهم اکبر هاشمیرفسنجانی و پلاکارد تجمع طلاب در مدرسه فیضیه قم، از سوی دستگاههای امنیتی و شورای عالی امنیت ملی شد و همزمان خانم فاطمه هاشمی نیز در مصاحبه با ایسنا ضمن اشاره به تابلونوشت تجمع طلاب در قم گفته؛ تابلو «استخر فرح» ابهامات در مورد مرگ مشکوک پدرم را که تاکنون بیپاسخ مانده است، قوت میبخشد.
روشن است که دو دختر مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی به بهانه پلاکارد و شعار، مسئلهسازی و هزینهزایی میکنند. اگر آنها درپی اثبات قتل پدر مرحوم خود هستند و سعی دارند تا پس از گذشت نزدیک به دو سال از فوت او، موضوع همچنان زنده بماند، پس میتوان آن پلاکارد را در مراسمی که برای اعتراض به وضعیت اقتصادی کشور به خاطر ناکارآمدی دولت برگزار شده، یک سناریوی حاضر و آماده دانست.
اگر فرزندان مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی اصرار بر قتل پدر دارند و این فرضیه را دنبال میکنند، بر روی فرضیه خودکشی نیز فکر کنند، آیا احتمال اینکه مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی به خاطر برخی ناکامیها در زندگی سیاسی خود دست به چنین کاری زده باشد وجود ندارد؟
آیا منطقی و عقلانی است که همه محافظان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام او را در استخر تنها بگذارند و همه دوربینها نیز خاموش شود؟
از باز شدن پرونده مرگ مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی میتوان برای یافتن چنین پرسشهایی استقبال کرد، اما خانواده مرحوم هاشمیرفسنجانی باید احتیاط کنند چراکه اگر قرار بر باز ماندن موضوع و بازخوانی و رسیدگی به آن باشد، این پرونده میتواند جوانب دیگری هم داشته باشد که احتمال میرود به زیان ایشان و خانواده مرحوم باشد. اگر صندوق اسرار باز شود، روشن خواهد شد، البته این صندوق در زمان خود باز میشود و در تاریخ نیز به ثبت خواهد رسید.
نویسنده: سیاوش کاویانی