این روزها همه جا پر از رشادت مردانی است که مردانه زندگی کردن را در میدان عمل تعریف کردهاند، آنهایی که برای به میدان زدن بهانه تراشی نکردند و در صف اول بودند. اما در میان این رشادتها وقتی به سوابق شهیدانی میرسی که دو ماه از نامزدیشان یا یک ماه به بازنشستگیشان مانده بود ولی باز هم برای پا گذاشتن به ساختمانی پر از آتش و دود این موضوعات را بهانه نکردند، میمانی که آنها مرد میدان و عمل هستند یا عدهای که از صبح تا شب در تریبونهای مختلف از «باید این کار انجام شود و نمیتوانیم این کار را بکنیمها» حرف میزنند.
وقتی لیست شهدا را مرور میکنی و میبینی چند فرمانده در ناحیه خطر ماندند تا بچههای گروهشان را به بیرون هدایت کنند، خوشحال میشوی که چه انتخابهای مناسبی برای فرماندهان شده است، آنهایی که مسئولیتپذیری در برابر گروه را مقدم بر نجات جان خود و رها کردن باقی تیم میدانستند، حتی وقتی پای حرف نجات یافتهای مینشینی که چند ثانیه قبل از ریزش از جهنم پلاسکو گریخته بود، میمانی که روح این شهدا چقدر بزرگ بود، آتشنشانی نقل میکرد «در ثانیههای آخر وقتی روی جرثقیل بودیم همکارمان از دور چیزی دید و برای کمک به انسانی که در تلی از دود دیده بود از جرثقیل پیاده شد تا جان او را نجات دهد که ساختمان فرو ریخت.» میدانست ساختمان هر لحظه ممکن است فرو ریزد اما باز وجدانش قبول نکرد انسانی را در میان آتش و دود نظارهگر باشد. شاید فکر میکرد اگر زنده بماند و نتواند اویی که مقابل چشمانش در کام مرگ رفته را نجات دهد نمیتواند وجدانش را راضی کند و نمیتواند هیچ شبی را بدون عذاب وجدان صبح کند.
داستان رشادتها و جانفشانیهای آتشنشانها تمامی ندارد، مثل رشادتهای دیگر عزیزانی که همیشه برای آرامش مردم در تلاشند اما شاید بیشترین و بزرگترین درسی که میتوانیم از این رشادتها بگیریم مسئولیتپذیری فرماندهانی است که عزیزان و جگر گوشههای مردم را برای مهار آتش هدایت میکنند، آنها هم باید به فکر مهار آتش باشند و هم مواظب جان نیروهای زیردست، برای همین مسئولیتپذیری است که میبینی بیشتر زیرآوار ماندگان را آنهایی تشکیل میدهند که فرماندهی مهار را برعهده داشتند، آنها ماندند تا همه نیروهای تحت مسئولیتشان را اول خارج کنند، آنها در خطمقدم نبرد با آتش حضور داشتند و با اهدای جانشان به خیلی از ماها آموختند وجدانهایمان را باید هر روز جلا داده و بیدار نگه داریم که نکند جایی به خاطر مسئولیتی که میپذیریم نشستن روی صندلی عافیت را به حضور در میدان عمل ترجیح داده و بخواهیم عزیزان مردم را بدون فکر به میدانی بفرستیم که خودمان در آن حضور نداریم.
مائده شیرپور