جمعه ۱۸ فروردين ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۶
کد مطلب : 72787
پرونده محور شرارت روي ميز رئيس جمهور آمريكا

اوباما نام بوش را زنده مي‌كند

اوباما نام بوش را زنده مي‌كند

جرج بوش رئيس جمهور سابق آمريكا طي طرحي كه به كنگره آمريكا ارائه كرد، كشورهاي افغانستان، عراق، سومالي، كره شمالي و ايران را محورهاي شرارت ناميد كه آمريكا بايد اساس سياست هاي خود را بر مقابله با آنها تدوين كند. مفهوم محور شرارت بوش آن بود كه اين كشورها بر اساس منافع جهاني آمريكا بايد تحت سلطه اين كشور باشند و موقعيت و نوع تعامل و يا تقابل آنها با آمريكا اهميتي ندارد. داشتن موقعيت منطقه اي حساس و يا منابع استراتژيك محور اين تفكر را تشكيل مي داد. با همين نگرش، بوش جنگ افغانستان و سپس عراق را به راه انداخت. بسياري بر اين عقيده اند، اگر بوش دوران رياست جمهوري‌اش طولاني تر بود و يا در باتلاق افغانستان و عراق گرفتار نمي شد، اقدام نظامي عليه ساير كشورهاي حاضر در ليست ادعايي اش را اجرا مي كرد.
باراك اوباما در حالي به عنوان چهل وچهارمين رئيس جمهور وارد كاخ سفيد شد كه ادعا داشت، سياست‌هاي بوش را كنار نهاده و سياست هاي جديد تعاملي را در پيش خواهد گرفت.
اكنون در حالي ماه هاي پاياني دوران رياست جمهوري اوباما سپري مي شود كه بررسي مواضع وي نكته‌اي قابل تأمل را آشكار مي سازد و آن اينكه، اوباما احياي پرونده محورهاي شرارت بوش را در دستور كار قرار داده است.
***
پرونده افغانستان
در باب افغانستان، هر چند كه آمريكا ادعا دارد تا سال ۲۰۱۴ ميلادي ۱۰۰ هزار نيروي خود را از اين كشور خارج خواهد ساخت، اما با ادعاهاي مختلف امنيتي به دنبال امضاي توافقنامه استراتژيك براي حضور بلندمدت در اين كشور است. اوباما براي اجراي اين سناريو؛ رويكرد به طالبان، تضعيف دولت حامد كرزاي رئيس جمهور افغانستان، ايجاد بحران هاي منطقه‌اي نظير؛ ايجاد تقابل ميان پاكستان و افغانستان را اجرا مي كند. حضور آمريكا در افغانستان به دليل موقعيت جغرافيايي آن است، چرا كه سلطه بر شبه قاره و شرق آسيا را تا حدود زيادي عملي مي سازد. البته اوباما در اجراي اين سناريو براي آنكه خود را فاتح جنگ نشان دهد به دنبال حذف واژه تروريسم از استراتژي آمريكا برآمد كه كشتار سوال برانگيز بن لادن سركرده گروهك تروريستي القاعده در خاك پاكستان محور اين طرح را تشكيل مي‌دهد. بر اساس استراتژي اوباما ، بهانه كنوني آمريكا براي حضور در افغانستان در كنار مردم بودن براي مقابله با احياي گروه‌هاي تروريستي است. آمريكا بر اين ادعا است كه ريشه گروه‌هاي تروريستي را خشكانده و حضورش در افغانستان نيز براي كمك به مردم افغانستان و منطقه براي جلوگيري از احياي دوباره اين گروه‌ها است.

