يكم) در دوران جرج بوش پسر، طرح پر طمطراقی با عنوان خاورمیانه بزرگ مطرح شد. فارغ از مسایل بسیاری که دراین طرح و حاشیه آن وجود داشت دو هدف عمده در این طرح مورد توجه طراحان بود. هدف اول چارهجویی برای یک تناقض (پارادوکس) در سیاست خارجی آمریکا و دیگر یافتن راهکارهای جدی و عملی جهت تامین امنیت رژیم صهیونیستی.
البته دراین طرح گامها به گونهای دیده شده بود که با تحقق هدف اول، مقصد دوم هم حاصل میشد. اما آن تناقض در سیاست خارجی آمریکا که به شکل هجوگونهای درآمده و هنوز هم آن مسیر استمرار دارد این بودکه چگونه میشود آمریکای مدعی حقوق بشر، دموکراسی و ارزشهای انسانی، در منطقه خاورمیانه از مستبدترین و دیکتاتورترین و ضدترینها علیه حقوق بشر و انسانیت حمایت مینماید و اتفاقاً همه این حکومتها جز همپیمانان ایالات متحده آمریکا هستند.
سیاستمداران و طراحان خاورمیانه بزرگ با درکی که از شرایط منطقه، افکار عمومی حاکمان دیکتاتور و وضعیت رژیم صهیونیستی داشتند این طرح را هوشمندانه ارائه کردند اما دولت بوش بدلایل بسیار زیاد موفق نشد این طرح را اجرا نماید.
دوم) تحولات حساس خاورمیانه در سالهای اخیر، بیم و امیدهای فراوانی در منطقه به دنبال داشته است.
حل وفصل بحرانهاي اين منطقه (مثل بحران لبنان، سوریه، مصر، بحرين، يمن، اسرائیل و...) و سفرهای متعدد مقامهای آمریکا به منطقه برای پیشبرد روند صلح خاورمیانه (!)، در عین داشتن تبعات گوناگون برای سرنوشت منطقه، یک نقطه مشترک دارند که تذکر مهمی به بازیگران اصلی این صحنه میدهد: ناتوانی آمریکا در تاثیرگذاری بر تحولات خاورمیانه، روزبهروز مشهودتر میشود و بازیگران منطقهای درحال اثبات این مدعا هستند که بدون حضور آمریکا، بهتر میتوانند به بحرانها و یافتن راهحل برای آنها بیاندیشند.
سوم) با فروپاشی شوروی و خارج شدن رقیب دیرینه و برهم خوردن موازنه قدرت باعث شد که ایالات متحده آمریکا احساس کند که زمینه سلطه بلامنازع غرب به رهبری آمریکا فراهم شده است و فرصت طلائی در جهت تثبیت قدرت یک جانبهگرائی و زمان مناسب برای اعمال قدرت و اجرای استراتژی جدید آمریکا برای جهان فراهم شده است.
در چنین شرایطی حادثه مشکوک و پرابهام یعنی حمله به ساختمانهای دو قلوی آمریکا که به حادثه ۱۱ سپتامبر معروف گشت به وقوع پیوست که بلافاصله آمریکا با نشانه رفت بسوی خاورمیانه با شعار مبارزه با تروریست، حقوق بشر و... با حضور نظامی در این منطقه پروژه برای عملیاتی کردن استراتژی جدید این کشور برای جهان کلید خورد.
ایالات متحده آمریکا برای اجرائی کردن طرح خاورمیانه بزرگ (Greate Mddle East) که شاه بیت آن سلطه غرب در لوای دموکراسی غربی است حمله نظامی خود را به خاورمیانه آغاز نمود که این حمله و حضور نظامی تاثیرات زیادی را در منطقه خاورمیانه بعنوان هسته مرکزی بیش از دیگر نقاط جهان تحت تأثیر این حادثه قرارداد؛ كه البته آمريكا به طوركامل به هيچ يك از اهداف استعماري از پيش تعيين شده خود در كشورهاي مدنظر نائل نيامد و شد آنچه كه امروز شاهد آن در خاورميانه هستيم و هرگوشهاي از اين منطقه تبديل به باروت شده است، كه هر لحظه امكان انفجار آن ميتواند جهان را با خطر نابودي
مواجه سازد.
چهارم) تحرکات سیاسی و دیپلماتیک، چانهزنیهای سیاسی با قدرتهای همسنگ و هموزن در تعاملات بینالمللی، استراتژی خبری و رسانهای و تبلیغات بنگاههای بزرگ خبرپراکنی و امپراتوریهای گسترده و اختاپوسی خبری استکباری، استفاده از نفوذ و لابی غیرقابل انکار و غیرموجه آمریکا در نهادها و سازمانهای بینالمللی به ویژه سازمان ملل و شورای امنیت و پیمان آتلانتیک شمالی ناتو و گروههای کوچکتر مانند کشورهای صنعتی و نیز نهادهای اقماری مانند بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و... همگی بگونهای سازماندهی و جهتدهی میشوند که کاخ سفید را در نیل به اهداف آمریکا در خاورمیانه یاری نماید.
پنجم) استراتژی تهدید نرم، تحریم اقتصادی، تهدید نظامی، راهاندازی و تحریک انقلابهای رنگین، حمایت از حکومتهای دستنشانده و دولتهای همسو، سنگاندازی در مسیر موفقیت و پیشرفت کشورهای مخالف و حمایت از اپوزیسیونهای داخلی در آنها، تلاش جهت روی کارآمدن گروهها و شخصیتهای سیاسی نزدیک به آمریکا در منطقه، امنیتی نمودن خاورمیانه و ایجاد فضای رعب و وحشت در منطقه و ایجاد بدبینی و بدگمانی بین کشورها، دروغپردازی و شایعهپراکنی، سیاهنمایی و... برخی از برنامههای آمریکا در تحقق اهدافش در خاورمیانه است.
شوی مضحک و نخنمای مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، صدور و برقراری دموکراسی، مبارزه با استبداد و... نیز تلاشی جهت پوشش نهادن بر اهداف واقعی و خطرناک آمریکا در منطقه و نیز کسب اجماع نسبی جهانی و ایجاد بستر روانی مناسب در سطح دنیا برای توجیه و همراهی با اقدامات
آمریکايیان است.