این سخن حکیمانه که میگوید «انسان به امید زنده است»، نه فقط یک حقیقت بلکه نیازی روحی برای هر فرد و جامعهای است که آرزوی دستیابی به قله آرمانها و اهدافش را در سر میپروراند. شاید جامعهای به اندازه جامعه انقلابی ایران اسلامی با موانع، خصومتها و دشواریها در راه دستیابی به چشماندازهایش رو به رو نشده باشد اما با وجود این حجم گسترده و بیسابقه از دشمنیها، همچنان روح امیدواری در آن زنده و بالنده است. درست به همین دلیل است که نظام سلطه بعد از نزدیک به ۴۰ سال به این نتیجه رسیده که راه در هم شکستن صفوف منسجم و متحد ایرانیهای غیور، از مسیر شیوع دادن ویروس ناامیدی و دلسردی نسبت به آینده دست یافتنی است.
نکته اینجاست که در کمبودها، نارساییها، شکافهای طبقاتی، فقر، تورم، بیکاری، تبعیض و... شکی نیست و اینها و مواردی از این دست، سالهاست که از ناحیه فاصله گرفتن برخی از مسئولین از امهات انقلاب به بخشی از واقعیتهای کشور تبدیل شده اما سخن این است که در چنین شرایطی، مثل بیماری که از عوامل تشدیدکننده بیماریاش - چه روحی و چه جسمی - احتراز میکند، تکتک افراد جامعه نیز باید عوامل تشدیدکننده وضعیت موجود را بشناسند و از آن اجتناب کنند.
این در حالی است که حسب قرائن و شواهد متقن، دشمن وارد جنگ روانی و تبلیغی شدیدی علیه جمهوری اسلامی شده و با بهرهگیری از فضای ملتهب اقتصادی و نارضایتیهای عمومی، چندین تیم رسانهای کارکشته در صدها کانال در فضای مجازی را بکار گرفته تا با دستمایه طنز و تکنیکهای اقناعی، اتهامزنی به سران قوا و نهادهای انقلابی، تحریک به شورش و ناآرامیهای مدنی را ترویج کند که خمیرمایه همه این موارد، عبارت است از پراکندن سم ناامیدی به آینده نظام و ناکارآمدی انقلاب اسلامی. متأسفانه برخی هم نادانسته پازل دشمن را تکمیل میکنند و با انتشار محتوای جعلی و مهندسیشده این عده، آب به آسیاب بدخواهان این مرز و بوم میریزند.
روش مهمی که این عده بکار میگیرند به این شکل است که سعی میکنند خود را به جریانی اجتماعی با رویکردی خیرخواهانه و مصلحمآبانه نشان دهند اما روشی کثیف و به دور از جوانمردی را برای «شکنجه خاموش» جامعه در دستور کار قرار دادهاند. در این روش، با تکنیکهای جنگ روانی، جامعه هدف بدون ایجاد حساسیت، از جهت فکری آماده فازهای بعدی میشود که به الگوی «ویلیام مایر» نیز معروف است.
ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، بعد از جنگ آمریکا با کره یکی از پیچیدهترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار داد. حدود ۱۰۰۰ نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بینالمللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بینالمللی برای رفاه زندانیان داشته باشد، دارا بود. این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه در آن استفاده نمیشد، اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. با اینکه حتی امکان فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند! بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که جان سالم به در برده بودند، احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنانشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند و در عوض، عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد.
۱- در این اردوگاه، فقط نامههایی که حاوی خبرهای بد بود به دست زندانیان میرساندند و نامههای مثبت و امید بخش تحویل نمیشد.
۲- هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کردهاند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند تعریف کنند.
۳- هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت اما کسی که در موردش جاسوسی شده و معلوم شده بود خلافی کرده به هیچ وجه تنبیه نمیشد. در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چراکه اولاً با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. ثانیاً با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست مییافتند.
ثالثاً با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهیها از بین میرفت و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی و مرگهای خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده میشود.
نتيجه اینکه اگر این روزها مخصوصاً در فضای مجازی فقط خبرهای بد میشنویم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفسمان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه یکدیگر هستیم، به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شدهایم. این روزها دشمن فقط خبرهای بد را به گوشمان میرساند و ما هم استقبال میکنیم . اغلب کانالها و سایتهای ضد انقلاب، این اخبار منفی را به پای ناکارآمدی کل نظام مینویسند و اصلاً ابایی از اشاعه دروغ و یأس در جامعه ندارند و از آن بدتر اینکه آحاد جامعه از این دست اخبار استقبال میکنند و به آن دامن میزنند! خبرهایی نظیر دلار گران شده، این شخصیت یا آن فرد معروف به دادگاه رفت یا قرار است زندانی شود، طلا گران شده، کار نیست، جوانها در حال معتاد شدن هستند، مدرسهای آتش گرفت، دانشآموزان اردوی راهیاننور در جاده کشته شدند، زورگیری در ملأ عام و هزاران خبر بدی که دشمنان با اهداف از پیش تعیین شده و ما هم مثلاً به بهانه اطلاع از زیر و بم جامعه میخوانیم و میشنویم و فوروارد میکنیم و از نقلش هم اصلاً احساس بدی نداریم که هیچ، بلکه احساس تکلیف هم میکنیم که به گوش همه برسانیم!
این واقعیت تلخ را باید اقرار کنیم که این روزها هیچکس به فکر عزت نفس ما نیست. گویا فقط قرار است مدام تکرار کنیم: ما ایرانیها دزدیم! ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است! ما ایرانیها هیچ هستیم! ما ایرانیها از زیر کار سخت و دقیق شانه خالی میکنیم! ما هیچ پیشرفتی نکردهایم! ما ایرانیها هیچ هنری نداریم! ما ایرانیها مدیر کاربلد و آدمحسابی نداریم! ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! در همین فضای مجازی چقدر با دلیل و بیدلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم. به خودمان فحش میدهیم و کیف میکنیم و میخندیم. اقوام مختلف و صغیر و کبیر ایرانی را به باد استهزا میگیریم و همه با هم کل ایران را! بزرگان علمی، هنری، ادبی و دینی کشورمان را وسیله خنده و تفریح کردهایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها «نقشه» است در حالی که بدون هیچ تردیدی این همان جنگ نرم است. این روزها همه در فکر بدگویی و بدنام کردن دیگران هستند. این روزها همه احساس میکنند در زندانی بدون دیوار، دوران بیپایان محکومیت خود را میگذرانند. این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند.
سادهترین نتیجهای که میتوان گرفت این است که باید از خواندن و شنیدن اخبار منفی علیالخصوص در فضای مجازی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، به یکدیگر «احترام» بگذاریم و تحت هر شرایطی، روش شاد زندگی کردن را بیاموزیم. لطفاً دقت کنید! شاد زیستن و علیالدوام آیه یأس نخواندن، به معنی فریب دادن خود و چشم بستن بر مشکلات و عدم برنامهریزی برای رفع آنها نیست، بلکه به این مفهوم است که در کنار کار و تلاش و یاری رساندن به مسئولان برای حل معضلات جاری، از بازی در جدول یأس پراکنی دشمن اجتناب کنیم و تا میتوانیم روح امیدواری را در خود و دیگران تقویت کنیم.
قطعاً برهه جنگ تحمیلی، به مراتب سختتر از دوران کنونی بود اما آنچه تحمل آن روزها را آسان میکرد، امیدواری به پیروزی و گذار از آن گردنههای دشوار بود. مسئولین از زندگی اشرافی گریزان بودند و مثل مردم زندگی میکردند، هرکس هر چه در توان داشت در طبق اخلاص قرار میداد و برای شکست دادن دشمن دریغ نمیکرد، همه به معنای واقعی کلمه متحد بودند و اجازه نفوذ و رسوخ رخوت و بدبینی به آینده را نمیدادند، تفرقه افکنان و ستون پنجم دشمن، خسته از تلاش مذبوحانه خود در اختلاف افکنی، راه بهجایی نمیبردند و سرانجام ملت سرافراز ایران با غرور و سربلندی پوزه دشمن را در یکی از سهمگینترین توطئههای بینالمللی به خاک مالیدند؛ اتفاقاتی که این روزها در بحبوحه جنگ روانی دشمن بیش از هر چیز نیازمند بازخوانی آنها هستیم و چنانچه به روش آن دوران طلایی بازگردیم، قطعاً پیروز خواهیم شد، انشاالله.
نویسنده: حسین ارجلو