پرونده عراق
در قبال عراق نيز هر چند كه آمريكا نيروهاي نظامي خود را از اين كشور خارج ساخته، اما با تحركات مختلف سعي دارد تا سلطه آمريكا بر اين كشور را استمرار بخشد. حمايت از بعثي‌ها و جريان هاي غربگرا براي ايجاد بحران سياسي و امنيتي و در نهايت فروپاشي دولت مالكي، اجراي طرح تجزيه عراق با ادعاي فدرالي شدن به سه بخش شيعه، سني و اكراد، ايجاد سفارتخانه با ۱۶ هزار پرسنل و كارمند از جمله اين اقدامات است. از نگاه آمريكايي ها، عراق در كنار موقعيت جغرافيايي، از منابع عظيم نفتي برخوردار است كه سلطه بر آنها براي آمريكا اهميت بسياري دارد.
نكته قابل توجه آن است كه آمريكا تلاش دارد تا بحران به هر نحوي شده در عراق ماندگار شده كه اجراي طرح تجزيه عراق با ادعاي فدرالي بخشي از اين سناريو را تشكيل مي‌دهد. آمريكا در صورت اجراي طرح فدرالي مي‌تواند حضور خود در بخش‌هاي مختلف عراق را محقق سازد چنانكه در منطقه كردستان عراق اين سياست را اجرايي مي سازد. به هر ترتيب سياست آمريكا را سلطه و حضور در عراق تشكيل مي‌دهد حال از طريق سياسي و يا با تجزيه اين كشور به بخش‌هاي فدرالي.

پرونده سوريه
محور ديگر شرارت بوش را سوريه تشكيل مي داد كه در اجراي آن ناموفق بوده است. روند تحولات ماه هاي اخير سوريه نشان مي دهد، اوباما به دنبال اجراي پرونده ناتمام بوش در قبال سوريه است. بر اساس رويكرد اوباما، آمريكا براي آنكه منفور ملت ها نشود در حاشيه قرار گرفته و بايد از حضور مستقيم خودداري كند. آمريكا كه در يك سال گذشته در قبال تحولات منطقه چندان مستقيم وارد عمل نشده و بيشتر از مهره شوراي همكاري خليج فارس استفاده كرده است و حتي در جنگ ليبي نيز مشاركت مستقيم نداشت، در قبال سوريه تمام قد وارد صحنه شده است. باراك اوباما، رئيس جمهور و هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه آمريكا صراحتاً از سرنگوني اسد و حمايت نظامي از مخالفان سخن مي گويند. آنها براي بين المللي كردن پرونده سوريه و اقدام نظامي عليه اين كشور به هر دري مي زنند، در حالي كه از تمام ظرفيت كشورهاي عربي و تركيه و صهيونيست ها نيز بهره برداري مي كنند.
مواضع ائتلاف ضد سوري نشان مي دهد كه آمريكا تلاش دارد تا سناريوهايي را كه براي اشغال افغانستان و عراق مبني بر فروپاشي دروني با تقويت شبه نظاميان و كسب مجوز جهاني براي اقدام نظامي را اجرا كرد در قبال سوريه تكرار كند. از نگاه آمريكايي ها، سقوط سوريه به منزله سقوط جبهه مقاومت و حتي بيداري اسلامي است كه اين موضوع منافع آمريكا و صهيونيست ها را تأمين مي كند. از نگاه آمريكا حذف سوريه برابر با تضعيف ايران، لبنان و فلسطين است كه در سياست‌هاي آمريكا مجموع چالش هاي آمريكا در خاورميانه را تشكيل مي‌دهند.
اين رويكرد چنان بوده كه اوباما رسما اعلام مي‌كند كه از گروههاي شورشي در سوريه حمايت كرده و سياست آمريكا حذف اسد از صحنه مي باشد. بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه آمريكا براي سرنگوني سوريه حتي حاضر به اجراي سناريوي باخت باخت است كه بر اساس آن حاضر به پرداختن هزينه‌هاي گسترده حتي تخريب چهره جهاني و تزلزل جايگاهش در ميان ملت‌هاي خاورميانه است.
البته روند تحولات نشان مي‌دهد كه آمريكا اكنون توان ورود نظامي گسترده عليه سوريه را ندارد بلكه با ايجاد بحران‌هاي داخلي و كشاندن سوريه به سمت تجزيه طرح سلطه بر اين كشور را اجرا مي‌كند. آمريكا كه نتوانسته پروژه ليبي را در قبال سوريه اجرا كند اكنون به دنبال تكرار پروژه افغانستان و در نگاهي ديگر كوزوو در قبال سوريه است. در اين چارچوب يكي از اين سناريوها قابل طرح است.
اولا در طرح افغانيزه كردن افغانستان، غربي‌ها ابتدا گروه‌هاي تروريستي از جمله القاعده را در سوريه تقويت كرده سپس با ادعاي مقابله با اين گروه‌ها و برقراري امنيت در منطقه طرح حمله و اشغال سوريه را اجرايي مي‌سازد. سناريويي كه به دليل اقتدار ارتش سوريه در مقابله با اين گروه‌ها با ابهامات بسياري مواجه شده است.
ثانيا، در طرح كوزوويي ساختن سوريه، آمريكايي‌ها با تقويت گروه‌هاي شورشي به دنبال آن است تا طرح تجزيه سوريه را اجرايي سازد. در اين چارچوب آمريكايي‌ها برآنند تا با جنگ داخلي طرح تجزيه سوريه را اجرايي سازند در صورت عدم تحقق اين طرح با ادعاي كمك به مردم در برابر ناآرامي‌ها تلاش مي‌كنند تا مداخله در سوريه چنانكه در كوزوو را اجرا كردند را تكرار سازند. اين امر دو نتيجه دارد از يك سو غرب سياست قديمي نسل كشي مسلمانان را اجرا مي‌كند چنانكه در بسياري از كشورهاي اسلامي مي‌توان اين امر را مشاهده كرد و از سوي ديگر تجزيه سوريه را با عنوان جلوگيري از جنگ داخلي و به اصطلاح اجراي سياست‌هاي بشر دوستانه را محقق كند.

پرونده جمهوري اسلامي ايران
اما محور ديگر شرارت در تئوري بوش را جمهوري اسلامي ايران تشكيل مي داد. اوباما نيز از همان روزهاي آغازين كاري خود، ايران را بزرگ ترين چالش آمريكا معرفي كرد، در حالي كه ادعاي قدرت هوشمند مبني بر ديپلماسي، در كنار تهديد و تحريم، مقابله با اين چالش را مطرح كرد. بررسي كارنامه اوباما نشان مي دهد كه وي نيز مانند روساي جمهور سابق آمريكا اذعان دارد كه توان اقدام نظامي در قبال ايران را ندارد و تكرار سناريوي عراق، افغانستان و سوريه در قبال ايران امكان ناپذير است، چنانكه مقامات ارشد نظامي و سياسي آمريكا حتي اذعان كرده اند كه به صهيونيست ها نيز نسبت به اقدام نظامي عليه ايران هشدار داده اند. انتشار گزارش ۱۶ نهاد اطلاعاتي آمريكا مبني بر عدم رويكرد فعاليت هاي هسته اي ايران به سوي تسليحات هسته اي نمودي ديگر از عقب نشيني آمريكا از اقدام نظامي در قبال ايران است. البته آمريكا همچنان به دنبال استفاده از سياست تحريم و تهديد و نيز ايجاد فضاي غبارآلود سياسي و امنيتي در ايران است تا شايد بتواند سناريوهايي را كه در قبال افغانستان و عراق اجرا كرده، در قبال ايران محقق سازد. آنچه مسلم است، آمريكا در مقطع كنوني توان اقدام نظامي عليه ايران را نداشته و محور برنامه هاي خود را بر سوريه تدوين كرده است. مواضع آمريكايي‌ها در تعطيلات نوروز نشان مي‌دهد كه آنها همچنان سياست چند جانبه تحريم و تهديد در كنار ادعاي ديپلماسي را در دستور كار دارند و تغييري در مواضع آنها ايجاد نخواهد شد. اين در شرايطي است كه آمريكايي‌ها تشديد تنش با ايران را برابر با افزايش بهاي نفت و بنزين مي‌دانند كه در آستانه انتخابات چالشهاي بسياري براي اوباما به همراه دارد چنانكه وي رسما اذعان كرده است كه بحران نفتي و بنزيني ايجاد شده براي آمريكا به دليل تنش با ايران است.
در همين حال سران آمريكا براي انتخابات آبان ماه به دنبال جلب رضايت صهيونيست‌ها هستند لذا به سياست تنش با ايران ادامه مي‌دهند. بر اين اساس مي‌توان گفت كه سياست آمريكا در قبال ايران ادامه طرح بندبازي ميان تهديد، تحريم و ديپلماسي است تا شايد در لواي اين فرآيند بتواند روزنه‌هايي ايجاد نمايد تا در شرايطي خاص بتواند زياده طلبي‌هاي ضد ايراني خود را براي غبارآلود ساختن فضاي داخلي ايران و به انزوا كشاندن ايران در صحنه منطقه‌اي و جهاني اجرايي سازد.

