يکشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۳:۴۴
کد مطلب : 88771
گفت و گوی اختصاصی با هایم بریشیث، فیلمساز و تحلیلگر یهودی

نتانیاهو نتوانسته به اهداف اصلی‌اش از حمله به غزه برسد

«هایم بِرِشیث» (Haim Bresheeth) نامی آشنا در محافل آکادمیک انگلیسی زبان محسوب می شود؛ استاد دانشگاه و نویسنده و فیلمساز یهودی که بخاطر انتقادات تندش از سیاستهای ضدانسانی اسراییل، تابعیت اسراییلی اش باطل شد. پرفسور برشیث که در سال ۲۰۰۲ از «دانشگاه لندن شرقی» در انگلیس بازنشسته شده و اکنون در «مدرسه عالی تحقیقات شرقی و آفریقایی» تدریس می کند، نویسنده کتابهای معروف و پرفروشی چون «مقدمه ای بر هولوکاست»(چاپ شده در سال ۱۹۹۳) و «هولوکاست برای مبتدیان»(۱۹۹۷) و «جنگ خلیج فارس و نظم نوین جهانی»(۱۹۹۲) است و کتابهایی نیز در زمینه سینما نوشته مانند «سینما و حافظه: پیوند خطرناک»(۲۰۰۴) و «تعارض و فرهنگ بصری معاصر در فلسطین و اسراییل». وی در زمینه روزنامه نگاری (به زبانهای عبری و انگلیسی) نیز فعالیتی طولانی مدت داشته و مدتها عضو شورای سردبیری مجله معروف عبری زبان «خمسین»(Khamsin) بوده و مقالات بسیاری در روزنامه هاآرتص و هفته نامه انگلیسی زبان الاهرام(چاپ مصر) به چاپ رسانده است. او که در زمینه تحقیقات در زمینه رسانه سینما نیز کرسی در دانشگاه لندن دارد فیلمهای مستند مختلفی ساخته که از آن میان می توان به فیلم مشهور State of Danger(۱۹۸۲-برای شبکه بی بی سی) اشاره کرد که مستندی بود درباره انتفاضه اول فلسطینیان. او که مدتها در اسراییل صاحب کرسی«رسانه و فیلم و مطالعات فرهنگی» کالج Sapir بوده، منتقد جدی دولت اسراییل است و طرفدار عقب نشینی اسراییل از اراضی اشغالی و بازگشت این رژیم به مرزهای پیش از سال ۱۹۶۷. دکتر برشیث که سالهاست ساکن لندن است با درخواست روزنامه سیاست روز برای انجام گفت و گویی درباره حمله اسراییل به غزه موافقت کرده و به بیان نظراتش درباره چرایی این حمله و اینکه این حمله تا چه حد اهداف صهیونیستها را محقق کرده، پرداخته است.
نتانیاهو نتوانسته به اهداف اصلی‌اش از حمله به غزه برسد

به عنوان سوال اول، مایلم نظرتان را درباره اینکه دلایل اصلی حمله اسراییل به غزه این بار چه چیزهایی بوده اند؟ به نظر می رسد توافق اخیر دو جریان اصلی فلسطینی یعنی حماس و فتح که اندکی پیش از آغاز حمله به غزه صورت گرفت، یکی از دلایل اصلی بوده باشد.
یکی از دلایل قطعا همین توافق بود. در واقع اسراییل از حمله اخیر چند هدف داشته که عبارتند از: ۱- شکستن اتحاد فلسطینیان: گفت و گوهای اصطلاحا صلح که دوباره سال گذشته توسط جان کری مطرح شد، به دلیل موضعی که اسراییل از سال ۱۹۶۷ تاکنون دست از آن برنداشته یعنی عدم داشتن کوچکترین اراده ای برای پایان دادن به اشغال ۲۲ درصد از خاک فلسطین که علیرغم صدور قطعنامه های متعدد از سوی سازمان ملل بر ضد این اشغال، از آن زمان تاکنون در تصرف نگه داشته شده، آشکارا با شکست مواجه شد، و این شکست محمود عباس را واداشت تا عملا خواهان اتحاد با حماس شود و این هراس زیادی در دل اسراییل ایجاد کرد، زیرا چنین اتحادی می تواند آغازگر مقاومتی طولانی مدت از سوی کل فلسطینیان باشد و نیز، به فلسطینیان برای رسیدن به خواسته هایشان در عرصه های بین الملل نظیر سازمان ملل، دادگاه بین المللی جنایات جنگی، دادگاه اروپایی عدالت، دادگاه حقوق بشر اروپا و جنبش «بایکوت اسراییل»، کمکی اساسی بکند. پیش از این محمود عباس با برخی از اقدامات بین المللی نظیر جنبش بایکوت مخالفت کرده و اقدامات بین المللی نظیر تقاضا برای عضویت در سازمانهای بین المللی را به تاخیر انداخته است. شکی نیست که حماس که از ابتدا تاکنون مقاومت سرسختانه و فعال را خط مشی خود قرار داده، دریک دولت وحدت ملی حضوری قوی و موثر خواهد داشت، و این، به دلایلی که گفته شد، از خط قرمزهای اسراییل است. تفرقه در بین فلسطینیان از اهداف اصلی و همیشگی اسراییل بوده زیرا بدیهی است که در این صورت آسان‌تر می توان فلسطینیان را از سرزمینشان را بیرون راند. در واقع این از تاکتیکهای اصلی یک اشغالگر است. برای ایجاد و حفظ تفرقه بین فلسطینیان، اسراییل زمانی از حماس حمایت می کرد و سپس از فتح و نزدیک شدن حماس و فتح به هم و اتحادشان به معنی شکست این سیاستهای بلندمدت اسراییل بود. ۲- شکستن مردم غزه: غزه که اکثر مردمش در کمپهای آوارگان زندگی می کنند از سال ۲۰۰۷ تحت محاصره اسراییل و مصر بود و با این وجود، همچنان هسته مقاومت فلسطینیان بود و این محاصره چند ساله نتوانست مقاومت را تضعیفش کند. البته مردم در غزه در طول این مدت از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم بوده اند و از نظر غذا و دارو و زیرساختهای اولیه شهری در مضیقه شدیدی قرار داشتند. در واقع در کنار قتل عام تدریجی مردم غزه، یکی از اهداف اصلی اسراییل از تحمیل این دشواری های عدیده به مردم غزه، شکستن این مردم بود و ایجاد خلل در تصمیم آنها برای مقاومت و ایستادن مقابل اسراییل. هدف اسراییل این بوده که مردم را از حمایت از حماس منصرف کند و آنها را به تقابل با این گروه بکشاند، اما به هیچ وجه موفق نبود و این سیاست نتیجه معکوس داشت. البته اسراییل در کشتار مردم غزه موفق بوده و برخی معتقدند حمله به غزه، مقدمه «نکبت دوم» است و هدفش پاک سازی قومی سرزمینهای فلسطینی در آینده. (سکوت و بی تفاوتی دولتهای غربی در مقابل این سیاست قابل توجه است.)