جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ - ۲۳:۲۲
کد مطلب : 112270

برادر جان!

برادرجان! هوای نوشتن دارم، اما هوا، برای نوشتن از تو کم است! گلویم را فشار می‌دهد بی هوایی؛ بی هوا و ناجوانمردانه از ما گرفت اندت! دشمن نامرد،

برادرجان! هوای نوشتن دارم، اما هوا، برای نوشتن از تو کم است! گلویم را فشار می‌دهد بی هوایی؛ بی هوا و ناجوانمردانه از ما گرفت اندت! دشمن نامرد، خنجر از پشت زد، رسم همیشگی شیطان صفتان است از پشت خنجر زدن.
رو در رو نمی‌تواند رویارویی کند با دلاوری چون تو، شب هنگام، در خفا، با ترسی همیشگی در دل، در کمین نشسته، کرکس‌های خود را روانه می‌کند تا دلاوری نام آور را از ما بگیرد؛ می‌گیرد، اما سردار جان‌ها و قلب‌ها، ققنوس است، سر بر می‌آورد بار دیگر و بارها، سرخوش تر از پیش، شادمان تر از گذشته و سلحشورتر از هر زمانی، پرواز می‌کند، پروازی به یاد ماندنی، پروازی آسمانی، اوج می‌گیرد، اوج او ما را نیز به بالا می‌برد، زایشی نو سر می‌گیرد، برادریهای فردا را می‌آفریند، سربازان و سردارانی که دور نیست، بسیار نزدیک، آنقدر نزدیک که می‌توان آنها را دید، احساس کرد، بشارتی از سوی سردار و سالار قلب‌های عاشق به گوش می‌رسد، هواستان باشد، پیروزی نزدیک است، مبادا خم به ابرو بیاورید، مبادا سست شوید، تا پیروزی یک یا حسین دیگر! سردار ما را گرفتید، آرامشتان را به هم خواهیم زد، روزگارتان از این پس سیاه تر خواهد شد، سیاه تر از آن شبی که جان یک سردار ایرانی را گرفتید. خواب بر شما حرام می‌شود از این پس، همواره در شوک، ترس و وحشت ماندگار تا دست انتقام به سوریتان بیاید، انتقامی سخت که هیچ گریزی از آن نیست برای شما. کور خوانده‌اید ای جانیان بالفطره! ای آن‌هایی که ناجوانمردانه می‌جنگید که حتی جنگ هم از شما شرم دارد! اگر مرد بودید و نامرد نبودید، رو در روی سالاری چون سلیمانی می‌ایستادید و در خفا و تاریکی، همچون خفاشان خون آشام به او یورش نمی‌بردید. زبونی و ذلیلی شما آوازه جهان است که هر چه تاکنون کرده‌اید از مردانگی بویی نبرده است. اما بدانید و خوب هم می‌دانید که دیری نخواهد پایید به گونه ای شوک آور، انتقام خواهیم گرفت که ندانید چگونه بود و از کجا، برق آسا، ویرانگر و پایانی!
سردار ما زنده است، خون او خواهد جوشید و جوشش خون پاک سردار ایرانی آغاز شده است، همه ملت ایران روز جمعه هم قسم شدند تا انتقام بگیرند و تا قصاص نکرده اند، از پا ننشینند و تنها ملت ایران نبود که سرداری چون قاسم سلیمانی را از دست داد، همه آزادگان عالم برای از دست دادن او گرچه داغدار شدند اما این داغ، خون آنها را به جوش آورده است و همه جبهه مقاومت آماده باش هستند و در انتظار فرمان ولی خود، هم او که آرزوی شهادت را برای سردارش که همچون مالک اشتر بود برای او، اینگونه از خداوند خواسته بود؛ «ان شاء الله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضل کند و زندگی ایشان را با سعادت و عاقبت ایشان را با شهادت قرار دهد.» عزادار نیستم، زانوی غم در بغل نگرفته ایم، نمی‌گذاریم دشمن اشکهایمان را ببیند، نمی‌گذاریم سردمداران شیطان صفت عالم، بغض ما را نظاره کنند و از این اشکها شادمان شوند، اما خشم ما را خواهند دید، صلابت و شوکت جاودانه ایران و ایرانی را که وام دار امیر جان‌ها، سالار عاشقان مهدی موعود(عج) است، تنها تصویری است که در چشمان کفتار صفتان نمایان خواهد شد. ما قافله سالاری داریم که سردار اسلام و ایران قاسم سلیمانی تنها یکی از سپهسالاران لشکر آن بود؛ سردار بخواب، یقین بدان خواب از این پس بر دشمن حرام است، ای جاودانه! ما برادرهای کوچک تو سردار، بیراهه نخواهیم رفت. راه را، روشن و هموار کردی با خون خود، در پی تو خواهیم آمد بی درنگ، بدون اندک تردیدی، بازگشت پیکر پاک تو نازنین به میهن، با غوغایی همراه خواهد گشت که دشمنان را به وحشت خواهد انداخت، محشری بپا خواهد شد که آن شقی ترین مردم که فرزندان حرام زاده آل سفیان و آل معاویه هستند، لرزه بر اندامشان خواهد افتاد. قلم قاصر است و توان نوشتن ندارد، دل بی قرار است و در انتظار روز انتقام، انتقامی‌که اندکی از دل زخم خورده ما را تسکین دهد. دل‌های یاران سردار اسلام و ایران، تنها با انتقام آرام می‌گیرد و شاید این انتقام، انتقامی آخرالزمانی باشد که وعده آن نزدیک است.

نویسنده: محمد صفری

https://siasatrooz.ir/vdca0un6w49n6u1.k5k4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی