شاید قبل از نوشتن این سطور باید این نکته را یادآوری کرد که این صفحه و قلم به گواه تاریخ و آرشیو، همواره به عنوان یکی از حامیان و همراهان خندوانه بوده و هست. اما این همراهی و تشویق نمیتواند با بستن چشمهایمان به روی واقعیات و اشکالات همراه باشد و آنجایی که کار «خراب» میشود، لازم است تذکری و تلنگری هم باشد.
خندوانه طی سالهای اخیر و به گواه نظر «مردم» همواره جزو برنامههای موفق، پربیننده، مخاطبشناس و از همه مهمتر فرهنگساز بوده است. برنامهای که در آن به اعتقادات مذهبی و میهنی مردم، قومیتها و زبانها، فرهنگسازی، ایجاد فضای کمک و امداد به هموطنان و... گامهای موثری برداشته شده و تبدیل به نقاط عطف این برنامه شده است.
ایجاد و اجرای مسابقه «خندانندهشو» هم قطعا در همین دایره فکری قرار میگیرد. اینکه درهای بسته ورود به عرصه طنز و کمدی و استندآپ، برای جوانان و حتی آنها که جوانی را تا حدودی رد کردهاند باز شود و آنها هم بتوانند استعدادهای خود را روی صحنه بیاورند و در مقام عرضه به مخاطب، عیار خود را بسنجند.
اما این عیارسنجی قطعا باید قواعد خاص خودش را داشته باشد. آنچه در «خندانندهشو» اتفاق میافتد (باید اتفاق بیفتد)، قطعا با اجرای صحنهای یک تئاتر کمدی یا یک فیلم سینمایی با مخاطبان محدود و خاص تفاوت دارد.
وقتی در این مسابقه شرکتکنندگان جوان آن به خودشان اجازه میدهند که با هر قومیت و شخصیتی شوخی کنند یا برای خنده گرفتن از مخاطب به سمت شوخیهای بیادبانه، خارج از عرف و حتی جنسی بروند، یعنی یک جای کار میلنگد.
وقتی مربیان این جوانها به شوخیهای بیرونزده از چارچوب میخندند و تشویق هم میکنند، یعنی «فیلتر»های رفتاری و گفتاری دچار اختلال شدهاند.
وقتی به تونالیته صدای استندآپها توجه میشود، وقتی تیپ، شخصیت، قدرت متن، توان روایت و حتی اضطراب آنها مهم هستند و وقتی برای اجراها اینقدر وقت و هزینه صرف میشود، پس باید به آنها یاد داد که چگونه و بدون ورود به ورطه بیادبی میشود دل مخاطب را به دست آورد و خندهها و تشویقهایشان را مالِ خود کرد. نه اینکه وقتی داستان زشت و بیادبانه و خارج از چارچوب اخلاقی نوشته میشود، آنها را تشویق کرد و به نوعی به این جوانها گفت که مسیر را دارند درست میروند و به هر قیمت و حربهای باید روی صحنه رفت.
باید به آنها و خودمان تذکر بدهیم که اینجا «تلویزیون» است. مجموعهای که از آن به عنوان «رسانه ملی» یاد میشود و حضرت امام(ره) آن را «دانشگاه» میدانست.
اینجا «تلویزیون» است
تلویزیون رسانهای است که همه نوع مخاطب میتوانند پای آن بنشینند و از آن استفاده کنند. خواه جنبه سرگرمی داشته باشد یا نکتهای آموزشی را تذکر دهد و یا در سایر شئون، حرفی برای گفتن داشته باشد.
وقتی از همه نوع مخاطب حرف میزنیم، یعنی این مخاطب میتواند یک کودک یا نوجوان باشد و یا حتی افراد پا به سن گذاشته از آن استفاده کنند.
حالا خودتان قضاوت کنید که آنچه در جریان مسابقه اخیر خندوانه رخ داده و میدهد، آیا دارای یک تونالیته استاندارد برای همه سنین حاضر در خانوادهها هست یا نه؟!
آیا میتوان با خیال راحت به اتفاق اعضای خانواده نشست و از اجراهای نسل جوان استندآپ لذت برد و دلنگران سوالات بچهها درخصوص مطرح شدن مباحث خارج از عرف و اخلاق نشد؟
قشر نوجوان ما که قطعا جمعیت قابل توجهی از آنها مخاطب این برنامه هستند، از این برنامه چه بهرهای میبرند؟
رامبد جوان عزیز اگر به این سوالات با یک آرامش کامل و به دور از جهتگیری احساسی فکر کند، قطعا متوجه منظور ما خواهد شد.
اینجا «رسانه ملی» است
در فصول قبلی خندوانه کاراکتر محبوبی حضور داشت که بنا به اختلافات سلیقهای یا مالی در فصل چهارم کنار کشید و کارش به تبلیغ فلان محصول شوینده رسید.
«جنابخان» با آن چهره ساده، بدون جذابیت و حتی تاحدودی زشت (صرف نظر از کپیبرداری از «المو»ی امریکایی)، طی دوران حضور خود در خندوانه با بهرهگیری از هوش سرشار تیم نویسنده آن و نبوغ بیبدیل محمد بحرانی توانست تبدیل به سوپراستار شود. یکی از مرامها و مسلکهای ویژه این کاراکتر، ایجاد فضای وحدت، همراهی، همدلی و حتی آشتی بین مردمان مختلف این سرزمین با انواع و اقسام قومیتها، گویشها و خردهفرهنگها بود.
اما حالا در همین مسابقه خندانندهشو به صرف اینکه باید از مخاطب و مردم «خنده» گرفت، با مردمان بخشهایی از کشورمان شوخیهایی میشود که نه تنها ایجاد همدلی نمیکند که باعث دلخوری هم میشود. این یعنی آنکه اتاق فکر خندوانه، مدیران و ناظران و مربیان استعدادهای جدید یا کار خود را به درستی انجام ندادهاند و یا کارکرد خود را از دست دادهاند.
اینجا «دانشگاه» است
برنامهسازی در تلویزیون اصلا کار آسانی نیست. هم باید حواست به نگاه مدیران باشد و رگخوابشان را بلد باشی، هم ذائقه مخاطب را بدانی و دستت آمده باشد که چه میخواهد و چه نمیخواهد و هم اینکه حواست باشد سوای از پر کردن کنداکتور و ایجاد فضای سرگرمی برای مخاطب باید با خرده روایتهایی نظیر «آموزش»، «تذکر»، «تشویق»، «تهییج» و... کارت را به درستی انجام بدهی.
پس قبول داریم که کار برنامهسازی اصلا ساده نیست. اما وقتی با فهم و دانستن این سختیها پا پیش میگذاری باید حواست را هم جفت و جمع کنی که مبادا از این «شابلون» پیچیده، بیرونزدگی داشته باشی.
صداوسیما «دانشگاه» است، چون تجربه ثابت کرده که در تغییر یا تقویت سبک زندگی مردم تاثیر بسیار زیادی داشته است. «کلاس» دارد چون با اقشار و اصناف و اقوام مختلف مردم سر و کار دارد. «کرسی» دارد، چون هرکسی حق نشستن پشت شیشه تلویزیون را ندارد.
پینوشت: آنچه نوشته شد، دلیل بر رد نقاط قوت این برنامه نیست. اما آنها که استخوان خردکرده تلویزیون هستند و رسانه، تصویر و نمایش را میشناسند، باید حواسشان باشد که نسل بعدی «خنداننده»ها نباید تصور کنند با هر شوخی و گفته نابجایی میتوانند پیشرفت کنند و اصلا حق چنین تفکر و اجرایی را ندارند.