پرونده كره شمالي
در باب كره شمالي نيز آمريكا با مرگ «كيل جونگ ايل» رهبر اين كشور و به قدرت رسيدن «كيم جونگ اون» در كنار ديپلماسي، به دنبال محاصره نظامي آن است. حضور ناوگان دريايي آمريكا در سواحل كره و درياي چين، توسعه حضور نظامي در ژاپن، كره جنوبي، فيليپين و اندونزي را بخشي از اين تحركات مي توان دانست. اعمال فشار بر چين نيز مولفه ديگر اين تقابل را تشكيل مي دهد. در قبال كره شمالي، آمريكا در حال تنگ تر كردن حلقه محاصره است، اما هنوز اقدام نظامي را در دستور كار ندارد. نكته قابل توجه آنكه كره شمالي با رويكرد اقتداري در برابر آمريكا موضع گيري كرده كه طرح پرتاب ماهواره به فضا و آزمايش هاي جديد نظامي و هسته‌اي نمودي از اين روند است.

پرونده سومالي
و در نهايت در باب سومالي به عنوان ركن ديگر محور شرارت، اوباما رويكرد مداخله در اين كشور را در پيش گرفته است. سومالي از نظر منابع نفتي و همسايگي با تنگه «باب‌المندب» كه حلقه اتصال درياي سرخ به خليج عدن مي‌باشد براي آمريكا داراي اهميت است. آمريكا هر چند به صورت مستقيم وارد سومالي نشده، اما با نام انگليس به تازگي رويكرد به سومالي را در پيش گرفته و در كنار ادعاي مبارزه با دزدان دريايي، به زعم خود اين ضلع ديگر محور شرارت را هدف قرار داده است. حملات هواپيماهاي بدون سرنشين و تحركات اتيوپي و كنيا در خاك سومالي از ديگر اقدامات آمريكا عليه اين كشور است.

نتيجه گيري
در نهايت بر اساس آنچه ذكر شد مي توان گفت كه اوباما به دنبال استمرار اجراي پرونده محور شرارت دوران بوش است كه اكنون ضلع اصلي آن را سوريه تشكيل مي دهد. اوباما محور برنامه هاي خود را سلطه بر سوريه قرار داده است، در حالي كه شرايط داخلي سوريه، منطقه و عرصه بين الملل اين امر را با چالش زيادي مواجه كرده است.
با توجه به اين شرايط مي توان گفت كه اوباما اكنون با پرونده محورهاي شرارت دوران بوش را روي ميز دارد و بر اساس آن سياست‌هاي خود را طراحي و اجرا مي كند در حالي كه وي نيز مانند بوش تاكنون نتوانسته به اهداف مورد نظر خود در اين حوزه ها دست يابد بگونه‌اي كه برخي ناظران سياسي در نهايت اين پرونده رسوايي بزرگ براي اوباما مي‌دانند كه در حوزه داخلي و جهاني چالش‌هاي بسياري براي آن به همراه خواهد داشت.

مولف : قاسم غفوري
https://siasatrooz.ir/vdca00n0.49nua15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی