انتخاب تهران برای پایتخت شدن در زمان سلسله قاجاریه را میتوان اشتباه بزرگی بهحساب آورد زیرا این منطقه خوش آبوهوا و بکر زمانی می توانست ارزشمند بماند که همچنان یک روستای رؤیایی باقی می ماند. اما پس از آن تنها ماهیت خود را از دست میدهد که به معضلی بزرگ برای محیط زیست تبدیل شود و با گذشت دویست سال تمامی مزایای طبیعی و اکوسیستمی خود را منهدم سازد تا به مرور زمان به جز نگرانیهای جمعیتی، آبوهوا و ترافیکی با چالشی تازه بانام زلزله روبرو باشد. احداث واحدهای مسکونی و تجاری بر گسلهای شناخته شده این شهر طی نیمقرن گذشته را میتوان حاصل بیتدبیری و زیاده طلبیهای ارگانی به نام شهرداری دانست که زمین لرزهای ۵ ریشتری و پسلرزههای آن طی چند روز گذشته در محدوده آن میزان نگرانیها را به شدت افزایش میدهد و کارشناسان را مجاب میکند تا به مدیران شهری اخطار دهند که به سرعت و بدون فوت وقت اندیشه ای برای تغییرات در این گونه احداثهای گسلی داشته باشند.
اما عجیبتر از نادیده گرفتن خط زلزله در اقصی نقاط کشور، چشم بر روی هم گذاشتن و نادیده گرفتن فضاهای مورد نیاز برای زندگی فردی و اجتماعی در کلان شهرهاست تا پس از تهران نوبت به اصفهان برسد و مدیریت شهری همان مسیر اشتباهی را که ۵۰ سال گذشته در پایتخت طی شده سپری نمایند! مشت نمونه خروار است تا کلیگویی نکنیم و تنها یکی از موارد خطاهای محرز و به روز شده در بافت مرکزی کلانشهر اصفهان مثال بزنیم تا مدیران بدانند اگرچه میروند اما چالشی بزرگ را برای آیندگان از خود بجا میگذارند که ضرب المثل سنگ اندازی نادانان در چاه را تداعی خواهد کرد! خیابان آیت الله شمس آبادی اصفهان یکی از مراکز شلوغ و پر تردد بدلیل وجود مطبهای پزشکان فوق تخصص، بیمارستانها، کلینیکها و فروشگاه های عمده ملزومات طب و درمانی و همچنین اروتوپدی است. از این جهت اکثر اوقات با ترافیکهای غیر قابل باور روبرور است. در ضمن بافت سنتی شهری هم بهحساب میآید که درختان قطور و کهن سال خیابان منشعب از آن یعنی عباس آباد متعلق به دوران سلسله صفویه است و آبیاری آنها نیازمند زیر سطحیهای فراوان می باشد و ساکنان این منطقه نیز بومی و اصیل بوده که نسل به نسل در آن اقامت داشتهاند.
یکی از کوچههای مطرح، قدیمی و نوستالژی منشعب ازاین خیابان «باغ جنت» نام دارد که بهتر است این روزها نام آن را به «کویر جنت» تغییر داد! و هنوز هم تعداد قابل توجهی از خانههای بزرگان تاریخ شهر با وسعتهای زیاد در آن به چشم می خورد که اکثر آنها را از لحاظ فرهنگ و هنر میتوان میراثی به حساب آورد و باید به ثبت ملی برسند که مشمول بی توجهیهای مدیریت ناتوان این سازمان در استان اصفهان قرار گرفتهاند! متأسفانه عرض این کوچه بیش از ۵/۵ متر نیست که محکوم به پذیرفتن طمع ورزیهای شهرداری شده تا اخیراً دو خانه میراثی کنار هم که البته سالها تخلیه بوده و وسعتی بیش از شش هزار متر دارند تخریب و با مشارکت یکی از کارتلهای با نفوذ ساختمانی اقدام به احداث ۷۵ واحد آپارتمانی در معبری به عرض ۵/۵ متر نمایند و خاطرات موشکهای ۱۲ متری صدام را در کوچههای دو متری دزفول زنده نگهدارند! این مجموعه بزرگ که در آینده میزبان حداقل سیصد نفر جمعیت ساکن خواهد بود تا بدلیل بافت اشرافی ۱۵۰ دستگاه خودرو شاسی بلند داشته باشند قصهای باور نکردنی برای عبور و مرور از گذر باریک و ترافیک بالای منطقه میباشد! نظر به اینکه مجموعه در نزدیکی زاینده رود و بر گسل آبهای زیر زمینی استوارخواهد شد و گود برداری جهت احداث منهای دو طبقه پارکینگ ارتفاع قابل توجهی را میطلبد ذخیره آبهای موجود را به این سو کشیده و پیمانکار را ناچار به نصب پمپهای متعدد تخلیه نموده تا به «مادی نیاصرم» انتقال داده شوند که با این حساب روزانه صدها اینچ از آن در کلانشهر در حاشیه کویر اصفهان این گونه به هدر می روند و البته این یک روی سکه است و طرف دیگر آن نشست زمینها و ساختمانهای اطراف این مجموعه میباشد که احتمال خطر آفرینیهای تازهای را در آینده به همراه خواهد داشت. تنها اقدامی که برای تسکین روح اهالی توسط سازنده این مجموعه به عمل آمده نصب بلوکهای سیمانی بزرگ در طول معبر است تا مسیر آب را تغییر دهند در حالی که باعث مسدود شدن معبر تردد اهالی آن گردیده است. آنچه بیش از همه اهمیت دارد بی توجهی کسانی است که فارغ از معضلات آینده بافت منطقه و ترافیک و فشردگی جمعیت و بی حرمتی به حقوق شهروندی و دیگر مسائل جنبی تنها به منظور دریافت تراکم خروج از تنگناهای هزینهای به شهرداری اجازه میدهند این گونه دو خانه نوستالژیک و میراثی را که میتوانست به اندوختههای فرهنگی شهر موزه اصفهان اضافه شود تخریب تا بجای آن مجموعهای مزاحم برای شهروندان و اهالی منطقه تبدیل گردد که مشتی است نمونه خروار در این وسعت از خانههای تاریخی که هر روز یکی از آنها پیش چشم مسئولان اداره کل میراث فرهنگی منهدم میگردند تا آنها همچنان سرگرم قسمت گردشگری خود باشند!
نویسنده: حسن روانشید