دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۷
کد مطلب : 112325

نگین‌خاتم سلیمانی

اشکهای مولایمان در وداع با مالک اشتر زمان، پیام‌ها دارد، حکایت‌ها دارد، هر قطره از اشک آقا، سخن می‌گوید با دنیا، دنیایی که بیدار شده است و
نگین‌خاتم سلیمانی

اشکهای مولایمان در وداع با مالک اشتر زمان، پیام‌ها دارد، حکایت‌ها دارد، هر قطره از اشک آقا، سخن می‌گوید با دنیا، دنیایی که بیدار شده است و می‌داند که زمانه، زمانه‌ی انتقام نهایی است. تاب تحمل نبودن سردار قلب‌ها را شاید داشته باشیم، شاید! که آن را هم نداریم، اما اشک فرماندهمان را تحمل نشاید و نباید، رمز و رازها دارد این اشک‌های ناب آقا! 

دشمن از این پس باید خواب را بر چشمانش حرام بداند.
دلهره ای سنگین در وجود دشمن آغاز شده که پایانش را مردمانی معین خواهند کرد که در این چند روز عزای سردار، به میدان آمدند.
امت؛ اشک‌های مولایشان را دید و با بغض او گریه کرد، مویه کرد، شیون کرد و به راه افتاد، راه تازه ای آغاز گشته که با خون سردار ایران و اسلام سیراب است، چشمه‌ای جوشیدن گرفته که زلال است و پاک، این زلالی با اشک‌های فرمانده زیباتر گشت.
قسم به خون حاج قاسم و سوگند به اشک‌های مولایمان، نخواهیم گذاشت، خون پاک «نگین خاتم سلیمانی» این دیار مقدس و اشک‌های زلال مریدمان پایمال شود. خون تازه ای در رگ‌های امت جاری گشته، خونی که انتقام سخت می‌خواهد از شقاوت شیطان صفتان، امت پا به رکاب آمد تا بگوید فهم این جماعت برای دشمنان چگونه باید باشد، آیا دشمن درک می‌کند که چیست این رستاخیز بی نظیر؟!
دنیا در بهت و حیرت مانده است، با خود می‌گوید چگونه است با این همه توطئه و دسیسه، فتنه و نیرنگ، دروغ و تزویر که دشمن به آن‌ها تزریق می‌کند، باز هم این مردم پای انقلابشان ایستاده اند، نه تنها از هوادارانش کم نمی‌شود، افزون نیز می‌گردد! مردم با میان داری میلیونی خود پیام دادند؛ آقاجان، مولایمان، رهبر و راهنمایمان، هستیم، پابه رکاب تو و مالک اشترت که اکنون در میان مان نیست اما راهی را به ارمغان گذاشته که هیچش کناره نیست. سلیمانی، نگین خاتم بود بر انگشتری ایران اسلامی، هر آنچه اسطوره و قهرمان در داستان‌های این سرزمین از آرش و کاوه و سهراب و رستم فخر و افتخار ایران و ایرانی بود، اکنون سر تعظیم فرود آورده است به پای قاسم!
بند دل همه پاره شد با اشکها و بغض‌های آقا، آقاجان زخمه به دلمان زدی، می‌دانیم قاسم، مالک اشترت بود، ما هم داغداریم، دل‌ها خون است، بغض سنگینی بر گلو نشسته که جز با انتقامی سخت باز نمی‌شود و آرام نمی‌گیرد. هر چند غم دل تنگی حاج قاسم، این نگین و خاتم ایران سنگین است، آقاجان سنگین ترش کردی این سوگ و مویه را، پناهمان تویی، سنگ صبورمان همیشه تو بودی، بیا و بار دگر با همان صلابت و استواری همیشگی، میدان داری کن و دل امت را آرام، آرام نه از بابت دلتنگی‌های سردارمان، آرام از نوید و شکوه و شوکت آینده، آرامش به ما بده تا انتقام بگیریم، لب تر کنی به میدان می‌آییم، اشاره کنی رزمنده آماده می‌شویم، امر کنی غوغایی بپا می‌کنیم که عالم به خود ندیده است.
ما به ازای اشک‌های مولا و غافله سالارمان انتقامی سخت، دردناک، ویران کننده و سرنوشت ساز از شقاوت زمانه است، دست انتقام امت آماده است، هر چه می‌خواهد بشود، پای کار ایستاده است امت، بالاتر از مرگ هم چیزی هست؟! حاج قاسم خود می‌گفت جان من لیاقت فدا شدن برای ملت را دارد، و چه باشکوه برای ملتی فدا شد که اینگونه روزها را به پای آمدنش نشستند و اشک ریختند. بغض کردند و بغض را در گلو خفه کردند اما با اشک مولایشان، اشک ریختند. اکنون جان امت برای فدا شدن برای سردار دل‌ها لایق است. نمی‌خواستند اشکهایشان را دشمن ببیند، دشمن شاید شادمان است و رقص شیطانی را آغاز کرده، اما این اشکها سیلی به راه خواهد انداخت که کاخ شیطان پرستان را خواهد برد.
دنیا از بغداد، کربلا، نجف، اهواز، مشهد، تهران قم و کرمان را دید که چگونه امتی وفادار اینگونه برای یک سردار و سرباز میهن به میدان آمدند، شگفتی و بهت جهان از این حضور و بصیرت، آرمان‌های والای مهدوی را در جهان روشن تر از پیش مقابل چشم همگان نمایان تر کرده است.
همه این شور و شعور امت ایران اسلامی از سر عشق است، حتی آن‌هایی که آمدند و نمی‌دانستند چرا! با پای دل آمده بودند و این دل‌ها روشن تر شد آگاه تر شد و جرقه ای زد در قلب آنها که حکایت چیست؟! حکایت شهادت سردار، حکایت اشک‌های مولا و حکایت حضور و ظهور و بروز یک داستان واقعی که با ظهور صاحب اصلی انقلاب آغازی را به تماشا خواهد نشست که پایانی در آن نیست.
از این همه ارادت و خلوص مردم چگونه می‌توان سپاس گفت و سپاسگزاری کرد، دست مریزاد بر این مردم و امت آخر الزمانی که فهم و ادراک آنها همه عالم را انگشت به دهان گذاشته! 

نویسنده: محمد صفری

https://siasatrooz.ir/vdcb55b8srhb8fp.uiur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی