?>?> دايره کل آبريزگاه‌هاي ايراني دايره جزء تاسيسات آبريزگاه‌هاي فرنگي! | سیاست روز
دايره کل آبريزگاه‌هاي ايراني
دايره جزء تاسيسات آبريزگاه‌هاي فرنگي!
خسرو معتضد: اغلب اوقات با خود مي‌انديشم چرا در کشوري که برابر پنج کشور درجه اول اروپا وسعت، برابر يک قاره منابع زيرزميني و اين همه کوه و بيابان و منابع توليد ثروت دارد، به سر درياي بزرگ مشرف است، مي‌تواند سالي بيست ميليارد دلار درآمد توريستي داشته باشد؛ چشم و دست همه ما به تک‌محصولي نفت دوخته شده و اگر يک روز نفت ايران را نخرند مثل هند که دو ميليارد دلار بدهي دارد و مي‌گويد به علت تحريم نمي‌تواند بدهي خود راحتي با روپيه بپردازد و اظهار بي‌ميلي به خريد نفت ايران مي‌کند و اخيرا مسئولين نفتي آن کشور مي‌خواهند محض تنوع هم که شده مدتي نفت بي‌دردسر عراق و کويت و عربستان را بخرند انگار نفت، بستني پلو يا همبرگر است ويا قصد دارند مزه نفت عربها را بچشند حال کنند! همه چرخ مملکت مي‌خوابد چند روز پيش در يکي از سازمان‌هاي پرعرض و طول دولتي که اتفاقا عده‌اي همکار استخدامي غير ايراني هم دارد شاهد منظره‌اي بودم که پاسخ سوال خود را دريافت داشتم. پس از چند ساعتي کار مداوم در رابطه با حرفه‌ام به يک دستشويي رفتم تا دست و صورتم را بشويم و براي ناهار به اتاق مدير گروه بروم با منظره‌اي که در چندين متري اتاق مدير کل و روساي چند قسمت ديدم حال تهوع به من دست داد. چند ماه پيش روزي به همين دستشويي رفته بودم توالت فرنگي در آنجا براي جانبازان که قطع نخاع شده‌اند يا سالمندان که بيماري پا و زانو دارند گذاشته بودند. لکن توالت پر و کثافت و از پلشتي آکنده بود. ديدم سيفون و قسمت فلاش‌تانک را کنده و گويا براي تعمير برده بودند. به قدري اين آبريزگاه کثيف بود، آنهم در يکي از معروفترين سازمانها که من حتي نتوانستم دست و رويم را بشويم و دچار تعجب شدم مگر اين اداره کل، مدير خدمات ندارد؟ مسئول امور عمومي ندارد؟ کارپردازي ندارد؟ يک دستشويي که رفع عيب آن اينقدر طول و تفصيل و زمان ندارد. لوله‌کش خانگي محله ما متخصص شوفاژ، دستشويي، روشويي، هر چه خراب مي‌شود با يک تلفن در هر ساعتي به محله و ساختمان ما مي‌آيد وانت او پر از لوازم يدکي است چطور در يک سازمان بزرگ مملکت اينقدر بلبشو حکمفرماست که توالت طبقه اول آن شباهت به مستراح کاروانسراهاي قديم از جمله کاروانسراي دالون دراز و عقب افتاده‌ترين اماکن عمومي شهرهاي قرن 19 ـ 18 ـ 17 دارد. نتوانستم آرام بنشينم وارد اتاق دوستم رئيس گروه شدم از تلفنخانه تلفن خدمات عمومي را پرسيدم گفت فلان شماره چهار رقمي. زنگ زدم سلام و احوالپرسي کردم باور کنيد مکالمه زير بين ما انجام شد. ـ سلام من فلاني، آقا جان در طبقه اول آبريزگاه پر از کثافت است دو ماه پيش، سه ماه پيش هم چنين بود و اصلا خجالت‌آور است. باور نکردني است! ـ محال است. هر روز بازرسي مي‌کنيم اصلا به ما ارتباطي ندارد. به قسمت تاسيسات مراجعه کنيد. نظافت آبريزگاه‌هاي ايراني با ما است رفع معايب آبريزگاه‌هاي خارجي با دايره تاسيسات است، ما نظافت مي‌کنيم تعميرات با ما نيست شما نبايد به دايره کل مراجعه مي‌کرديد، شما بايد به دايره جز تلفن بزنيد اصلا جنابعالي چرا به خودت زحمت مي‌دهي آن همه آدم در آنجا هستند چرا آنها چيزي نمي‌گويند. بي‌خودي که آدم جوش نمي‌آورد. برادر جان تو هم بي‌خيال شو! تلفن زدم به تاسيسات جز يعني دايره رفع نقايص آبريزگاه‌هاي فرنگي به عنوان يک همکار، يک عابر، يک مهمان، يک نفر که چهل پنجاه سال است به آن سازمان رفت و آمدي مي‌کند موضوع را يادآور شدم. طرف گفت‌وگو، جواب داد محال است، ما هر روز بازرسي مي‌کنيم، آدرس دقيق بدهيد. آدرس دقيق طبقه و راهرو را از اتاق‌هاي اطراف پرسيديم و گفتم. گفت: همين الان متخصص مي‌فرستم. حلش خواهيم کرد! بيست دقيقه گذشت. متخصص نفرستاد. گفتم زنگ بزنم به آقا مهدي لوله‌کش محله خودمان که سر پنج دقيقه مي‌آيد. گفتم به جهنم من 51 سال است به اين سازمان مي‌روم و مي‌آيم، پولش را خودم مي‌دهم. اين همه آدمي که در اين اداره کل مي‌روند و مي‌آيند و هر جور طايفه‌اي بين آنها هست آبروي مملکت و اداره کل و سازمان جلوي آنها نرود رفيقم به من گفت: مگر به اين آساني است. اجازه ورود مي‌خواهد، مگر وارد شدن هر آدمي به اين سازمان چند صد هکتاري آسان است. پس از بيست دقيقه با اينکه کاره‌اي نبودم دوباره زنگ زدم به قول رشتي‌ها مي‌‌خواستم ببينم آخرش چه مي‌شود. فرد ديگري گوشي را برداشت. اصلا با موضوع بيگانه بود انگار نه انگار. باز گفت محال است ما هر روز بازرسي مي‌کنيم کارت پر مي‌کنيم کارت کنترل دارد، سلسله مراتب دارد. جواب دادم. پدر جان، برادر جان دروغ نگو، پاشو الان بيا خودم به تو نشان بدهم. آخر اين سازمان آبروي اين مملکت است باور کن ته آبريزگاه دکان محقر زمان ناصر‌الدين‌شاهي‌ اينقدر کثيف نيست. آخر نصب يک سيفون و اصلاح يک توالت فرنگي مگر راه‌اندازي پايگاه اتمي است؟ مگر چقدر وقت و خرج و هزينه و مامور مي‌‌خواهد. هواپيماي جامبوجت که نمي‌‌خواهيم تعمير کنيم. پس از پانزده دقيقه جواني آمد. بيچاره مامور بود. قسم خورد روحش خبر نداشت و کسي به او نگفته بود وقتي آن منظره زشت و شنيع و کثيف را ديد سرخ شد، سياه شد، کمي حرف زدم، گفتم اينجا معبر عام است اينجا جايي است که بالاخره هر کس براي وضو گرفتن يا شستن دست و روي خود روزي يک بار سري به اينجا مي‌زند. جالب اينکه بغل اين آبريزگاه، آبدارخانه اداره کل هم قرار داشت همه آمدند و ديدند و سر تکان دادند. يکي گفت آقاي عزيز شاهد بوديد سه ماه پيش اين منظره پلشت را ديديد و امروز ديگر وقتي ديديد در قلب اداره کل چنين کثافت‌کده‌اي همچنان به حال خود باقي است با اينکه کارمند دايم اينجا نيستيد و ماهي يک بار مي‌آييد طاقت نياورديد و اقدام کرديد ولي ما پنج ماه است شاهد اين کثافت و نجاست محض هستيم و هر چه مي‌گوييم کسي اقدام نمي‌کند و نمي‌دانم چه سري وجود دارد که به روي خود نمي‌آورند. به اتاق دوستم مدير گروه … بازگشتم. طفلک سفره مفصل ناهار را چيده