کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

چرایی و چگونگی تشکیل سازمان منافقین (10)

21 مرداد 1396 ساعت 1:47


پایه‌گذار فرهنگ لمپن‌یزم و دیکتاتوری در تشکیلات رجوی
مهوش سپهری یا همان (خواهرنسرین) نقش بسزایی در ایجاد دیکتاتوری و خفه کردن صدای مخالفان در سالهای سیاه حکومت صدام در درون تشکیلات سازمان مجاهدین را داشت. او یکی از فرماندهان کشتار کُردها در عملیات مروارید بود. او شخصی بود که بسیاری از اعضای ناراضی شاید حدود دویست تن را شخصاً محاکمه نموده و آنها راپس از تحمل ماه‌ها درد ورنج مشقت و بسیاری از توهین ها و هتاکی های وی، روانه زندان ابوغریب می‌نمود و یا این‌که آنها را به جلسه محاکمات باقرزاده ارسال می‌کرد. او ضمن این‌که عامل قتل نسرین احمدی بود. عامل توهین و هتاکی و بند کشیدن زنان بویژه اعضای ناراضی شورای رهبری نیزبود...
سال ۱۳۸۰ در دستور تشکیلاتی سازمان، سال تعیین تکلیف حلقه‌های ضعیف نامیده شده بود. افراد زیادی خواهان خروج از تشکیلات بودند و سازمان بخوبی می‌دانست چنانچه با جدایی این نفرات موافقت کند موجی از جدایی و ترک مناسبات در تشکیلات براه خواهد افتاد که به فروپاشی می‌انجامد (همان‌طور که سرانجام درسال ۱۳۸۲ و دراولین قدم درسقوط صدام و مهار شدن وحشی‌گری‌های رجوی حدود ۷۰۰ تن از تشکیلات خارج شدند)
به همین دلیل (نسرین) نقش مهمی در سرکوب و نگهداری نفرات ناراضی بعهده داشت.
در قرارگاه باقرزاده یک عمارت و سالن جلسه‌ای برای وی ترتیب داده شده بود که در سال ۸۰ تقریباً ده‌ها نیروی ناراضی را شخصا” به محاکمه و شکنجه می‌کشید. جلساتی طاقت فرسا و خرد کننده که خاطرات آن در اذهان بسیاری از ناراضیان و افراد جداشده و حتی شاهدین سال‌هاست که پاک نمی‌شود و درد و رنج آن روزها برای همیشه باقی است... این سلسله جلسات سهمگین بود که به دستور مهوش سپهری به زد وخورد می‌انجامید صندلی‌ها پرتاپ می‌شد و فحش و کتک و لعن و نفرین بود که روانه افراد نگون بختی بود که خواهان جدایی بودند، می‌گردید. تا اینکه او را مجبور به ماندن در تشکیلات کنند و مهوش سپهری دسته گلی از ولی نعمتش بگیرد ...
مهوش سپهری یا همان خواهر نسرین یا بقولی پایه‌گذار فرهنگ لمپن‌یزم و دیکتاتوری در تشکیلات رجوی، بیش از مردان اززنان نسق می‌کشید و فحش و بددهنی نبود که نثار آنان نکند.
او در جلسات با زنان همان‌طور که آنان را زیر فشار می‌گذاشت در برابر هر مقاومت و عدم فرمان تشکیلاتی، زنان را با رکیک‌ترین فحش‌ها خطاب قرار می‌داد که (هر زن که از تشکیلات بخواهد خارج شود دنبال شوهر است و زن بریده نداریم) و.... 

بایستی قرص سیانورش را میل کند!
در خاطرات جداشدگانی از جمله خانم سلطانی قید شده که وی شخصاً خانم‌های ناراضی تشکیلات از جمله مرضیه قربانی، مرضیه قرصی، مهناز ابوذریان، مینو فتحعلی، مهری موسوی، فاطمه غلامی، ناهید طهماسبی و... بسیاری دیگر از ناراضیان را به باد شکنجه و فحش و کتک و هتاکی‌های ناموسی گرفته است.
در خاطرات خانم سنجابی قید شده که مهوش سپهری رسماً مینو فتحعلی را به مرگ محکوم نمود و در جلسات شورای رهبری گفت که به دلیل اینکه ایشان فرار کرده‌اند او می‌بایست کشته شود تا اینکه سرانجام در سال ۱۳۸۲ خانم فتحعلی سر به نیست شد...
ایشان در جای دیگری نوشته‌اند که مهوش سپهری در جلسات شورای رهبری رسماً اعلام می‌کرد هرکس از زنان شورای رهبری بخواهد از سازمان خارج شود سرش را کنار باغچه گذاشته و می‌بریم و حکم خروج شورای رهبری مساوی با مرگ است و بایستی قرص سیانورش را میل کند!
خانم سپهری همچنین در حالی که در درون تشکیلات دارای چندین کلفت و نوکر مجاهد! هم بود پایه‌گذار زندگی طبقاتی شورای رهبری در تشکیلات هم شد. که بعد از او فهیمه اروانی، فرشته یگانه، سمیرا شمس، زهره اخیانی، مژگان و... دیگر سران شورای رهبری رده بالا به خوبی راه وی را ادامه دادند!
او با اینکه سابقه سیاسی و تشکیلاتی جدی نداشت به دلیل همان سرسپردگی و حل‌شدگی در رهبری! که مورد علاقه خانم و آقای رجوی بود در سال ۱۳۷۰ به‌ عنوان معاون هیئت اجرایی منتسب شد و پس از آن در سال ۱۳۷۲ به همراه مریم رجوی به خارج کشور فرستاده شد و آز آنجا نقش بیگاری کشیدن از نفرات را در سلسله جلساتی موسوم به «بند ف» به خوبی اجرا نمود تا اینکه در سال ۱۳۷۶ به عنوان مسئول اول و هم‌ردیف مریم رجوی در مدار رهبری عقیدتی! از طرف رجوی انتساب شد.
آقای حامد صرافپور در خاطراتشان نوشته‌اند: «زمانی که مهوش سپهری به همراه مریم در فرنگ بود، در یک مکالمۀ تلفنی که به صورت کال کنفرانس در اشرف پخش می‌شد، رجوی از وی به عنوان کسی که فردیت خودش را به طور کامل شکسته و به خوبی بند «ف» را پشت سر نهاده است یاد می‌کرد. ... درجلسه معرفی وی، مریم رجوی در آن نشست ابلاغ کرد که از این پس خانم مهوش سپهری مسئولیت شورای رهبری مجاهدین را برعهده خواهد داشت! گویا وی صلاحیت لازم برای به دست گرفتن مهار دیگر زنان شورای رهبری را کسب نموده بود.

هدف: کنار گذاشتن مردانی که شریک تصمیمات رجوی بودند
در اولین معرفی شورای رهبری مجاهدین، مهوش سپهری چند گام آن طرف‌تر از مریم ایستاده بود و در دو سوی مریم رجوی، ... فهیمه اروانی و جانشین فرمانده کل ارتش یعنی عذرا علوی طالقانی قرار داشتند. طی این دو سال، مهوش سپهری که چند گام دورتر از مریم رجوی نسبت به این دو قرار داشت، توانسته بود حل شدگی بیشتری از خود نشان داده و به مداری مافوق شورای رهبری ارتقا یابد. این مسئله در احزاب و دیگر سازمان‌ها چیز غیرطبیعی نیست که کسانی در هر دوره با توجه به توانمندی‌هایشان می‌توانند به مدارهای بالاتری برسد و رأی بیشتری به دست آورند، اما نباید فراموش نمود که مجاهدین بعد از انقلاب ایدئولوژیک، شاخص دیگری برای تعیین صلاحیت پیدا کرده بودند: (حل شدن هر چه بیشتر در رهبری عقیدتی). مهوش سپهری توانسته بود به مقام دست نیافتنی هم‌ردیفی رهبری عقیدتی دست یابد.
ماجرا چه بود همان‌طور که پیش از این اشاره‌ای کرده بودیم، در اولین انتخاب شورای رهبری توسط رجوی، هدف کنار گذاشتن تمامی مردانی بود که به طور مستقیم در تصمیم‌گیری‌های رجوی شراکت داشتند. در اولین گام هم گفته بودم که وی با اعلام رهبری مطلقۀ عقیدتی خود، دفتر سیاسی را منحل کرد تا شریکی برای تصمیم‌گیری‌هایش نداشته باشد، اما این ‌کار مکفی نبود و وی ناچار به برداشتن گام‌هایی دیگر در این راستا بود. برای پس زدن مردان همتراز خود، ابتدا کل شورای رهبری سازمانش را از زنان برگزید تا یک مدار پیرامون خودش را آب‌بندی نماید. ولی این‌کار باز هم در آینده خطراتی برای وی داشت. ... این کار باز هم هزینه‌هایی را بر دوش رجوی می‌گذاشت و او باز هم ناچار بود در انجام هر کار غیراخلاقی و غیرانسانی و یا مخرب و فروبرنده، با چنین افرادی بحث و جدل کرده و پاسخگوی اعمال خود باشد برای رجوی که روز به روز تلاش می‌کرد خود را تنها پایۀ تصمیم‌گیری‌ها نماید این مسئله قابل قبول نبود. مهمترین کار وی در این سرفصل، لگام زدن به شورای رهبری منتخب خودش بود و این «لگام» چیزی نبود جز شخص خانم مهوش سپهری.
خانم مهوش سپهری تا مدتی پیش از آن مسئولیت چندانی نداشت و عمدتاً در آشپزخانه‌های ارتش و پشتیبانی مشغول به کار بود. ... این ویژگی همان چیزی بود که رجوی به دنبال آن می‌گشت. کسی که نه آشنایی جدی با مسائل سیاسی دارد و نه توانمندی نظامی داشته و جنگی را فرماندهی کرده باشد و نه سابقۀ تشکیلاتی طولانی داشته باشد که بعدها مدعی او شود. آنچه مهم بود اینکه وی خالی از هر تخصص و در عین حال سرسپردگی کامل به رجوی داشت. درست مثل کودکی که مغز او آمادۀ پذیرش هر آموزشی توسط مربی و کاملاً وابسته به آنها باشد.
در خاطره دیگر از جداشدگان می‌خوانیم: «مهوش سپهری با نام مستعار نسرین بعد از ابراهیم ذاکری مهمترین عامل اجرایی سرکوب و زندان‌سازی و زندانبانی در سازمان مجاهدین بوده است، یکی از عملکردهای برجسته خانم مهوش سپهری جاری کردن فرهنگ لومپنیزم با مشارکت رفیعی‌نژاد و جابرزاده در سازمان مجاهدین بوده است. یعنی محمدعلی جابرزاده در بین آقایان مجاهد در درون تشکیلات، نادر رفیعی‌نژاد در درون زندان‌ها و مهوش سپهری در میان خانم‌های مجاهد (در مناسبات تشکیلاتی و درون زندان) وظیفه ترویج فرهنگ لومپنیزم و فحش و دشنام را بین اعضای سازمان برعهده داشته‌اند. درصورتی ‌که در گذشته در درون تشکیلات سازمان بی‌ادبی و توهین و دشنام جایی نداشت. وی عبارات و کلماتی را علیه زنان معترض سازمان به کار برده است که قلم نیز از نوشتن آن شرم دارد، ولی باید نوشت مهوش سپهری برای ترساندن زنان معترض در سازمان مجاهدین، با اشاره به زندان ابوغریب عراق به آنها می‌گفت: آهان حالا دیگه دلتون مرد عراقی می‌خواهد.»

جلسات دیگ و غسل هفتگی
در مطلب دیگری می‌خوانیم ... خانم مهوش سپهری که به کرات در گذشته با نام‌های مختلف از جمله رئیس دفتر مریم عضدانلو (رجوی)، دبیر اول شورای ملی مقاومت مجاهدین... در نشریات مختلف سازمان معرفی گردیده است، شخصی است که بسیاری از زندانیان آزاد شده از عراق وی را به عنوان سرشکنجه‌گر خود معرفی کرده‌اند. نام ایشان همچنین در کتاب آقای مسعود بنی‌صدر به چشم می‌خورد (به نام خواهر نسرین) که در خیابان‌های لندن و به همراه گروه ضربتی که از پاریس آورده بود، قصد ربودن آقای بنی‌صدر در لندن را داشته است. یکی از دلایلی که آقای رجوی برای ارتقای یک شبه ایشان در فرقه عنوان نموده است این است که ایشان سواد ندارد و بنابراین در اجرای فرامین، نمی‌تواند ناخواسته از خودش چیزی کم و یا اضافه کند.
خانم مهوش سپهری، متولد سال ۱۹۵۶، در سنندج است که بعد از انقلاب در پاوه به همکاری با مجاهدین پرداخت. وی در عملیات فروغ جاویدان یکی از فرماندهان عملیات بود و شهرتش در مجاهدین را در سرکوب کسانی به دست آورد که حاضر به قبول جلسات دیگ و غسل هفتگی و دیگر روش‌های مغزشویی نمی‌شدند. خانم سپهری بر طبق اعترافات نشریات رسمی خود فرقه، در جریان کشتار کردهای عراقی (عملیات مروارید) فرمانده محور پنجم ارتش خصوصی صدام بوده و پس از بارز کردن لیاقت‌های نهفته‌شان!! در این کشتار به معاونت فرماندهی ارتقای مقام می‌یابد.
همچنین آقای مجید روحی در خاطراتش نوشته: «مهوش سپهری (نسرین) مرا صدا کرد و حکم اعدام به من ابلاغ نمود. او گفت که حکم مرا رهبر مقاومت (یعنی مسعود رجوی) امضا کرده که من هم وصیت‌نامه‌ام را نوشتم و دادم. بعد یک روز چشم‌بند زدند و به محلی بردند که نسرین و احمد حنیف‌نژاد آنجا بودند.»
در خاطراتی دیگر چنین می‌خوانیم: «نگاهی به دادگاه‌های مجاهدین و نقش مسئولان آن در این دادگاه‌ها: سال هشتاد قبل از نشست‌های طعمه که مسعود رجوی در حال تدوین آن بود تصمیم گرفته شده بود کسانی که از نظر سازمان قرمز هستند را جداگانه دادگاهی کنند. یعنی در جمع بالای سازمان دادگاهی شوند. قرمزها کسانی بودند که خودشان گفته بودند ما دیگر نمی‌خواهیم در سازمان بمانیم. این‌ها قرار بود که جداگانه دادگاهی شوند تا قبح بریده بودن در جمع بزرگ نشست طعمه ریخته نشود و تقریباً کسی نتواند بگوید می‌خواهم جدا شوم.
قاضی‌القضات که نسرین یا مهوش سپهری بود در عرض یک دقیقه یک سوال می‌کرد بستگی به گزارشی که از پرونده این فرد داده شده بود ولی سوال یکی بود می‌خواهی بروی یا می‌خواهی بمانی؟ در طول این یک دقیقه نسرین متوجه می‌شود که بالاخره این نفر جزو کسانی است که می‌خواهد بماند یا برود دنبال زندگیش؟ که تقریباً نود و نه درصد هم می‌خواستند بروند شاید غیر از من همه می‌خواستند بروند. بعد از یک دقیقه چه این نفر جواب بدهد می‌خواهم بمانم چه بگوید می‌خواهم بروم نتیجه تقریباً یکی بود.
با هماهنگی‌هایی که از قبل با هم کرده بودند پهلوانان زنجیر به دست به بیچارگان در زنجیر حمله‌ور می‌شدند. اما این سوال هم باز از روی هیچ دلسوزی نبود در واقع با جواب این سوال مشخص می‌شد که در کدام سمت حمله کنند. مثلاً اگر کسی می‌گفت من می‌خواهم بمانم همگی حمله می‌کردند و می‌گفتند غلط کردی می‌خواهی بمانی تو اخراجی تا آن نفر به غلط کردن بیفتد و امضا بدهد که به خواست خودش و اصرار خودش در سازمان است. و در نتیجه اینکه با هزار تعهد او را راهی و آماده نشست‌های طعمه که چهار ماه بود می‌کرد و اما دسته دوم که می‌گفتند می‌خواهیم از سازمان خارج شویم مسئولیت‌ها تقسیم شده بود.
نسرین سوال را می‌کرد و کد شروع حمله را می‌داد. همه از دم داد می‌زدند مهم نبود که تو می‌شنوی یا نه، مهم داد زدن آن‌ها بود. مهم شکستن نفر سوژه بود. یکی از فرماند‌هان رده بالای زن که فرمانده وقت نفر نبوده بلکه در دوره‌های قبلی فرمانده این نفر بوده نقش پلیس خوب را بازی می‌کرد. 

پسر فوکولی سازمان
محمدعلی جابرزاده نقش این را داشت که شروع کند و نشست را سمت دهد به اینکه این نفر دیگه الان مسئله‌اش جاسوسی است. یعنی اینکه دیگر این نفر اصلاً حق نداشت به موارد اعتراضیش به سازمان حرف بزند فقط باید اعتراف می‌کرد که جاسوس است و بگوید من را مورد عفو رهبری قرار دهید.
پسر فوکولی سازمان محمد محدثین و شریف با نگاه‌های عاقل اندر سفیه خویش، خود را صاحبان سازمان می‌دانستند و از موضع بالا سکوت می‌کردند تا زمان برسد به صحبت کردنشان و فقط نگاه می‌کردند و با نگاه‌هایشان به پروسه شکستن افراد کمک می‌کردند.
و اما خاطره دردناک سربه نیست کردن خانم نسرین احمدی ...
یکی دیگر از موارد تاسف‌بار و غم انگیزی که آقای خلیل‌رمضانی نصب ... تعریف کرد مربوط به خانم نسرین احمدی است خلیل خود شاهد بود که چگونه نسرین تحت شکنجه مهوش سپهری (با نام مستعار نسرین) جان خود را از دست داد. خلیل رمضانی‌نصب خود از افرادی بود که نزدیک به بیست و پنج سال در تشکیلات رجوی فعالیت کرده بود. ایشان قبل از آنکه از قرارگاه اشرف خارج شده و به کمپ امریکا بیاید فرمانده گردان بود و رده تشکیلاتی بالایی داشت. خلیل در این رابطه نقل کرد خانم نسرین احمدی از افرادی بود که در سال ۷۴ تازه (سه سال) به گروه رجوی پیوسته و به قرارگاه اشرف منتقل شده بود. او (حدودا ۲۵ ساله) و راننده نفربر BMP منتقل شده بود. ایشان بعد از مدتی اقامت در قرارگاه از مناسبات فاشیستی و ضددموکراتیک قرارگاه اشرف به تنگ آمد و با مشاهده رفتارهای بیمارگونه فرماندهان قرارگاه نسبت به افراد حاضر در آنجا به لحاظ روحی دچار یاس و ناامیدی شد و در نتیجه بنای ناسازگاری را با فرماندهان خود گذاشت و تصمیم گرفت از سازمان رجوی جدا شود. اما سران سازمان به بهانه‌های واهی و مختلف مانع خروج او از قرارگاه اشرف می‌شدند تا اینکه مهوش سپهری عده‌ای از فرماندهان از جمله خلیل رمضانی‌نصب را که هشت نفر بودند به دفتر خود احضار و افراد مذکور را برای منصرف کردن نسرین از تصمیمش برای خروج از قرارگاه و جدایی از سازمان به مدت یک ساعت توجیه کرد و به آنها گفت که نسرین قصد دارد از اینجا برود و ما باید هر طور شده او را راضی کنیم تا نسبت به سازمان و اهداف آن وفادار باشد و در تصمیم خود برای خروج از قرارگاه تجدیدنظر کند زیرا اگر پای او به اروپا برسد بیم آن می‌رود که علیه سازمان موضع‌گیری کرده و دست به افشاگری بزند.
خلیل در ادامه تعریف ماجرای مذکور گفت: سپس مهوش سپهری دستور داد نسرین احمدی را به محل نشست ما آوردند و با دیدن او مهوش و دیگر فرماندهان حاضر در جلسه سعی کردند به نوعی نسرین را از تصمیم خود منصرف سازند اما نسرین بسیار مصمم بود و از ابتدای شروع جلسه تا آخر که از ساعت یک بعدازظهر شروع و تا ساعت هشت شب ادامه داشت همچنان در تصمیم خود پایدار ماند و بعد از بحث و جدل‌های فراوان نسرین اظهار داشت که به هیچ‌وجه تمایل قلبی و ذهنی برای ماندن در تشکیلات ندارد و می‌خواهد سازمان هر چه زودتر زمینه خروج او را از قرارگاه اشرف فراهم کند.
در حوالی ساعت هشت شب بود که ناگهان مهوش سپهری بسیار عصبانی شد و با میله آهنی که از قبل آماده کرده بود به نسرین حمله‌ور شد و آنقدر میله آهنی را بر سر او زد که نسرین روی زمین افتاد و به حالت اغما فرو رفت. یکی از فرماندهان با دیدن این صحنه به مهوش سپهری گفت تا او را به بیمارستان منتقل کنند اما مهوش در کمال خونسردی گفت نسرین خود را به موش‌مردگی زده است و لحظاتی بعد مشاهده کردیم که نسرین قلبش از کار افتاد. من که خود ناظر این جریان وحشتناک بودم بسیار وحشت‌زده شدم و مات و مبهوت به جسد بی‌جان نسرین که دقایقی قبل زنده و سر حال بود خیره شده بودم که بلافاصله مهوش به چند تن از فرماندهان حاضر در اتاق دستور داد تا جسد نسرین را از آنجا ببرند. دو ساعت بعد دوباره مهوش سپهری حاضران در جلسه را به دفتر خود احضار کرد و گفت نسرین احمدی به علت سابقه بیماری سکته مغزی کرده و به ما هشدار داد تا در این مورد با کسی سخن نگوییم و هنگام بدرقه ما از دفترش گفت: شتر دیدید، ندیدید! 

باید مثل سگ کار کنید
بهشته شادرو و مژگان امیر پارسایی (مژگان پارسائی که در ابتدا وقتی به فرماندهی قرارگاه ۲ رسید مراحل اولیه اموزش شکنجه وقتل را پشت سر گذاشته بود و در جریان شکنجه نزدیک به ۷۰۰ نفر در سال ۷۳ جز کارآموزان و دستآموزان شکنجه گرانی دیگر همچون بتول رجائی که مسئول شکنجه‌گاه‌ها بوده‌اند بوده است این زن شقی زمانی که وارد قرارگاه ۲ شد شروع به جداسازی نفرات مستعد برای شکنجه گر شدن کرد بسیاری از نفرات کاندید این زن برای این کار بودند در خاطره‌ای آمده‌ است.
در خاطره‌ای درخصوص پارسایی آمده است که: «در قرارگاه ۲ فردی بود به نام احمدرضا پور این فرد بسیار مهربان و دلسوز بود و به مانند خیلی‌ها فکر می‌کرد که به شهر رویاها آمده اما نمی‌دانست که به تله گرگ آمده است.
احمد به دلیل مشکل و بیماری‌های مختلفی که داشت نمی‌توانست کار جسمی چندانی انجام دهد و به همین دلیل به طور مستمر تحت فشار فرمانده‌هانش بود که زیر نظر مستقیم مژگان پارسایی بودند به دلیل اینکه در لایه ام‌او بودم در تمام نشست‌های مژگان پارسایی حضور داشتم همیشه در نشست‌ها موضوع احمدرضا توسط فرمانده‌اش مطرح بود و این زن شقی همیشه می‌گفت احمدرضا دروغ می‌گوید و مریض نیست و خودش را به مریضی می‌زند این زن به فرمانده احمدرضا که شخص بزدلی به نام طاهر سلجوقی بود فشار می‌آورد که چرا از احمدرضا کار نمی‌کشی احمدرضا مریض نیست او می‌گفت خواهر مریم گفته در بستر بیماری هم باید مثل سگ کار کنید حالا کار مگر چه بود علف کنی، نظافت محوطه، جابجایی بار سنگین، و از این قبیل کارهای سرکاری دیگر احمدرضا تحت این فشارها مجبور به انجام این کارها می‌شد تا جایی که وی دیگر توان جسمی‌اش را از دست داده بود و این در حالی بود که در عکسبرداری از کمر احمدرضا کاملا محرز شده بود که او مشکلات جسمی عدیده‌ای دارد اما این زن شقی با اینکه ریز به ریز مشکلات پزشکی احمد رضا را می‌دانست ولی مستمر به طاهر سلجوقی فشار می‌آورد که باید از احمدرضا کار بکشی من شاهد زنده این سخنان این زنک هستم .اوضاع احمد رضا هر روزی که میگذشت بدتر و بدتر میشد در محفل‌هائی که با احمد رضا داشتم می‌گفت طاهر خیلی به من فشار می‌آورد و می-گوید باید کار کنی و با انقلاب مریم مریضی‌ات را خوب کنی او می‌گفت می‌دانم که این حرف فقط حرف طاهر نیست بلکه حرف مژگان و بالاتر از مژگان‌هاست او می‌گفت دیگر از درد کمر و همین‌طور غش کردن‌های مستمر خسته شده‌ام نمی‌دانم که چکار کنم. به هر ترتیب گذشت و گذشت و گذشت قرارگاه ما از اشرف خارج شد و به جلولا رفت و در همان‌جا بود که یک شب احمدرضا زمانی که شیفت پدافند بود با سلاح به زندگی خویش خاتمه داد. 

آب‌ها از آسیاب افتاد
اما نکته قابل توجه این است بلافاصله پس از این حادثه این زنک (مژگان) شیاد و باندشان از بالا از خود مریم تا زنک دیگری به نام مهوش سپهری که او نیز معلم و استاد این شکنجه‌گر بود می‌خواستند صحنه را عوض کنند و پایشان را از این جنایت و قتل بیرون بکشند این جنایتکاران شقی تنها راه را در این دیدند که یکی از زیردستان دون‌پایه‌شان را مسئول بدانند و البته و صد البته این صحبت‌ها فقط در نشست‌های خاص ام‌او به بالا انجام می‌شد صورت می‌گرفت و بچه‌های پایین‌تر به هیچ عنوان اطلاعی از وقایع نداشتند و فکر می‌کردند که احمدرضا در اثر شلیک ناخواسته کشته شده است.
اما در نشست مژگان پارسایی ولایه فرماندهان پس از کشته شدن احمد رضا چه گذشت و شرح ماجرا:
همه نفرات لایه فرماندهی قرارگاه ۲ در نشست حضور داشتند مژگان پارسایی باحالتی اخم کرده و به ظاهر ناراحت وارد نشست شد همه می‌دانستیم موضوع بحث احمدرضا است این زنک شیاد به مانند هنرپیشه‌های هالیوود شروع به ناله کرد و از خوبی‌های احمدرضا گفت و بعد خطاب به طاهر سلجوقی فرمانده احمدرضا چنین گفت طاهر می‌دانیم که احمدرضا خودش را کشته، شلیک ناخواسته نبوده اما دلیل آن این بوده که تو با احمدرضا بد تنظیم کرده‌ای و او را تحت فشار گذاشته‌ای، طاهر سلجوقی که جرات نداشت بگوید که این تو بودی که می‌گفتی به احمدرضا فشار بیاورید یا من، طاهر سلجوقی در برابر سخنان مژگان سکوت کرد جمعیت حاضر که فرماندهان قرارگاه بودند نیز سکوت کرده بودند که مژگان آنها را تحریک کرد که علیه طاهر سلجوقی موضع‌گیری کنند مژگان برگشت به جمع گفت شما فرماندهان چرا سکوت کرده‌اید قاتل احمدرضا همان طاهر سلجوقی است فرماندهان بزدل و ترسو که شهامت و غیرتی در آنها وجود نداشت دهان باز نکردند که بگویند خانم مژگان مگر تو نبودی که به طاهر فشار می‌آوردی که احمدرضا را به کار بکشد به هر صورت صحنه عوض شد و فرماندهان به سوی طاهر سلجوقی هجوم آوردند که قاتل احمدرضا کسی نیست جز طاهر سلجوقی به این ترتیب سناریویی که بی‌شک از مریم رجوی شروع شده بود و به دست مژگان پارسایی رسیده بود پیش رفت و قاتل احمدرضا اینجا طاهر سلجوقی شد.
فرماندهان به طاهر سلجوقی یک هفته وقت دادند که فاکت‌های خودش را بنویسد و بگوید که من یعنی طاهر سلجوقی باعث مرگ احمدرضا شده‌ام این نشست‌ها ۳ جلسه ادامه پیدا کرد و طاهر هر بار فاکت‌هایی می‌نوشت که پر از تناقض بود اما پس از ۳ جلسه که آب‌ها از آسیاب افتاد طاهر به کار خود برگشت و مژگان هم ارتقای رده گرفت)
این سه زن (مهوش سپهری، بهشته شادرو و مژگان امیر پارسایی) که به عنوان مسئولین اول گروهک به ترتیب در سال‌های ۱۳۷۶، ۱۳۷۸، ۱۳۸۰ و ۱۳۸۴ معرفی شده و حتی افزایش تعداد مراکز نظامی از ۱۲ به ۱۵ مرکز و نهایتاً تبدیل آنها به ۱۲ ارتش که در سال ۱۳۸۱ به ۱۵ ارتش افزوده می‌شود بدون هیچگونه تغییری در استعداد نیروی منافقین و نهایتاً جابجایی نیروها و کادر نظامی تماماً شخص رجوی در خروج از حالت رکود است اصولاً گذشت زمان و شکست انقلاب‌های قبلی، انقلابی جدید را می‌طلبد تا رجوی در پناه آن بتواند فضای تازه‌ای را در مجموعه به وجود آورد در واقع اعلام سال سرنوشت در آغاز هر سال که از سوی سرکرده فرقه منافقین مطرح می‌گردید گویای این واقعیت است که نفاق در بررسی و بازنگری راهبرد خود هر موقع که به نقطه پایان می‌رسیده تلاش نموده تا با فراخوانی نیروهای تحت امر به نحوی از وضعیت موجود (حداقل در بُعد درون‌گروهی) خارج شود به هر حال رجوی با اتخاذ تاکتیک قدرت‌نمایی در شکل جدید آن سه هدف اصلی را دنبال می‌نماید یکی مجاب کردن دولت‌ها و محافل امپریالیستی به حمایت از تشکیلات منافقین دوم جلوگیری از ریزش و اضمحلال نیروی خودی و تامین خوراک برای آنان و سوم از میدان به در کردن سایر رقبا و دیگر نیروهای اپوزیسیون با مطرح نمودن خود در محافل داخلی و خارجی. 

آزمایشات گذشته را به طور مجدد آغاز کرده‌اند
با نگرش بر آنچه که تاکنون عنوان شد می‌توان حرکت جدید فرقه رجوی را در انتخاب اناث در رهبریت گروهک را اینگونه ارزیابی کرد که این حرکت در واقع همان خطی است که پس از خروج رجوی از ایران در سال ۱۳۶۰ توسط تشکیلات منافقین ترسیم شد که در آن مقطع زمانی پس از گذشت زمان قابل توجهی به نقطه اول بازگشت نموده است در واقع اقدام فوق به معنی شکست کامل منافقین ارزیابی می‌گردد و این امر حاکی از آن است که این حرکت سلسله‌وار دور بیهوده‌ای است که به هدایت شخص رجوی جهت خروج از بن‌بست ایجاد شده، بکار گرفته شده و منافقین به ناچار آزمایشات گذشته را به طور مجدد آغاز کرده‌اند. به هر حال باید گفت جریان نفاق در ورای تمامی نمایش‌های بیرونی و هیاهوهای خود آنچه را عملاً نیز نشان داده است باید راهی غیر از یک جریان سیاسی، برای بقای حیات گروهک پیدا نماید گرچه اقدامات منافقین در دو زمینه جاسوسی و کسب اطلاعات از داخل کشور و همزمان انجام تبلیغات گسترده فعال و پیگیر در خارج از مرزهای ایران از جمله مهمترین فاکتورهایی بوده که توان این گروهک را به نمایش گذاشته است. با این حال سازمان منافقین در روند زندگی پر از خیانت خود بعد از حمله به عراق در اعمال فشار آمریکایی‌ها که برای حفظ امنیت عراق صورت گرفت در تنگنا قرار گرفتند به گونه‌ای که کلیه نیروی آن از نقاط مختلف عراق جمع‌آوری و در قرارگاه اشرف بدون سلاح و مهمات تحت نظر قرار می‌گیرند. برابر اطلاعات موجود آمریکا طی سال‌های حضور خود در عراق از عناصر این گروهک برای جمع‌آوری اطلاعات در مناطق مرزی و عمق کشور به طرق مختلف بالاخص انجام تخلیه تلفنی و همچنین بکارگیری منافقین در جلسات بازجویی از ایرانی‌ها استفاده نموده است.
در ذیل به برخی از میلیون‌ها روش‌های تخلیه تلفنی مورد استفاده منافقین می‌پردازیم:
در ادامه برخي روش‌هايي كه منافقين، اخيراً از آنها در تماس با افراد نخبه و علمي كشور بهره برده‌اند، جهت بهره‌برداري اعلام می‌شود:
تماس‌گيرنده خود را با هويت فردي ديگر از مراكز علمي و پژوهشي يا رياست جمهوري يا وزارت علوم معرفي می‌نمايد. به عنوان نمونه یکی از روش‌هایی که عناصر نفاق در تخلیه‌های گوناگون به کار می‌برند استفاده از نام و مکان جعلی می‌باشد و خود را اکثرا از وزارتخانه‌های ذی‌صلاح در آن موضوع معرفی می‌کنند. همچنین دشمنان به جهت اینکه از علاقه و حساسیت بین نیروهای سازمان، جهت راه‌اندازی کار سازمان‌های دیگر اطلاع دارند در تماس با هر سازمان خود را یکی از مسئولان سازمان دیگر معرفی می‌نمایند و مخاطب برای رعایت اخلاق و نشان دادن حسن‌نیت سعی می‌کند که با تلفن‌کننده همکاری نماید.
عنصر نفاق پس از مدتی مکالمه و یا پس از تکرار چند تماس در موضوع مورد نظر خود، آن قدر مسلط می‌شود که دیگر در توجیه طرف تماس با هیچ مشکلی روبه‌رو نمی‌شود و به خوبی از عهده پاسخ هر سوال بر می‌آید.
عنصر نفاق موضوع صحبت در محور برگزاري سمينار يا نشست علمي، ارائه مقاله، مصاحبه مطبوعاتي بوده و خواستار اطلاعات از مخاطب پيرامون افراد و پروژه‌های علمي و اداري می‌گردند.
عنصر تخلیه‌گر مشخصات و شماره تماس افراد مختلف و اساتيد و پژوهشگران مرتبط با علوم فوق‌الذكر را خواستار می‌گردند.
مشخصات و شماره تماس افراد مرتبط با صنايع نظامي و يا دانشجويان دوره دكتري يا كارشناسي ارشد نظامي، شاغل به تحصيل در محيط‌های وزارت علوم را درخواست می‌نمايند.
مشخصات پروژه‌هاي مرتبط با پيشرفت‌های علمي و افراد فعال در آن را درخواست می‌نمايند.
فرد تماس‌گيرنده، نامه‌ای رسمي و جعلي به امضاي مقامي مسئول می‌فرستد و خواستار ارسال اطلاعات خاص می‌شود.
متاسفانه با توجه به رشد کانال‌های مجازی برخی افراد و کسانی که دسترسی به اطلاعات سازمانی و یا محرمانه دارند در گروه‌ها به راحتی این اطلاعات را در معرض دید دشمن قرار می‌دهند.

وارد این عرصه جاسوسی می‌گردد
عنصر نفاق پس از مدتی مکالمه و یا پس از تکرار چند تماس در موضوع مورد نظر خود، آن قدر مسلط می‌شود که دیگر در توجیه طرف تماس با هیچ مشکلی روبه‌رو نمی‌شود و به خوبی از عهده پاسخ هر سوال بر می‌آید.
عنصر نفاق موضوع صحبت در محور برگزاري سمينار يا نشست علمي، ارائه مقاله، مصاحبه مطبوعاتي بوده و خواستار اطلاعات از مخاطب پيرامون افراد و پروژه‌های علمي و اداري می‌گردند.
عنصر تخلیه‌گر مشخصات و شماره تماس افراد مختلف و اساتيد و پژوهشگران مرتبط با علوم فوق‌الذكر را خواستار می‌گردند.
مشخصات و شماره تماس افراد مرتبط با صنايع نظامي و يا دانشجويان دوره دكتري يا كارشناسي ارشد نظامي، شاغل به تحصيل در محيط‌های وزارت علوم را درخواست می‌نمايند.
مشخصات پروژه‌های مرتبط با پيشرفت‌های علمي و افراد فعال در آن را درخواست می‌نمايند.
فرد تماس‌گيرنده، نامه‌ای رسمي و جعلي به امضاي مقامي مسئول می‌فرستد و خواستار ارسال اطلاعات خاص می‌شود.
متاسفانه با توجه به رشد کانال‌های مجازی برخی افراد و کسانی که دسترسی به اطلاعات سازمانی و یا محرمانه دارند در گروه‌ها به راحتی این اطلاعات را در معرض دید دشمن قرار می‌دهند.
در کل برای اینکه بدانیم آیا مورد تخلیه تلفنی قرار می‌گیریم یا خیر به برخی از نشانه‌های زیر در تماس‌های تلفنی اشاره می‌کنیم:
۱- فرد تماس‌گیرنده غالباً از شماره‌های ایرانی استفاده می‌نماید.
۲- عنصر تماس‌گیرنده غالبا از شماره‌های نزدیک به شماره تلفن‌های ایرانی استفاده می‌کند.
۳- عنصر تخلیه‌کننده همواره از موضع بالاتر با مخاطب صحبت می‌کند.
۴- عنصر منافق کاملاً بر هدف خود اشرافیت دارد.
۵- در معرفی خود و یا بیان یک جریان تلاش می‌کند از واسطه استفاده نماید.
۶- عنصر نفاق در مواجهه با عدم پاسخ گویی غالباً اقدام به تهدید می‌نماید.
۷- از ارائه شماره تلفن خود به فرد مخاطب جهت تماس با وی توسط هدف، تا حد امکان خودداری می‌نماید و در مواقعی که بناچار مجبور به ارائه شماره تلفن باشد، شماره مذکور پاسخگو نخواهد بود.
۸- و...
در خاطره یکی از متبحرترین عناصر نفاق در امر تخلیه تلفنی آمده است که وی عنوان می‌نمود زمانی که سازمان وی را برای انجام تخلیه تلفنی انتخاب نمود وی به مدت سه سال به عنوان کارآموز در کنار منافقه‌ای تنها در حال استماع نحوه تخلیه تلفنی توسط عنصر منافقه بوده است و بعد به آرامی خود به تنهایی وارد این عرصه جاسوسی می‌گردد.
واکنش متناقض وزارت امورخارجه آمریکا به نحوه برخورد با منافقین در عراق:
یک روز پس از انتشار اطلاعیه شورای ملی مقاومت، آدام ارلی سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در جلسه مطبوعاتی روزانه، درخصوص تصمیم جدید امریکا (به بیان دقیق تر تصمیم نیروهای مسلح آمریکا) به سوالات خبرنگاران پاسخ گفت از مجموع مصاحبه آدام ارلی چنین استنباط می‌شود که در پاسخ به خبرنگاران چندان مسلط نیست یا اطلاعات وی ناقص است وی در توضیح موقعیت تحت حفاظت چنین اظهار داشت: «کسی که از موقعیت حفاظت شخصی برخوردار است به این معناست که تحت حفاظت کنوانسیون ژنو قرار می‌گیرد. ... این یک موقعیت حفاظتی است که مشمول افراد است و نه گروه‌ها و سازمان‌ها، تغییر زیادی پیش نیامده است و اعضای مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف در کنترل نیروهای چندملیتی محدود هستند، نیروی چندملیتی تضمین می‌کند که اعضای این گروه‌ها نتوانند تهدیدی نسبت به افراد در داخل و خارج عراق ایجاد کنند ما با سازمان‌های بین‌المللی و دولت عراق همکاری می‌کنیم تا نهایتاً موقعیتی برای بازگشت این افراد به کشورهای متبوع خود ایجاد شود.» 

چرا این موقعیت برای آنها در نظر گرفته شده
آدام ارلی در جواب به سوالی مبنی بر اینکه اگر این گروه از نظر ایالات متحده تروریستی تشخیص داده شده است چرا این موقعیت برای آنها در نظر گرفته شده است با توجه به اینکه با گروه‌های تروریستی دیگر، به عنوان نظامیان دشمن بسیار متفاوت رفتار می‌شود؟ که پاسخ متناقض دیگری داده است: ... این موقعیت حفاظت شخصی مربوط به دخالت آنها به عنوان غیرمتخاصم در جنگ بین ائتلاف و عراق به آنها داده شده است. بنابراین تشخیص داده شد که آنها متخاصم نیستند و به عنوان غیرمتخاصم با توجه به اختلافات در عراق در این طبقه‌بندی قرار می‌گیرند این به عضویت آنها در یک گروه تروریستی مربوط نمی‌شود و مجاهدین خلق همچنان یک گروه تروریستی خارجی است ما با افرادی که تشخیص دهیم در اقدامات تروریستی مجاهدین خلق دخالت داشته‌اند مطابق با قوانین موجود رفتار خواهیم کرد...
سیطره رجوی بر شورا و جدایی‌ها:
منصور فرهنگ نماینده سابق شورا در امریکا چنین گفته است: حقیقت امر این است که شورای ملی مقاومت از بدو تاسیس حربه‌ای در اختیار مجاهدین بود و هیچ هویت مستقلی نداشت... سازمان مجاهدین خلق تشکیلاتی لنینیستی (هر فرد را تابع بی‌چون و چرای مافوق قرار دادن) است...
همان طوری که لنین خدای حزب کمونیست شوروی بود و انتقاد از او گناه کبیره و غیرقابل برگشت محسوب می‌شد مسعود رجوی نیز خدای سازمان مجاهدین خلق است ...
هدف سازمان از آوردن گروه‌ها و افراد به داخل شورا، تفوق تشکیلاتی سازمان و شخص رجوی و مطرح شدن آلترناتیوی سازمان بود به تعبیر خانبابا تهرانی:
آنها از روز نخست، شورا یا جبهه متحد را به مفهوم اخص کلمه نمی‌خواستند بلکه درپی تشکیلاتی به عنوان دنبالچه سازمان خود بودند یعنی شرکت‌کنندگان در شورا نقش میهمان و اجاره‌نشین را داشتند که این تصور و برداشت دقیقاً کپی‌برداری از الگوی سازمان الفتح فلسطین است منتها به صورت کاریکاتور.
علی‌اصغر حاج سیدجوادی از متحدان و حامیان سابق سازمان و شورا می‌گوید: «شورای ملی مقاومت ساخته و پرداخته آقای رجوی عملی براساس شکست سیاسی و نظامی سازمان مجاهدین در مبارزه با آخوندها بود نه محصول احساس ضرورت در تداوم مبارزه و مقاومت در چارچوب نظام شورایی... رجوی و رفقای او در تشکیل شورای ملی مقاومت... نه تنها سهم بیشتر را در مدیریت و مسئولیت شورا نصیب خود کردند بلکه در نیت و قصد نهایی خود هدفی جز تبدیل شورای ملی مقاومت به صورت ابزار و وسیله‌ای در خدمت سازمان مجاهدین خلق نداشتند.»
جلب حمایت شخصیت‌ها و نهادهای غربی:
خط آمد که (از آنجا که ما دولتیم و دولت‌ها باید روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها داشته باشند پس به هیچ عنوان اشکال ندارد با احزاب راست هم تماس برقرار کنیم)
باید ترتیبی داده می‌شد که از نمایندگان مجالس و یا وزرا و دیگر شخصیت‌های سیاسی به هر نحوی امضا گرفته شود. دست ایادی سازمان برای بیان دروغ باز بود از جمله اینکه افراد مذکور وابسته به سازمان بودند ولی خود را نماینده شورا معرفی می‌کردند چراکه این نحو معرفی دست شان را برای انکار خیلی از واقعیت‌ها باز می‌گذاشت: «مستشاران آمریکایی را که ما نکشته بودیم، آن یک شاخه افراطی در درون سازمان بود که سر خود این کار را کردند و الان هم دیگر نیستند. شعار (مرگ بر امپریالیسم) را ما نمی‌دهیم، قبلاً می‌دادند برای مصرف داخلی پس از انقلاب ایدئولوژیک دیگر مسئله زنان هم حل شد.»

پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...


کد مطلب: 100450

آدرس مطلب :
https://www.siasatrooz.ir/fa/note/100450/چرایی-چگونگی-تشکیل-سازمان-منافقین-10

سیاست روز
  https://www.siasatrooz.ir