از زمانی که جنبش اعتراضی ضدسرمایهداری تسخیر وال استریت در آمریکا آغاز شد و به چندین کشور اروپایی هم سرایت کرد، تحلیلهای متفاوتی در این زمینه ارائه شده است. در این نوشته بر آنم که یک جمعبندی از این اقوال را در ضمن بیان نظرات خود، ارائه کنم.
اول – بیتردید این حادثه در آمریکا و اروپا، رخدادی مهم و تاثیرگذار است و نمیتوان از کنار آن به راحتی گذشت و پیامدهای آن را بر سرنوشت این کشورها و حتی دولتهای دیگر جهان نادیده گرفت. این گونه رخدادها در دورههای مختلف در کشورهای سرمایهداری مشاهده میشود زیرا سرمایهداری در درون خود، وضعیت رونق و رکود را به صورت ادواری تجربه میکند و این روزها، وضعیت رکود بر این کشورها و اقتصادشان حاکم است. جنبش ضدسرمایهداری تسخیر وال استریت که خود را نماینده ۹۹ درصد مردم این کشورها میداند، نمونه این گونه حرکتها در این شرایط رکود است.
دوم – این درست است که این جریان خود را نماینده ۹۹ درصد مردم این کشورها میداند اما نتوانسته است درصد قابل توجهي از مردم این کشورها را به صحنه بیاورد. همه احزاب اصلی و بزرگ آمریکا و اروپا و نیز اتحادیهها و سندیکاهای کارگری این کشورها، به این جنبش نپیوستند و بنابراین جنبش تسخیر وال استریت، به صورت یک جنبش محدود اعتراضی به کل نظام سرمایهداری درآمد. در واقع اگر این جنبش قادر به این بود که بخشهای بزرگتری از مردم را به صحنه بکشاند، حتما موفق به تاثیرگذاری بیشتر میشد.
سوم – برخی معتقدند که این جریان را حزب دموکرات آمریکا راهاندازی کرده است تا اخذ مالیات از سرمایهداران را موجه کند. در واقع در این روزها که دموکراتها به اخذ مالیات بیشتر از سرمایهداران بزرگ این کشور تمایل دارند و نیازمند کم کردن مقاومت حزب رقیب هستند، این جنبش میتواند به سود دمکراتها عمل کند. ظاهرا به همین دلیل است که دولت آمریکا از برخورد جدي با جنبش تسخیر وال استریت خودداری میکند و این پلیس محلی است که به دلایلی مانند سد معبر یا آلوده شدن و عدم نظافت محیط استقرار این گروه معترض یا برای جلوگیری از توزیع مواد مخدر و ... به جمعآوری چادرهای معترضان میپردازد.
چهارم – سردمداری این حرکت اعتراضی را بیشتر گروههای موسوم به «چپ جدید» برعهده دارند که الان بیشتر گروه اجتماعی محسوب میشوند تا گروه سیاسی. در این گروهها ممکن است از افراد مخالف سرمایهداری تا گروههای رادیکال موسیقی و طرفداران محیط زیست هم حضور داشته باشند. اینان به صورت سازمان سیاسی فعالیت نمیکنند و به همین دلیل در صدد کسب قدرت سیاسی نیستند اما تلاش میکنند به عنوان یک گروه اجتماعی، بر رای و تصمیم سیاستمداران تاثیر بگذارند و خواستههای خودشان را عملی کنند. برخی از هنرمندان و روشنفکران هم به این جنبش ملحق میشوند ولی یک موج بزرگ اجتماعی ایجاد نمیشود و همچنان این جنبش محدود خواهد ماند.
پنجم - سرمایهداری و نظامهای لیبرال دموکراسی موجود در آمریکا و اروپا، مانند نظامهای سیاسی جهان سوم نیستند که معلوم باشد قدرت در کجا متمرکز شده است و برای سرنگونی، باید به کجا هجوم برد. در این کشورها، ساختارها به گونهای است که اصل نظام باقی میماند و حداکثر دولتها میروند. در این حرکتهای اعتراضی، حداكثر تغییر دولتهای موجود کشورهای اروپایی هم انتظار میرود. در واقع تاثیر این جنبش بر وضعیت اروپا و آمریکا بیشتر از این بعد است که سرمایهداری را سر عقل میآورد و آنان را وامیدارد تا در باره جایگاه و نقش دولت در نظام سرمایهداری، تجدیدنظر کنند و سرانجام با اعمال اصلاحاتی، دوباره نظام سرمایهداری و ساختار سیاسی خود را بازسازی کرده و با سپری کردن دوره رکود، وضعیت تازهای را آغاز کنند. به همین دلیل نباید از این گونه حرکتهای اجتماعی محدود، سرنگونی نظام سرمایهداری را نتیجه گرفت و انتظار داشت.
ششم – ما در ایران به شناخت دقیق مسائل اینچنینی نیاز داریم چون بدون بررسي كافي نمیتوانیم در قبال موضوعات مهمی مانند این جنبش اعتراضی، قضاوت كنيم. عادت کردهایم که آرزوهای خود را جایگزین واقعیت کنیم و به همین دلیل، برخي رخدادهای کشورهای مخالف خود را یک حرکت اعتراضی تمامعیار به قصد سرنگونی آن نظامهای سیاسی تصور میکنیم. این نگرش، هم واقعیت را به شکلی ناجور در ذهن ما جا میاندازد و هم اقدامات ما را متناسب با واقعیتها سامان نمیدهد و هم در صورت واقع نشدن آن انتظارات غیرواقعی، خودمان را دچار سردرگمی و یاس میکند. منطقی این است که به درستی واقعیت را بشناسیم و آرزوهای خودمان را جایگزین آن نکنیم.
علي اشرفي