شايد اگر از من بپرسند كه سختترين كارهاي دنيا چيست، يكي از گزينههايم اين باشد كه «جاي حاتميكيا بودن» يكي از دشوارترين كارها باشد.
ميپرسي چرا؟ فكرش را بكن كه توي جشنوارهاي كه خيليها برايش لحظهشماري ميكنند تا از راه بيايد، جايي كه برخيها لباسهاي پلوخوريشان را ميپوشند، بعضي ديگر هم از آخرين مد «ردكارپت»هاي آنطرف آبي، لباسي انتخاب ميكنند و البته با اصلاح آن و حفظ شئونات! به خياطباشي سفارش ميدهند، توي جشنوارهاي كه بوي عطر و ادكلن و سيگار، هيچگاه از شامهات خارج نميشود، جايي كه برخيها «گنده» شدن را در بلندتر فحش دادن ميبينند، كي پيدا بشود كه حضور در جشنواره و حتي جوايز و سيمرغهايش برايش چندان اهميت نداشته باشد. يكي كه وسط قهقهههاي آدمهاي شيكپوش، بغض ميكند و اشكش سرازير ميشود و حسرت اين را ميخورد كه چرا به جاي سوريه در «كاخ» جشنواره است.
كسي كه پايش را روي فرش قرمز«مِيد اين خارج!» نميگذارد و ميگويد حالش را ندارم. كسي چه ميداند، شايد رنگ اين فرشهاي به عرض يك متري كه از اين سر لابي تا جايگاه پهن ميكنند، چشم «ابراهيم» را اذيت ميكند. شايد قرمزي مايل به كبودي آن او را ياد خونهايي مياندازد كه اين روزها كف جبهه مقاومت را فرش ميكند.
توي اين دوره و زمانه، از اينجور آدمهايي كه جنسشان جور باشد و بدانند با خود و خدايشان چند - چند هستند كم پيدا ميشود. آدمهايي كه هنوز خيبري هستند و بر عهدي كه بستند استوارند.
كم نيستند آدمهايي كه مصداق وصيتنامه شهيد باكري شدند و عطر خاكريزهاي جبهه را از تنشان شستند، اما كم هستند آدمهايي كه در دوران صلح هم ميجنگند. حاتميكيا هم يكي از همين مردان جنگ است كه هنوز هم ميخواهد «محافظ» آرمانهايش باشد.
حاتميكيا اسم فيلمش را «باديگارد» گذاشته است، اما نه خودش و نه قهرمان قصهاش نميخواهند «باديگارد» باشند. آنها ميخواهند «محافظ» انقلاب و دستاوردها و ارزشهايش باشند، نه كساني كه بوي «سياسي» ميدهند.
«حاج حيدر» هم همان «حاج كاظم» آژانس است. مردي كه جملههاي كارگردان از دهان او خارج ميشود.
حاج حیدر فيلم «باديگارد»، قهرمان آرمانگرا و پايبند به انقلابش، كپي بدون سانسور از حال و روز اين سالهاي خود حاتمیکیاست.
يك خيبري تمام و كمال. درست مثل «حاجكاظم» آژانس كه معتقد بود «خيبري ساكته... دود نداره... سوز داره»
آنچه اين روزها بر لب حاتميكيا و حاج حيدر مينشيند هم از جنس سوز بچههايي است كه خودشان را توي ترازوي سياسيون وزن نميكنند و هيچ چيزي برايشان مهمتر از اصل انقلاب و آرمانهايش نيست.
توي باديگارد هم براي چندين و چندمين بار به همه اثبات ميشود كه حاتمی کیا خودش، حال و روزش و حرفهاي امروزش را روي برگه فيلمنامه نوشته تا در قامت قهرمان فیلمش به تصویر بکشد. این بار نیز این حاج حیدر است که نماينده فکر و ذهن کارگردان این فیلم است. او راوی همه تردیدها و ترددهای خالق خود، میان آرمان و واقعیت است. بادیگارد، شبيه مردی است در دوراهي میان عقل و عشق است.
خيليها معتقدند كه باديگارد حاتميكيا، شباهتهاي بسياري به آژانس شيشهاي دارد. شايد چون جنس ديالوگهاي بازيگران فيلم به شدت آرمانگرايانه است و به ظاهر در دسترس نخواهد بود. اما حاتميكيا در اين فيلمش باز هم بر اين نكته تاكيد ميكند كه از شعار دادن باكي ندارد. مهم اين است كه شعارهاي او از سر اعتقاد است و چه ايرادي دارد در روزگاري كه برخي لانتوريهاي به شدت عصباني به بهانه روايت قصههايشان شعارهاي گلدرشت مورد علاقه خارجنشينان را در فيلمشان ميچپانند، يكي از بچههاي انقلاب هم ميان آن هم تصوير و نور و صداي درجه يك، حرفهاي از سرِ سوزش را هم بزند.
حاتميكيا فيلمسازي را سنگر ميداند و خاكريز. براي همين هم از آن دفاع ميكند. از سينماي شريف متعهد كه اين روزها خيليها «قورت»ش دادهاند و يك «آب» هم رويش خوردهاند.
او حتي همين جشنواره را هم محلي براي بيان ايدئولوژي انقلابي خود ميداند. از روي فرش قرمز نرفتنش گرفته تا سخناني كه توي نشست خبري و بعد از آن در راهروهاي برج ميلاد به زبان ميآورد. او حتي جشنواره را هم كارگرداني ميكند و اين بار نيازي نيست حيدر، حاج كاظم يا راشد و بقيه حرف دل او را بزنند. اين بار خودش با لحن و تغيير ميميك چهره خودش به بقيه ميفهماند كه در دلش چه دارد.
او به خوبي ميداند كه جمهوری اسلامی به امثال حاج حیدر بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد. كسي كه بتواند ميان دو انگاره دستگاه اجرایی یا دولت و انگاره حاکمیت و اصل و حقیقت نظام جمهوری اسلامی تميز قائل شود. كسي كه شك ميكند اما حاکمیت را نفی نمیکنند و البته قائل به نقد دولتها و دستگاههای اجرایی هستند. نقدي از سر دلسوزي و البته براساس ملاک و معیاری که همان گفتمان حاکمیت و حقیقت انقلاب به آنها ياد داده است او قحطالرجالي اين آدمها را خوب ميداند. براي همين معتقد است «بابت این موضوع باید خون داد.» او حاضر است حاج حيدرش را فدا كند تا بگوید این راه باز است و این راه بسته نیست. او ميگويد: «همیشه باید باشد و اگر نباشد فساد میشود. این همان چیزی است که حیدر میگوید. او میگوید میترسم این کشتی سوراخ شود. ما باید وقع بگذاریم به آنهایی که محافظ و مدافع حقیقی نظام هستند و میتوانند در مقام نقد نسبت به نظام باشند. البته باید که اصولی را نگاه دارند که اگر این خط اصول را ندانند، نتیجه نقد آنان آنارشیسم محض است. این مرز خیلی باریک است.»
حالا در چنين شرايطي بايد عدهاي محافظ اين محافظ انقلاب و سينماي در تراز جمهوري اسلامي باشند. كساني كه پشت سر ابراهيم بايستند و براي محافظت است نظام جمهوري اسلامي خون بدهند.
حامد فربد