در بخش نخست به عنوان سفارشی بودن فیلم «تنگه ابوقریب» پرداختیم. ادامه این ماجرا را با مروری بر فیلمهای پیش و پس از انقلاب دنبال میکنیم.
نگارنده ناگزیر است مروری برنهادها و سازمانهای سفارشدهنده و یا حمایتکننده مالی در طول تاریخ سینمای ایران داشته باشد و گمان دارد ذکر چند مثال از قبل و بعد از انقلاب کافی است که اثبات کند یک فیلم از هر نهادی تامین مالی شود مهم این است که درنهایت چه اثری و با چه نگاه و رویکردی ساخته میشود. آیا کسی نیست که نداند «گاو» محصول وزارت فرهنگ و هنر و «آرامش در حضور دیگران»، «چشمه»، «طبیعت بیجان»، «در غربت»، «زنبورک»، «شازده احتجاب»، «اوکی مستر»، «مغول ها»، «باغ سنگی» و «دایره مینا» با سرمایهگذاری تل فیلم که از موسسات معروف متعلق به رادیو و تلویزیون ملی ایران بود ساختهشدهاند و عمده این فیلمها در زمره فیلمهای ضد جریان اصلی، روشنفکرانه و همراه با نگاهی انتقادی نیز بودهاند که حتی در مواردی مثل «آرامش در حضور دیگران» و «دایره مینا» به توقیف هم منجر شدند.
از طرفی «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» متعلق به وزارت آموزشوپرورش نیز در آن دوره محل فعالیت بسیاری از فیلمسازان مطرح با ویژگیهای ذکرشده بود که حتی درخصوص عباس کیارستمی تا فیلم «کلوزآپ» نیز ادامه یافت و کسی پاسخ دهد که نسبت این فیلم با کودکان و نوجوانان در چیست؟ در ضمن مدیریت و سرمایهگذاریهای «شرکت گسترش خدمات صنایع فیلم ایران» در امر تولید برخی فیلمها نیز بهراحتی قابل تحقیقاند.
در پس از انقلاب نیز تولیدات متعدد، متنوع و حتی غیرایدئولوژیک، اما باهدف رشد توان تکنیکی و روایی و آزمودن عرصههای جدید در تاریخ سینمای ایران و نیز سرمایهگذاری روی فیلمسازان جوان و تازهنفسی چون مسعود جعفری جوزانی، کیانوش عیاری، رسول ملاقلیپور، رخشان بنیاعتماد و کارگردانانی که در سینمای آزاد فیلمهای کوتاه میساختند، با حمایت نهادهایی چون «موسسه امور سینمایی بنیاد مستضعفان و جانبازان»، «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی»، «بنیاد سینمایی فارابی»، «گروه تلویزیونی شاهد» و حتی «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» در تولید فیلمی مثل «عروس حلبچه»، نیز بهراحتی برای یادداشتنویسان! و تکنگاران! قابل تحقیق است. مهم این است که فیلمساز از این امکان چگونه بهره برده و این فرصت را به ساخت چه فیلمی سوق داده است. آیا خودمُطلع پنداران عرصه ژورنالیسم سینمایی هیچ میدانند فیلمسازانی که ادعای مستقل بودن دارند با فیلمنامههایی با برآوردهای عجیبوغریب بالای بیست میلیارد تومان در دست، یعنی بیش از چهار برابر فیلم ششمیلیاردی «تنگه ابوقریب»، پشت درب اطاق مدیران موسسهای که وظیفهاش ساخت فیلم جنگی است در انتظار تقاضای پاسخ مثبتاند؟! فیلمسازان بیدغدغهای که بوی کباب به مشامشان خورده است و قطعا اگر این فرصتها در اختیارشان قرار گیرد هدفی جز مالاندوزی درپی ندارند. این مطلب تلاش ندارد تا به برخی خردههایی که بهغلط به «تنگه ابوقریب» گرفتهشده است و نه از قضا که بهقصد، عموما مطالعه و بررسیشدهاند و متاسفانه چیزی جز یکسری عبارات تکراری که قابل الحاق به هر مطلبی تحت عنوان نقد هر فیلمی هستند، پاسخ دهد. اینکه این روایت متاثرکننده حتی ضد «جنگ و جنگ آفرینی» قهرمانانی خلق کند که هم مخاطب جدی و حرفهای و هم مخاطب عام را ازنظر عاطفی درگیر خود کنند و آنوقت ابراز شود که چون این فیلم نتوانسته فرد و فردیت بسازد پس نتوانسته آدم بسازد؛ چیزی به سواد منِ مخاطب بیننده یا شنونده این اظهاراتِ در قالب نقد نمیافزاید.
آیا توقع اینکه کارگردانی توانایی خود و تیم اش را در اجرای کمنظیر یک پلان جنگی چهارونیم دقیقهای از هراسِ متهم به خودنمایی کردن و به رخ کشیدن تکنیک اش در محاق قرار دهد تا به تکنیک زدگی متهم نشود، مضحکترین استدلالی نیست که میشد شنید و یا خواند؟
این فیلم یک روایت امروزی و بهاصطلاح بهروز شده است که به بهانه یک اتفاق مهم، بخشی از تاریخ جنگ ایران و عراق را نشان میدهد. نگارنده خود از نسلی است که میداند واژه «دفاعمقدس» بعد از جنگ ابداعشده و اساسا آن هنگام کسی حرف از دفاع نمیزده و شعارها همه پر از «جنگ! ... جنگ!» بوده و از ترکیب «جنگ تحمیلی» در ادبیات سیاسی استفاده میشده و دفاع تا فتح خرمشهر و یا با نگاهی خیلی ارفاقی تا زمان صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در ۲۹ تیر سال ۱۳۶۶ برای پایان دادن به جنگ صادرشده معنا داشته است. باآنکه این قطعنامه مفصل و ازنظر ضمانت اجرایی قویترین قطعنامه شورای امنیت در مورد جنگ ایران و عراق بوده است و پیشتر از سوی عراق پذیرفتهشده بود، ولی یک سال بعد و به فاصله پانزده روز بعد از سقوط هواپیمای ایرباس مسافربری به دست ناو وینسنس آمریکا، در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد. پذیرش این قطعنامه باآنکه به معنای پذیرش آتشبس از سوی ایران بود، ولی عراق به حملات خود ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد تا نقاط مهمی ازجمله خرمشهر را به دست بیاورد تا باقدرت بیشتری در مذاکرات حضورداشته باشد، اما موفقیتی به دست نیاورد و نهایتاً جنگ در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ پایان یافت. ازاینرو «تنگه ابوقریب» نشان میدهد که چند روز مانده به قبول قطعنامه وضعیت ایران در جبهههای جنگ چگونه و قصد جدی عراق چه بوده است؟ و زمین بحثهای امروزی درخصوص چرایی پذیرش قطعنامه را نیز در زیر متن این روایت نشان میدهد. نکته مهمی که متاسفانه از تحلیلها دورمانده است.
نکته مهم پایانی این است که نگارنده سالهاست از انفعال غیرمنطقی ارتش در مقابل میزان نمایش حضورش در جبهههای جنگ و به خصوص در بخشهای تخصصی نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیز دریایی متعجب است. کافی است در اینترنت جستوجوی سادهای شود و در تعداد عملیات و نیز شهدای ارتش تأمل شود! مشرق