هشتم شهريور يادآور عروج ملکوتي شهيدان رجايي و باهنر به عنوان نماد عيني از دولتمردان انقلابي، مکتبي و مردمي است. هماکنون بيش از سه دهه ـ ۳۲ سال ـ از واقعه تلخ آن روز ـ انفجار دفتر نخستوزيري به دست منافقان کوردل ـ ميگذرد اما ياد و خاطره آن عزيزان سفر کرده نه تنها در اذهان ملت قهرمان ايران همچنان باقيمانده است؛ بلکه هر روز که ميگذرد به گوهر وجودي آنان بيشتر پي برده ميشود.
به همين مناسبت از اول تا هشتم شهريور هر سال به عنوان هفته دولت مورد تکريم و پاسداشت آحاد مسئولان و مردم قرار ميگيرد. در فرصت بدست آمده دولت ميکوشد تا تلاشهاي يکساله و يا دورهاي خود را توسط دولتمردانش در معرض ديد و قضاوت افکار عمومي قرار دهد که در جاي خود کاري لازم و ضروري و بسيار هم خوب است.
اما جان کلام اينجاست که آيا صرف گراميداشت و برگزاري کنگره و جشنواره و... کافي است؟ و جاي اين سوال جدي باقي نيست که پرسيده شود دولتهايي که بعد از شهادت شهيدان رجايي و باهنر با انتخاب و راي مردم روي کار آمدند آيا توانستهاند در قول و عمل راه آن عزيزان را ادامه دهند يا خير؟ و اصولا چه تشابهات و تفاوتهايي بين شهيد رجايي و روساي جمهوري که بعد از او در مسند خدمت و قدرت قرار گرفتند وجود دارد؟ اگر دوران رياست جمهوري مقام معظم رهبري را به لحاظ شانيت جايگاه کنوني معظمله و همچنين اختياراتي که پست رياست جمهوري در آن زمان داشت - اختيارات رئيسجمهور قبل از بازنگري در قانون اساسي در سال ۱۳۶۸ بسيار محدود بوده و صرفا به عنوان دومين مقام رسمي کشور مسئوليت هماهنگي قوا را برعهده داشت و قدرت رياست جمهوري قانونا و عملا در اختيار رئيس دولت (نخستوزير) بود - از بقيه دورههاي رياست جمهوري استثنا شود.
مشخصا چهار دوره متمايز از دولتهايي که با راي مردم روي کارآمدند قابل تميز است. اولين رئيسجمهور که بعد از بازنگري قانون اساسي قوه مجريه را با تمام اختيارات به دست گرفت و دولت سازندگي را تشکيل داد جناب هاشميرفسنجاني بود.او بعد از دو دوره رياست عنان قدرت را با راي مردم به دست جناب محمد خاتمي سپرد و ايشان نيز هشت سال با شعار اصلاحطلبي حکم راند و دوم خرداد ۱۳۸۴ عليرغم ميل باطني - بعدها قراين و شواهد نشان داد که او بيميل نبود که کليد کاخ رياست جمهوري را به همان کسي برگرداند که از او تحويل گرفته بود اما مردم اينطورنخواستند - رداي رياست جمهوري را بر دوش جناب محمود احمدينژاد انداخت تا دولت مهرورزي بنا گردد. او که ميخواست علاوه بر ايران مشکلات جهان را نيز در دوران رياست جمهوري خود رتق و فتق نمايد. بالاخره در ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ عمر رياست او هم به سر آمد و معضلات کشور در صندوقي قفل شده تحويل جناب دکتر حسن روحاني گرديد تا با کليد بزرگ نماديني که در جريان تبليغات و رقابت به همراه آورده بود براي باز کردن آن قفل بزرگ تدبيري بينديشد.
بنا نيست هميشه با صلوات برگذشتهها در فکر ساختن آينده بود چرا که اولا بايد گذشته چراغ راه آينده باشد. ثانيا دولتمردان زماني که بر اريکه قدرت سوار هستند بايد مورد نقد و نقادي قرار گيرند وگرنه فرهنگ عمومي جامعه ايراني نقد کساني را که فرصت دفاع از خود ندارند را برنميتابد. ثالثا وجدان عمومي بهترين محکمهاي است که به انصاف قضاوت ميکند. بنابراين بدون پيشداوري در مورد عملکرد دولتهاي پيشين قضاوت را به افکار عمومي وانهاده و فقط يک سوال را يادآور ميشوم که آيا واقعا خلقيات شهيد رجايي مثل مردمي بودن ( سادهزيستي) مکتبي بودن (در حفظ ارزشها) و تواضع در پيشگاه ملت به هنگام خدمت چه در کسوت دستفروشي و چه در مقام رياست جمهوري در دولتها و روساي آنها بعد از او هم تداوم يافته است؟
اينک يکسال از روي کارآمدن دولت «تدبير و اميد» ميگذرد و دولت اعتدال وارد دومين سال خدمتگزاري خود شده است. دولت محترم در سال اول فعاليت خود تلاش کرد تا کارنامه نسبتا خوبي در صحنههاي بينالمللي و داخلي از خود ارائه داد و نمره قابل قبولي هم از رهبري و مردم دريافت کرد اما اميدواري که در مردم با روي کار آمدن دولت يازدهم به وجود آمد و همچنين تا برآورده شدن انتظارات و مطالبات واقعي آنان فاصله زيادي باقي است که نيل به نقطه مطلوب در گرو عمل به توصيههاي حکيمانه و مشفقانه مقام معظم رهبري است که در ديدار با هيئت دولت بيان فرمودند.