بود. عذر خواستم و گفتم منظره کثافت و پلشتي که ديدم تا بيست و چهار ساعت مرا دچار تهوع و دل به همزدگي کرده است. از آن مهمتر دچار حيرت شده‌ام که در کشور و شهري که مسئله به اين بديهي را همه مي‌بينند، همه مي‌دانند اسلام دين نظافت است. همه مي‌دانند اسلام نسبت به طهارت و نجاست تا چه حد حساسيت نشان مي‌دهد؛ چگونه در يکي از سازمان‌هاي بزرگ کشور با آن همه ادعا توالت پر از مدفوع و نجاست، درست در راهرويي که چندين رئيس اداره و يکي دو مدير کل در آنجا دفتر دارند ديده مي‌شود و کسي به خود زحمت نمي‌دهد با يک تلفن زدن اعتراض کند و از مسئول دايره رفع معايب و تاسيسات بخواهد در مقابل حقوقي که مي‌گيرد و با استفاده از ده‌ها کارمند و کارگر تاسيسات که در اختيارش گذارده‌اند اين منظره قبيح و کثيف و زشت را برطرف کند؟ واقعا سردرنمي‌آورم. من اتاق دوست عزيز را ترک کردم نه خود او توانست به غذايي که روي ميز چيده شده بود دست بزند نه من، حالم به هم خورد. وقتي به منزل برگشتم راننده سازمان که جريان را شنيده بود گفت: جناب فلاني، در خيابان مفتح جنوبي، بن‌بست گوهر درخشان، کوچه‌اي است که هر کس ادرارش مي‌گيرد شب، صبح زود، نيمه شب همانجا مي‌ايستد ادرار مي‌کند. چهل دفعه با شماره 137 شهرداري تلفن زده‌ايم. گفته‌اند رسيدگي مي‌شود! درخواست کرديم کاري کنند کوچه محل زندگي ما از حالت توالت ‌عمومي درآيد، يک توالت عمومي در آن نزديکي نصب کنند. مرتبا مي‌گويند اقدام مي‌کنيم اقدام نمي‌کنند. اهالي قرار است روز و شب کشيک بدهند. هر کس آمد آنجا ادرار کند با چوب و چماق حالش را بگيرند. آخر مگر معبر عام و در خانه مردم آبريزگاه عمومي است. در حاليکه غصه مي‌خوردم پاسخ دادم. برادر جان، در قلب سازماني که با همه مردم سروکار دارد و به مردم درس سلامت و اخلاق و بهداشت مي‌دهد، ديدي که آبريزگاه فرنگيش چه حال و هوايي داشت!! من نفهميدم آيا اين اداره کل بازرس ندارد. امور عمومي اين اداره کل کسي را ندارد که روزي يک بار در محوطه اداره کل (همه‌اش کل است اصلا اداره جزء وجود ندارد) قدم بزند، گردش بکند و معايب را گزارش بدهد. آن وقت جنابعالي انتظار داري در مفتح جنوبي، بن‌بست گوهر درخشان کسي بيايد رعايت بهداشت و نظافت را بکند. نمي‌دانم اين ميزهاي رياست چه چسبندگي دارد که آدم به آن مي‌چسبد و بلند نمي‌شود. باز برايش توضيح دادم شصت هفتاد سال پيش در تمام خيابان‌هاي تهران آبريزگاه‌ عمومي احداث شده بود آن وقتها قرار نبود ما ايراني‌ها مديريت جهان را عهده‌دار شويم و از تجربيات خود جهانيان را مستفيض کنيم. بلکه مي‌رفتيم و ياد مي‌گرفتيم شهرها، اماکن عمومي و ادارات کل و جز را چگونه بايد ساماندهي کرد. اکنون آنقدر پيشرفت کرده‌ايم که مسائل کوچک را نمي‌بينيم و آنقدر در افلاک و عرش پرپر زنان پرواز مي‌کنيم که زير پايمان به چشمان ما نمي‌رسد. اصلا شان ما نيست اين چيزهاي کوچک را نگاه کنيم.
https://siasatrooz.ir/vdcb59b0.rhb09piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی