برخيها فكر ميكنند اگر لباس تبليغ اسلام را دربياورند و گوشه كمدي به فراموشي بسپارند، حق دارند اخلاق اسلامي و انصاف را هم از ذهنشان خارج كنند و هرچه دلشان خواست بر زبان بياورند.
برخيها وقتي چند نفري برايشان كف ميزنند، از خود بيخود ميشوند و امر بر آنها مشتبه ميشود كه ميتوانند چشمشان را ببندند و...
طرف، اسمش فلانكس فرهنگي است، اما با لجنمال كردن منتقدان خود و دولت فكر ميكند دارد در اخلاقي شدن فضاي فرهنگي كشور نقش بسزايي ايفا ميكند. مشكل اينجاست كه برخيها فرق «... فرنگي» را با كار فرهنگي نميدانند.
برخيها چنان تنظيمات ترازوي انصاف را بر هم زدهاند كه دوران خودشان را «يُسر» ملت ميدانند و گذشتگان را با همه كارهاي خوبشان عرصه «عسرت» مردم ميپندارند. آنوقت است كه فرياد شرم بر قلم و زبان فلانيشان بلند ميشود.
آنوقت است كه ريش ميگذارند، اما كلامشان مثل تهديدات جورج بوش، كاملا سه تيغه! است. وقتي معتقدند هر كه با ما نيست برماست. آنوقت است كه به هرنهادي ميتازند. از صدا و سيما دردشان ميگيرد، از فعاليت فرهنگي و رسانهاي فلان ارگان نظامي كه در مقابله با تهاجم فرهنگي و رسانهاي دشمن ايستاده و در راستاي «نگهبانی از انقلاب اسلامی ایران و دستاوردهایآن» دست بعضيها را رو ميكند و نقشههايشان را نقش بر آب ميكند، سرگيجه ميگيرند. آنوقت است كه منتقدان را «متهتك» مينامند، چون بلد نيستند مجيزگويي كنند و «آگهي» بگيرند. اتفاقا با «آگهي» نگرفتن هم مقاومت ميكنند و زير بار زر و زور و تزوير برخيها نميروند. زنده ميمانند و انگشتشان را روي جاهايي ميگذارند كه برخيها نميخواهند.
اشكال كار اينجاست كه برخيها باورشان شده هرچه ميگويند درست است و بقيه حتي حق ندارند به حضرات بگويند «بالاي چشمت ابرو»ست.
مشكل از آنجايي شروع ميشود كه برخيها دوست دارند، رسانهها آنطوري بر قدرت نظارت كنند كه آقايان مد نظرشان است. خبرنگار جماعت هم وقتي «آزاده، وارسته، دانشور و توانمند» ميشوند كه جوري از خوبيهاي آقايان تعريف كنند كه قند توي دل آقايان «آشنا» و ناآشنا آب بشود.
اينطوري ميتواني هم دانشمند شوي و هم حقوقدان!