۳- تضمین دستیابی به منابع نفتی سوالحل غزه: در نزدیکی سواحل غزه منابع غنی نفتی و گازی قرار دارد که هنوز در مراحل اولیه کشف و استخراج است. اسراییل که در گذشته بخاطر نیاز به منابع انرژی، واردات نفتی-گازی اش را افزایش داده بود می خواهد مطمئن شود که به جای فلسطینیان بر این منابع کنترل یابند و از آنها منتفع شوند. مشخص است که تا وقتی یک کشور مستقل فلسطینی در صحنه بین الملل وجود نداشته باشد و تا وقتی که غزه از نظر حقوق بین الملل عضوی از جامعه جهانی محسوب نشود، اسراییل می تواند سالها(اگر نه دهه ها) بر این منابع کنترل داشته باشد. ۴- همکاری با مصر در جهت مبارزه با حماس: سقوط حسنی مبارک اسراییل را بسیار نگران کرد و این رژیم را واداشت به فکر جانشینی برای اخوان المسلمین باشد؛ جانشینی که برخوردی دوستانه تر با صهیونیسم داشته باشد. کودتای السیسی که پشت پرده از سوی امریکا و اسراییل حمایت می‌شد این امکان را مهیا کرد. اسراییل دیگر می دانست که در صورت حمله به غزه، از حمایت مصر در محاصره و سرکوب این منطقه برخوردار خواهد بود، زیرا السیسی هم با حماس دشمنی دارد(در حالی که اخوان المسلمین از برخی جهات با حماس شراکت داشت). ۵- متحد کردن اسراییل با جامعه یهودی دنیا: در حالیکه مذاکرات صلح برای بار نهم شکست خورد، گسستی عمیق بین اسراییل و جمعیت یهودی اروپا و لیبرالهای غربی ایجاد شد و یکی از اهداف نتانیاهو در این زمان این است که بین اسراییل و جامعه یهودیان در غرب نزدیکی و اتحاد ایجاد کند. اکنون برای همه دنیا مسجل شده که اسراییل که پنج دهه است سرزمینهای فلسطینی را به شکل غیرقانونی تصرف کرده و از ۱۹۶۷ تاکنون ۸۵۰ هزار شهرک نشین را در آنجا سکنی داده و دیوار حائل در این منطقه ساخته، قصدی برای ترک این نواحی ندارد که هیچ، هدفش تصرف نواحی زمینهای بیشتر است. در این میان جامعه یهودی در اروپا و امریکا بین انتخاب عقب نشینی از سرزمینهای فلسطینی و استمرار اشغال، بین دوراهی گیر کرده. همزمان، اختلافات درون خودِ اسراییل هم بالا گرفته و به حد خطرناکی رسیده است. این موضوع در تابستان ۲۰۱۱ یعنی زمانی که صدها هزارنفر در داخل اسراییل همزمان با بهار عربی، در تظاهرات اعتراضی شرکت کردند، مشهود شد. و می دانیم که هیچ چیز مثل جنگ جامعه اسراییلی را با هم متحد نمی کند و جنگ اخیر هم چنین کاربردی داشت، کما اینکه می شنویم بیش از ۹۵ درصد از یهودیان اسراییل از جنایات جنگی دولتشان در غزه حمایت می کنند. بنابراین می بینیم که حمله به غزه باعث شد جامعه اسراییل که پیش از این در تقابل با نتانیاهو قرار داشت، از او حمایت کند. البته این را هم باید گفت که این حمایت، چندان قابل اطمینان نیست و می تواند دوام کمی داشته باشد و این یعنی مشکل اصلی برای دولت نتانیاهو همچنان ادامه خواهد داشت. 

آیا اسراییل به این اهداف رسیده است؟ به نظر شما حمله به غزه-که همچنان ادامه دارد- تاکنون برای اسراییل موفقیت در بر داشته یا شکست؟
آشکار است که اسراییل در اهداف اصلی اش از حمله به غزه شکست خورده است. اسراییل اکنون در افکار عمومی جهان بیش از هر زمان دیگر منزوی است. مردم غرب اکنون بیش از هر زمان دیگری از اسراییل نفرت دارند و نه تنها از جنایات اسراییل در غزه، بلکه از حمایت دولتهای خودشان از این رژیم ناراحت و عصبانی اند. اکنون جنبش «تحریم اسراییل» شدت و سرعت زیادی گرفته، درست مثل جنبش تحریم رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در اواخر دهه ۱۹۷۰. به نظر می رسد اسراییل اکنون وارد مرحله ای شده که رژیم آفریقای جنوبی در آن زمان دچارش شد، یعنی ورود به مرحله انزوا در افکار عمومی، و تازمانی که به خواسته های عمومی چون پایان اشغال و شهرک سازی و موافقت با صلحی عادلانه تن ندهد، از این مرحله خارج نخواهد شد. یک دلیل دیگر عدم موفقیت اسراییل، که البته با دلیل اول مرتبط است، شکست ارتش این رژیم مقابل حماس است. اسراییل مدعی است با هدف دفاع و جلوگیری از راکت پرانی حماس به غزه حمله کرده، در حالی که مشخص است که این جمعیت بزرگ غیرنظامی غزه است که هدف حملات اسراییل قرار گرفته. حمله ای که تاکنون به کشته شدن بیش از دوهزار نفر و زخمی شدن بیش از ده هزار فلسطینی منجر شده که از این آمار، یک اقلیت کوچک مربوط به نیروهای نظامی یعنی جنگجوهای حماس است، در حالی که از ۶۸ اسراییلی که(بر طبق آمار رسمی دولت اسراییل)تاکنون کشته شده اند، ۶۵ نفر نظامی بوده اند. مقایسه ای گذرا بین آمار کشته ها واقعیت را نشان می دهد: اسراییل می جنگد و بیش از همه، غیرنظامیان محاصره شده را می کشد و حماس در موضع دفاع و مقاومت(حمله را اسراییل آغاز کرد) می جنگد و بیش از همه، سربازان طرف اشغالگر را می کشد. همچنین، واقعیت حاکی از آن است که با وجود شدت عمل اسراییل و نیروی پرتعدادی که این رژیم به کار گرفته، حماس همچنان با شدت به راکت پرانی ادامه می دهد. در واقع باید گفت که حماس در برابر ارتش اسراییل، که مدرن ترین ارتش خاورمیانه است، بسیار عالی عمل کرده و در تاریخ جنگهای چریکی به رکوردی جالب توجه و دور از انتظار دست یافته است. جالب است که اکنون حمایت از حماس بیش از زمان قبل از آغاز جنگ است. اینها همه به این معناست که، حداقل در حال حاضر، دولت وحدت ملی که قرار بود در فلسطین تشکیل شود از حمله جان سالم بدر برده و حتی تقویت شده است. در خارج، حمایتها از فلسطین از سطح افکار عمومی به سطح دیپلماتیک و سیاسی ارتقا یافته و تحریمهای اتحادیه اروپا بر ضد شهرک سازی ها برای اولین بار اجرایی شده است؛ بسیاری از کشورهای امریکای لاتین سفرایشان را از اسراییل فراخوانده اند و وقایعی از این دست در حال افزایش است. اینها از نظر سیاسی یک فاجعه برای اسراییل محسوب می شوند. 

از نظر شما آیا وقایع عراق و اوکراین در زمان بندی اسراییل برای حمله به غزه تاثیر داشته است؟
بله، اسراییل در سوء استفاده از چالشهایی که در جاهای دیگر اتفاق می افتد و همزمان کردن جنگهایش با این اتفاقات ید طولایی دارد. مثلا در سال ۱۹۸۲، در جریان جنگ فالکند (بین انگلیس و آرژانتین)، اسراییل به لبنان حمله کرد تا هم نظم مورد نظرش را در این کشور اعمال کند و هم نقطه پایانی بگذارد بر حضور سازمان آزادیبخش فلسطین در بیروت. البته آن اقدام اسراییل با اینکه به اشغال جنوب لبنان تا سال ۲۰۰۰ و کشتار بیش از ۲۰ هزار لبنانی و نیز اخراج سازمان آزادیبخش فلسطین از این کشور منجر شد، در نهایت به یک شکست برای اسراییل مبدل گشت، زیرا باعث تشکیل حزب الله لبنان شد؛ نیرویی که شکل گیری اش نتیجه مستقیم ظلمها و بیرحمی های اسراییل و ضرورت مبارزه با این مظالم بود. اسراییل در هنگام جنبش موسوم به بهار عربی در سال ۲۰۱۲ هم از فرصت استفاده و به غزه حمله کرد. اکنون هم از فرصت استفاده و همزمان با اتفاقات اکراین و عراق و توجهی که رسانه ها و مردم دنیا به این وقایع دارند، برای بار چندم به غزه حمله کرده است. البته با توجه به نقش فعالی که رسانه و شبکه های اجتماعی در پر کردن غیبت بعضا عامدانه رسانه های اصلی از صحنه غزه دارند، می توان گفت که این فرصت طلبی اسراییل عملا با شکست مواجه شده است. در واقع این اولین بار است که شبکه های اجتماعی به عنوان رسانه ای اصلی آگاهی بخش در سطح افکار عمومی دنیا نقش اصلی را برعهده گرفته است.
 
درباره مواضع جهانی، بخصوص مواضع کشورهایی چون امریکا و نیز اتحادیه اروپا و مصر در قبال غزه چه فکر می کنید؟
فکر کنم در خلال صحبتهای قبلی ام تا حدی به این سوال جواب داده ام. توجه داشته باشید که در دهه ۱۹۸۰، زمانی که اکثر کشورهای جهان دولت آپارتاید آفریقای جنوبی را تحریم کرده بودند، امریکا و انگلیس همچنان از این دولت حمایت می کردند و تنها در انتهای ماجرا بود که آنها هم به این تحریمها پیوستند. به نظرم این وضعیت در جریان محکومیت جهانی رژیم آپارتاید اسراییل هم در حال تکرار شدن است. 

همانطور که می دانید، نتانیاهو در آغاز حمله به غزه، کشته شدن سه نوجوان شهرک نشین را که وی به حماس نسبت می‌داد دلیل این حمله معرفی می کرد، در حالی که بعدها مشخص شد و خودِ پلیس اسراییل هم اعتراف کرد که حماس نقشی در این قتلها نداشته است. سوالم این است که آیا جامعه اسراییل نسبت به این دروغ گویی های آشکار نتانیاهو و همکارانش واکنشی نشان نمی دهد؟ آیا ساکنان اسراییل -با توجه به اینکه قتل این نوجوانان و انتساب آن به حماس بهانه حمله به غزه قرار گرفته- نمی پرسند که این نوجوانان را واقعا چه کسانی به قتل رسانده اند؟
باید بگویم که این واقعا سوال خوبی است. اینکه چرا جامعه اسراییل به این راحتی خریدار دروغهایی است که توسط رهبرانش گفته می شود. جواب این سوال کمی پیچیده است ولی به طور خلاصه می توان گفت که سیستم سیاسی در اسراییل، اصطلاحا دموکراسی برای یهودیان است؛ آن هم نه برای تمام یهودیان، چرا که می دانیم که در اسراییل یهودی ها آفریقایی عملا مورد تبعیض قرار گرفته و شهروند درجه دو به حساب می آیند. این نوع دموکراسی را از نظر جامعه شناسی، دموکراسی «هرِن اِوُلک»(herrenevolk) می نامند که کلمه ای است که توسط نازی های آلمان استفاده می شد که معتقد بودند آریایی های آلمانی ها برترین نژاد و در نتیجه از ملتهای دیگر اروپایی برتر و بالاتر هستند. مثل آنچه در آفریقای جنوبی در زمان آپارتاید می گذشت و سیاهان از اغلب حقوق محروم بودند و اساسا انسان شمرده نمی شدند. در اسراییل هم اتفاقی مشابه افتاده است و ارتش و جامعه پذیرفته اند که باید شش میلیون عرب را تحت کنترل بگیرند و حقوقی انسانی چندانی برای اکثر آنها قائل نباشند. در واقع یهودیان پس از ۴۷ سال اشغال و سرکوب فلسطینیان، که باعث شده یهودیان نژاد برتر در اسراییل باشند و از منافع آن بهره مند شوند، به جایی رسیده اند که دیگر اساسا فلسطینیان را انسانهایی برابر نمی دانند و در نتیجه حقوق برابری و یا در واقع اصلا حقوقی برای آنها قائل نیستند. این نوع طرز فکر برای بقاي رژیم آپارتاید اسراییل لازم و ضروری است. در حال حاضر آن دسته از اسراییلی هایی که کمتر از ۵۰ سال سن دارند نمی توانند به یاد بیاورند که آنچه پیش از سال ۱۹۶۷ اسراییل نام گرفته بود واقعا چطور بود. برای آنها اشغال و آپارتاید ضد فلسطینیان به امری عادی تبدیل شده است. در چنین جامعه ای، نوعی «حقیقت پنداری دروغ»- شبیه آنچه در رمانهای جورج اوروِل می بینیم- باب شده یعنی دروغ به عنوان حقیقت پذیرفته و به حقیقت به عنوان دروغ حمله می شود. در واقع همه اسراییلی ها می دانند ته قلبشان می دانند که آنچه انجام می دهند ضداخلاقی و غلط است، ولی عدم تمایل آنها به توقف این رفتار غلط باعث شده است تا آنها مایل باشند که دروغهای رهبرانشان را بپذیرند تا از این طریق با احساس گناه خود مبارزه کنند. آنها برای ادامه دادن اشغال و تبعیض و رفتار غیرانسانی با فلسطینیان عمیقا احتیاج دارند تا این دروغها را باور کنند. آنها برای اینکه بتوانند فلسطینیان را بکشند ابتدا باید چنین فرض و باور کنند که فلسطینیان انسانهای برابر نیستند. نازی ها هم این را می دانستند زیرا آنها هم قانونا یهودی ها را انسان برابر نمی دانستند و در واقع آنها را شبه انسان به شمار آوردند و سپس میلیونها نفر از آنها را کشتار کردند. کشتن خونسردانه افرادی که فکر می کنید مثل شما انسانند، سخت است و شما قبلا باید آنها را در ذهنتان از مقام انسان برابر بودن خلع کنید. 

اخیرا موشه فِیگلین، معاون رئیس کنست(پارلمان) اسراییل از نقشه هایی مبنی بر خالی کردن غزه از فلسطینیان و اسراییلی کردن این شهر صحبت کرده است. به عنوان آخرین سوال دوست دارم بدانم به نظر شما رهبران اسراییل چه برنامه ای را برای آینده غزه در سر می پرورانند؟
پیش بینی اینکه در ذهن نتانیاهو چه می گذرد سخت است... البته باید توجه داشت که فردی مثل فیگلین، که هم حزبی نتانیاهو هم است، یک افراطی گمنام نیست. شاید او با این حرفها در حال مقدمه چینی برای رئیسش باشد. به هر حال قبلا هم اشاره کردم که هدف نهایی صهیونیسم، تخلیه کامل فلسطین از فلسطینیان است. صهیونیستها حتی در سال ۱۸۹۶ هم بر این هدف تاکید می کردند و هرتزل در آن سال در نوشته هایش به چگونگی تخلیه اکثریت جمعیت و اینکه نباید اجازه بازگشت به آنها داد اشاره کرده است. این اتفاق در سال ۱۹۴۸ افتاد و من شک ندارم که صهیونیستها در نهایت هدفی جز پاکسازی قومی کل سرزمین فلسطین ندارند و اکنون حتی آشکارا از این برنامه صحبت می کنند. آنها صرفا به دنبال یک فرصت مناسب برای اجرایی کردن این نقشه می گردند؛ مثلا زمانی که چالش بین داعش(ISIS) و غرب گسترده شود. رهبران صهیونیست همیشه از چنین فرصتهایی استفاده کرده اند و باید آماده بود تا با همه قوا در مقابل آنها ایستادگی کرد. اگر بخواهم درباره آینده نزدیک صحبت کنم باید بگویم که نتانیاهو، مثل همه نخست وزیران قبلی اسراییل_شاید به جز اسحاق رابین در آخرین ماههای نخست وزیری اش پیش از اینکه به قتل برسد_ تلاش خواهد کرد تا به اشغال ادامه بدهد و نقش اسراییل را به عنوان بازیگر نظامی اصلی در آسیا حفظ کند. در این صورت است که ادامه حمایت امریکا و اتحادیه اروپا از اسراییل تضمین می شود و آنها همه تلاششان را برای ادامه این وضعیت به کار خواهند برد. در واقع آنها برای جلوگیری از تغییر این وضع به ضرر اسراییل، از هیچ شناعتی دریغ نخواهند کرد، کما اینکه تاکنون نیز چنین بوده است.

مانی الوند

https://siasatrooz.ir/vdca60na.49na015kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی