مبارزه با تروریست واژهای است که هر روز صدها بار به گوشمان میرسد در این عرصه یکی از جبهههایی که میتوان در آن به مبارزه پرداخت جبهه رسانه است بیشک آنهایی که دوربین به دست میگیرند و جنایات تروریستها را عیان میکنند کمتر از آنهایی نیستند که جنگی تن به تن و پارتیزانی را در سوریه و عراق تجربه میکنند، البته مخاطرات و مصائب زیادی را هم تجربه میکنند، محسن خزایی خبرنگاری که هفته گذشته در همین عرصه به فیض شهادت رسید بهانهای بود برای مصاحبه با حسن شمشادی، کسی که هشت سال و اندی از عمرش را در بحرانهای عراق و سوریه به نشان دادن جنایتهای تروریستی گذرانده است.
بخش نخست
با تبریک و تسلیت شهادت همکارتان در سوریه، یک راست برویم سراغ سختی کار خبر در سوریه و خبرنگاری در بحران، کار در شرایط سخت جنگی چطور پیش میرود آیا منطقه سفید و بیخطری وجود دارد که از آنجا کار را دنبال کنید؟
خبرنگاری در جنگ بالاترین و سختترین کار از مراحل خبرنگاری است. بالاترین بحرانی که خبرنگار ممکن است تجربه کند خبرنگاری در جنگ است. در ۶۸ ماه گذشته که بحران سوریه آغاز شد و جنگ در سوریه شکل گرفت خبرنگاران سوري، عراقی، عرب و از کشورهای مختلف به خاطر اهمیت ماجرا در نبرد شام حضور پیدا کردند و اقدام به اطلاعرسانی کردند.
یک عده طبیعتا در جبهه تروریستهایی هستند که با نظام سوریه و ارتش و مردم میجنگند و اخبار آنها را منتشر میکنند که البته اغلب رسانهها را هم در بر میگیرد. یک عده هم که در سمت مقابل در کنار مردم و نظام سوریه به کار اطلاعرسانی مشغولند. طبیعتا خبرنگاران ایرانی به واسطه نوع نگاه حاکم بر کشور در سمت مردم و دولت سوریه هستند، در این سمت بودن طبیعتا خطرات خودش را دارد و شاید خطراتش به نوعی بیشتر از بودن در کنار تروریستها است.
به واسطه اینکه تروریستها هرکس که از ارتش و نظام سوریه حمایت میکند دشمن خود میداند و برایش فرقی ندارد خبرنگار باشد یا مردم عادی یا یک نظامی. از این منظر خبرنگاران مانند بقیه در معرض خطر هستند. خطرات بیشتری هم خبرنگاران را در جنگ خصوصا در جنگ سوریه تهدید میکند بواسطه اینکه در بسیاری مواقع دشمن و دوست معلوم نیست. البته این مسیر برای خبرنگارانی که خطمقدم میروند خطرات بیشتری دارد، در خطمقدم خمپاره و موشک و کُرنت و تابوت، توپ جهنم میزنند. تکتيرانداز، تله انفجاری و انتحاری است حتی در منطقه امن دمشق هم این موارد وجود دارد و البته احتمال ربایش و ترور نیز وجود دارد.
در مجموع خبرنگاری در جنگ کار بسیار سختی است و خبرنگاری در جنگ سوریه خیلی سختتر است. خبرنگاری در جنگ سوریه وقتی طرف مردم هستی کار را برایت سختتر میکند.
خبرنگاران ما (ایرانیها و آنهایی که در جبهه مردم و دولت و ارتش سوریه هستند) موفق به نشان دادن رذالت و وحشیگری تروریستها بودند و توانستند افکار عمومی جهان را با خود همراه کنند؟
در کشورمان در شش ماه نخست درباره آنچه در سوریه به وقوع پیوست سردرگم بودیم، این سردرگمی تنها به معنای سردرگمی در رسانه نبود؛ سردرگمی در مجموعه تصمیمگیرندگان کشور وجود داشت.
در رسانه هم همین طور بود؛ اما بعد از شش ماه یک مقدار قضیه فرق کرد. اطلاعرسانی نسبتا بازتر شد. این روند خوب بود اما صد درصد عالی نبود، نزدیک به دو سال و نیم به همین منوال پیش رفت و دوباره فضا بازتر شد.
اینکه رسانه چقدر موثر بوده را باید در وهله اول مخاطب و مردم بگویند؛ ولی من از نگاه شهروندی خودم میگویم نمیشود برای تاثیرگذاریمان درصد خیلی زیاد قائل شد، البته به این معنا که هیچ کاری نکردیم هم نیست. چراکه اکنون درصد زیادی از کسانی که با این مسائل زاویه داشتند نگاهشان عوض شده اگر سیاه بودند خاکستری و اگر خاکستری بودند سفید اما وقتی میبینید درصد قابل توجهی از جامعه هنوز موضوع حضور ایران در سوریه برایشان حل نشده است این نشان میدهد رسانههای ما آنگونه که باید و شاید در این زمینه خوب عمل نکردند.
به نظرتان پوشش خبری رسانههای ما چه میزان باید مخاطب داخلی را از تحولات سوریه آگاه کند و چقدر نگاه بینالمللی و اقناع آنها را درنظر بگیرد؟
کلا در بحث مقابل محور مقاومت و در محوری که روبهرویمان قرار دارد امپراتوری رسانهای با تعداد و نوع بیشتر در حال جهتدهی به افکار عمومی دنیاست. در عرصه نظامی ببینید چند کشور دنیا دارند از تروریستها حمایت میکنند در رسانه هم کار به همین طریق است. اما به این معنا نیست که جبهه ما در کار اطلاع رسانی ضعیف عمل کرده و هیچ کاری نتوانسته انجام دهد.
آیا به اندازه توانمان کار کردهایم؟
این درست نیست که بگوییم دست بسته بودیم اما اینکه توانسته باشیم آنطور که باید و شاید صد درصد تاثیرگذار باشیم خب این هم درست نیست. ببینید چند سال پیش بحث تحریم شبکههای ماهوارهای تلویزیون ایران را اعلام کردند و یکی یکی شبکههای ما را زدند. اگر امریکا و سعودی و فرانسه و آلمان و صهیونیستها این کار را میکنند نشان از تاثیرگذار بودن شبکههایمان است.
فکر میکنید دنبال زدن شبکه یک هستند كه سریال میدهد یا شبکه سه که فوتبال پخش میکند اینها دنبال زدن شبکههای عربزبان و انگلیسیزبان و اسپانیولیزبان ما بودند که مردم در دنیا اخبارشان را تماشا میکردند. دنبال زدن العالم، پرستیوی وهیسپانتیوی بودند و در نهایت دنبال زدن شبکه خبر بودند.
یکی از دلایل عدم موفقیتمان در اطلاعرسانی بحران سوریه همین است که هر جا ما میخواستیم اطلاعاتی را به جهانیان بدهیم آنها تلاش کردند که آن را سد کنند. باید در هر دو حوزه داخل و خارج دنبال اقناع مخاطب و نشان دادن جنایت تروریستها در سوریه باشیم.
اما با همه این مخاطرات در سوریه کنوانسیونهای مختلف سازمان ملل برای مخابره صحیح اخبار رعایت میشود؟
به هیچوجه. ببینید روی کاغذ در کنوانسیونها است که خبرنگاران نباید هدف قرار بگیرند، اما وقتی در جبهه مقابل میبینی عکس خبرنگاری را منتشر میکنند و برای سرش جایزه میگذارند یعنی اساسا کنوانسیونی رعایت نمیشود. تکتیرانداز در خیلی جاها عمدا خبرنگار را میزند تا اطلاعرسانیاش را کور کند اینجا جبهه جنگ مردانه وجود ندارد.
یعنی به نفعتان است لباس خبرنگاری نپوشید؟
شما هر چیزی که بپوشی در هدف هستی، یک وقتهایی اگر لباس خبرنگاری بپوشی تازه هدف اصلی آنها میشوی.
وقتی یک خبرنگار يا يك تبعه غربی در افغانستان گم میشود سازمان ملل بیانیه میدهد، اما همین رفتار را در مورد خبرنگاران شهید ایرانی نداشتیم،چرا؟ آیا ما اطلاعرسانی نکردیم که خبرنگارمان شهید شده است؟
اینطور نیست، اکنون همه دنیا میداند محسن خزایی شهید شده است چند سال پیش هم که مایا ناصر خبرنگار پرس تیوی شهید شد و حسینمرتضی خبرنگار العالم زخمی یا محمدحسن حسینی خبرنگار ایران چشمش را از دست داد سازمان ملل بیانیهای صادر نکرد. غیر از اینها هم دهها خبرنگار و تصویربردار و گوینده در سوریه کشته، زخمی و ربوده شده و یا حتی سرشان را بریدند و تهدید کردند اما واکنشی از سازمان ملل ندیدیم. شما فکر میکنید اینها را نمیدانند؟ تمام دنیا میدانند.
نمیشود گفت نمایندگی ما در سازمان ملل حداقل باید واکنش نشان بدهد كه چرا دبیرکل چنین دوگانه موضع میگیرد؟
والله من خیلی با آن قصه که دوستان چه کردند و چه میکنند آشنا نیستم.
ما ندیدم که ایران اعتراضی کند و رسانهای شود؟
شاید رسانهای نمیشود نمیدانم شاید آنها کار خودشان را کردند و ما اطلاع نداریم.
یعنی نباید اگر اقدامی صورت گرفته رسانهای شود؟
اگر اتفاقی افتاده طبیعتا باید رسانهای شود.
چند دفعه این مسایل مطرح شود حداقلش این است که افکار عمومی دنیا به سمتی میرود که با این دوگانگی بیشتر آشنا شود. وقتي در سازمان ملل اعتراضي نميشود یا اين اعتراض رسانهای نمیشود، این ظرفیت ایجاد نمیشود؟
طبیعتا همینطور است اما یک بخش کار از منظر شما بخش دیپلماتیک است اما بخش دیگر بخش جریانسازی خود ما است.
از چه نظر؟
شما ببینید که چند روز است که محسن خزایی در سوریه شهید شده ما در جامعه رسانهای خودمان چه کار کردیم؟! چرا فقط میگوییم دیپلماتها پس ما چه؟ الان یکی دو تا کمپین درست کردند با این عنوان دوستان در راه شهید یا ما حاضریم جای محسن خزایی برویم سوریه، اینها خیلی خوب است و با ارزش اما از آن منظری که میگویید مطالبهگری جهانی بكنیم به زبانهای مختلف دنیا انگلیسی، اسپانیایی، فرانسه و عربی ما جریانسازی چه کار کردهایم؟!
نه فقط ما به معنای صداوسیماييها، ما به معنای خود شما ما به معنای خبرگزاری روزنامهها اهل رسانه چه کردند چرا اهل رسانه کاری نمیکنند؟ چرا به جایی نمیرسانند که مطالبهگری اهل رسانه تبدیل به مطالبهگری مردم منطقه و دنیا شود؟
حداقل خودمان را بگوییم در همین راستای مطالبهگری اکنون در خدمتتان هستیم.
بله
اما خبرنگاری که با همه مخاطرات و بیمهری نهادهای خارجی میپذیرد به جنگ برود، آیا در داخل میتواند خیالش از خانواده و فرزندانش آسوده باشد؟
چنین اعتقادی ندارم چون خبرنگاری که به جنگ مثلا جنگ سوریه میرود با این اعتقاد میرود که ممکن است برنگردد و اعتقادی ندارم باید خیالش راحت باشد.
یعنی میگویید اگر خیالش هم راحت نبود عیبی ندارد و باید برود؟
نه من نمیگویم باید برود، من میگویم او براساس باورش میرود. من مثالی برای شما بزنم سه سال و نیم در عراق خبرنگار جنگ بودم (از ۸۳ تا ۸۶) برخی از همکاران به این ماموریت نمیآمدند هرکس دلیلی داشت اما دلیل چندتای آنها برایم جالب بود میگفتند اگر بیمه عمر داشته باشیم میرویم، این حقی است که ما هم به زبان نیاوریم خود رسانه ملی باید اتوماتیکوار این کار را انجام دهد.
شما بیمه بودید؟
نه، هم آن سه سال و نیم عراق و هم این چهار سال و نیم سوریه بیمه عمر در کار نبود. برای هیچیک از بچهها بیمه عمر وجود نداشت.
اما اگر کسی این راه را قبول میکند همه مسائل را میداند، میداند که حتی ممکن است جانش را بدهد و یا حتی شکنجه شده یا زخمی و اسیر شود ولی به خاطر باور و اعتقادش قبول میکند و میرود. محسن خزایی برای باورش رفت فکر نکرد اگر شهید بشود پولی به زن و بچهام میدهند یا نه.
ایشان دختر سه ساله دارد بایدآینده او تامین باشد؟ آیا تامین است؟
شرایط خود مدافعان حرم هم همین طور است چه رسد به خبرنگار. او اصلا نگاهی به این نمیکند که بعد از خودش چه میشود؛ میگوید خدا بزرگ است.
مدیران ارشد هم فکری ندارند؟
باید فکری کنند من نمیدانم فکری کردند یا نه، خودم را دیدم در ۸ ساله در سوریه و عراق اصلا به این فکر نمیکردم اگر بیمه عمر نبودم نروم یا باید برگردم چون بیمه عمر نیستم. یا اصلا خط نروم بشینم در دفتر هر چند آنجا هم مخاطرات خودش را داشت. همانطور که حسینمرتضی و مایا ناصر و محسن خزايی و محمدحسن حسینی فکر این چیزها را نکردند.
خبرنگاران ما توقعی ندارند اما مسئولان باید فکری کنند. چرا از اینکه خبرنگاران ما اینقدر باورمند هستند سوءاستفاده میشود؟
این را با شما موافقم و بالاترش را میگویم، مسئولان رسانهای ما کاملا باید به فکر خبرنگار بحران و جنگ باشند نه اینکه اول باید بحران شود مثلا زلزله بیاید بعد به خبرنگارشان بگویند آموزش خبرنگاری در زلزله داریم. باید نیرو را برای بحران قبل از پدید آمدن بحران آموزش داد مانند آموزش ضمن خدمت فرهنگیان. خبرنگار باید / در یک سطح از آمادگی باشد هر وقت هر اتفاقی افتاد بتواند از آنها استفاده کنند.
من با صدها پیام مواجه هستم که میگویند میخواهیم خبرنگار جنگ بشویم هم از اهل رسانه هم از بیرون. اما کسی فکر نمیکند که باید شرایط حداقلی را برای این کار داشته باشد.
در کلاسهایی که آموزش خبرنگاری در بحران جنگ که چند دوره گذاشتم یکی از چیزهایی که گفتم همین است که خبرنگار جنگ باید آمادگی روحی و جسمی عاطفی و حرفهای داشته باشد.
کسی که بیست سال تمام جشنواره و فوتبال و سفر مقامات سیاسی زده خبرنگار شماره یک حوزه کار خودش باشد هم باز نمیتواند خبرنگار بحران و جنگ باشد چراکه این کار شرایط خاص خودش را دارد.
بر همین اساس باید اول آموزشهای لازم را داد و افراد علاقهمند و توانمند را برگزید کاری که در هیچ رسانهای علیالخصوص رسانه ملی صورت نمیگیرد. باید آموزش بدهیم باید خبرنگاران تکاور و چریک و جنگ درست کنیم خبرنگاری که بتواند در بحران حضور پیدا کند و خودش را نبازد و سالم برود و سالم بیاید و کارش را درست انجام بدهد بتواند اطلاعرسانی کند و مهم باشد و این کارها را عملا در هیچ کجای رسانهها نکردیم. یکی مثل محسن خزایی میشود و میرود خودش کارهایش را میکند و به هر سختی و حاشیهای است کار میکند و شهید هم میشود و دفنش میکنند تمام!
شما در عراق و سوریه بودهاید و شرایط را دیدهاید چند نمونه از اتفاقاتی که برای خودتان افتاده و انتظارش را نداشتید بگویید؟
تجربه زیاد بوده گفتن ندارد.
اگر نمیخواهید از خودتان بگویید از دوستانی دیگر یا شهدا بگویید؟
خیلی گفتني نیست محاصره کمین تهدید به ترور، مثلا فرض کنید دست القاعده بیفتی در جنوب بغداد مسلسلش را بگذارد زیر گلویت و یا تکتیرانداز چندبار سمت کلهات شلیک کند از بغل گوشت تیر به خطا رود، یا چندمتریت انتحاری بترکد، خمپاره بیاید و در کمین و محاصره گیر کنی.
جایزه هدف قرار دادن خبرنگاران که گفتید در جناح رقیب اتفاق افتاده برای چه کسانی تاکنون بوده است؟
برای همه نمیگذارند تا جایی که من میدانم یکی برای حسینمرتضی گذاشتند یکی هم برای من آن وقتی که سوریه بودم. وقتی طرف مقابل را میبینند که دستشان را رو میکند برای سرش جایزه میگذارند برای من و حسینمرتضی گذاشتند تا جایی که من میدانم البته شاید موردهای دیگر باشند و من اطلاع ندارم.
خانوادهتان با این اوضاع چطور کنار میآیند؟
به سختی.
به سختی یعنی راضی نیستند؟
نه یعنی به سختی تحمل میکنند، تا خانواده از نظر روحی همراهت نباشد گام از گام نمیتوانی برداری طبیعتا در تمام این ۸ سال اولین چیزی که کلی فکرت را آزاد کرده تا بتوانی جلو بروی، خانواده است. همسر و فرزند و مادر و برادر که در برخیهایشان در تمام هشت سال مخالفتی بوده اما اصل کاریها به هر سختیای که بوده تحمل کردند و موافقت کردند و این شد که رفتیم.
گفتوگو: مائده شیرپور- قاسم غفوری