قاضی: خانواده دانشآموزی از شما شکایت کردهاند که معلم مدرسه شما با مشت کوبیده توی صورت فرزندشان و عینکش را خرد کرده و شیشه عینک شکسته و توی چشم و چال بچه فرو رفته و فعلا یکی از چشمهایش هم نابینا شده است. چه دفاعی دارید؟
مدیر مدرسه: با سلام و درود بر تمامی خادمان راستین نظام و قضات عادل و بالغ و عاقل و فاضل و خلاصه هر چقدر پاچه آنان است دست و ناخن بنده باشد ...
حاشیه نروید. شما این خبر را تایید میکنید؟
مدیر مدرسه: به هیچوجه تایید نمیکنم که هیچی! تازه تکذیب هم میکنم. این دانشآموز یک جانی بالفطره است که قبلا دو هزار و هشتصد فقره جرم و جنایت مرتکب شده و مدتی در شبکه داعش نیز عضویت داشت. بارها با حرکات ددمنشیان ...ددمناشی... ددمشینیانه ... ددمنشانه به بنده، ناظم محترم و معلمان شریف مدرسه توهین کرده و ما را مورد ضرب و شتم قرار داده است.
ولی اصلا به قیافه و هیکل این دانشآموز نمیخورد که این کاره باشد.
مدیر مدرسه: آقای قاضی شما "هوشیمینه" و "معمر قذافی"یادتان هست؟ قد و هیکلی نداشتند اما آنهمه آدم را به قتل رساندند. این بچه به مراتب از آنها خطرناکتر است. من در این دادگاه درخواست میکنم که ایشان را به اشد مجازات - یعنی اعدام - محکوم کنید تا جامعه رنگ آرامش را ببیند.
ولی همکلاسیهایش شهادت دادهاند که بنده خدا فقط به شیوه تدریس معلم اعتراض کرد و کتک خورد.
مدیر مدرسه: عرض کنم که همکلاسیهای این جرثومه فساد هم دست کمی از خودش ندارند و سالهاست با شبکه القاعده، داعش و طالبان همکاری میکنند. امیدوارم به زودی همه را دستگیر کنید و به اشد مجازات برسانید.
تکلیف چشم معیوب این بچه را چه کسی مشخص خواهد کرد؟
مدیر مدرسه: بنده از محضر این دادگاه عادل، خواهش میکنم موجبات دلجویی معلم مدرسه ما را فراهم کنند زیرا وقت کوبیدن به صورت این دانشآموز ددمنش تا حدودی آسیب دیده است.