«من که برم لبنان، دیگه برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشون باشن. من میدونم که برم لبنان، دیگه بر نمیگردم.» می دانست اما رفت چون تکلیفش را درست تعریف کرده بود. چون می فهمید اگر ولی فقیه زمانه بگوید اگر شرایط بطلبد باید در مسیری بی بازگشت پا گذاشت و فداکاری کرد تا هموطنش تا ناموسش تا خاکش حفظ شود. نه بهانهای آورد و نه سختی مسیر و زندانهای مخوف صهیونیستی را مانع دید، کوله بارش را بست و خط مقدمش را از مرزهای ایران به مرزهای فلسطین اشغالی برد و سی و هفت سال ناپدپد ماند تاشاید مانند امام موسی صدر سرنوشتش رازی باشد برای آیندگانی که متجاوز را از ارض مقدس بیرون میکنند و نشانههای او سه یارش را میجویند.
روز گذشته درست سی و هفتمین سال از ربوده شدن «حاج احمد متوسلیان» فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) میگذرد، سی و هفت سال بیخبری و سرگردانی و انتظار برای انتشار اخبار. سی و هفت سال پیش او که پس از پایان عملیاتهای غرورانگیز طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس با تصویب شورای عالی دفاع، ماموریت یافت تا به همراه عدهای از نیروهایش عازم لبنان شود و به یاری برادران لبنانی در جنگ با رژیم صهیونیستی بپردازد و هنوز چند روز از حضورش در لبنان نگذشته بود که با جمله تاریخی امام خمینی (ره) که فرمودند: «راه قدس از کربلا میگذرد» تصمیم به ترک لبنان میگیرد.
حاج احمد متوسلیان در ۱۴ تیرماه سال ۶۱ در حالیکه در لبنان مشغول رایزنی و انجام امور باقیمانده بود در مسیر سفارت ایران در بیروت در یک پست بازرسی توسط شبه نظامیان فالانژ ربوده شد؛ در جریان این ربایش، احمد متوسلیان تنها نبود، بلکه سه فرد دیگر به نامهای «سید محسن موسوی» کاردار سفارت ایران در لبنان، تقی رستگار مقدم از کارمندان سفارت ایران در لبنان و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز همراه او بودند.
«عباس برقی» یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان در کتاب «میخواهم با تو باشم» خاطرهای شنیدنی را از روزهای قبل از سفر حاج احمد به لبنان بیان میکند. وی میگوید: آن طور که از قرائن و شواهد بر میآمد، سوریها خیال حملهی نظامی نداشتند و صرفا میخواستند از نیروهای ایرانی به عنوان اهرم فشار استفاده کنند. از طرفی کاسه صبر نیروها لبریز شده بود، آنها مدام به حاج احمد اعتراض میکردند که چرا ما در سوریه زمین گیر شدهایم؟
حاج احمد پس از اعتراض شدید به رفعت اسد، برادر رئیس جمهور، که برای بازدید از نیروهای ایرانی به پادگان زبدانی، محل استقرار قوای ایرانی آمده بود، ظهر روز پنجشنبه سوم تیرماه ۱۳۶۱ راهی تهران شد تا کسب تکلیف کند. پس از روشن شدن اینکه حمله اسرایل به سوریه و لبنان، صرفاً دسیسهای بوده تا تمرکز ایران از جنگ با عراق منحرف شده و صدام نیز به تجدید قوای خود پس از فتح خرمشهر بپردازد، امام خمینی (ره) سریعاً دستور بازگشت نیروها را از سوریه صادر کردند.
در کتاب خاطرات آمده:«آن شب ما در خانه حاج احمد بودیم تا صبح به همراه ایشان برای اعزام به سوریه به فرودگاه برویم. حوالی نیمه شب درب خانه حاجی به صدا درآمد. حاج احمد رفت دم در و پس از مدتی با حالتی آشفته برگشت. وقتی از او علت این آشفتگی را پرسیدم، جواب داد «از قرار معلوم سه نفر از نیروها، توسط شبه نظامیان مسیحی متحد با اسرائیل، موسوم به نیروهای لبنانی دستگیر شدن».
حاج احمد خیلی بی قرار و بی تاب بود. او از اوضاع موجود ناراحت بود و میگفت: «چرا تیپ به این حالت دراومده؟ نصف اون توی سوریه و لبنانه و نصف دیگهاش تو جنوب و تعدادی هم توی تهران. تیپ قدرتمندی که ما داشتیم، حالا از هم پاشیده. جمع کردن این وضع خیلی مشکله». او وقتی این صحبت را میکرد، اشک از چشمانش سرازیر شده بود و گریه میکرد.
در نهایت هم حرفی زد که چُرت همه ما را پاره کرد. حاجی گفت: «من که برم لبنان، دیگه برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشون باشن. من میدونم که برم لبنان، دیگه بر نمیگردم».
با شنیدن این حرف، ما به او گفتیم: این حرفها دیگه چیه که میزنی؟ انشاءالله میری و سالم بر میگردی. اما او باز هم با چشمانی اشک بار میگفت: «نه، من دیگه بر نمیگردم».
حسابی تعجب کرده بودیم. اینکه حاج احمد این قدر قاطعانه حرف از برنگشتن میزد، برای ما عجیب بود. با اصرار از او خواستیم که علت یقینش را به ما بگوید. ابتدا سر باز میزد، اما سرانجام تسلیم شد و گفت: «عملیات فتحالمبین رو یادتونه؟ یادتون هست که پیش از عملیات قرار بود ۹۰ دستگاه نفربر آیفا، ۱۰۰ دستگاه تویوتا و بقیه امکانات رو به ما بدن؟ اما در عمل امکانات جزئی در اختیار ما قرار گرفت. من اون زمان خیلی ناراحت بودم و پیش خودم میگفتم که خدایا، چطور ممکنه با این امکانات کم عملیات کنیم. با این وضع من میترسم عملیات موفق نباشه و مایه آبروریزی بشه. خلاصه تو همین حالی که با خودم کلنجار میرفتم، از ساختمون ستاد بیرون اومدم تا وضو بگیرم. توی اون تاریکی شب، یه برادر سپاهی از پشت دست روی شونهام گذاشت و اونو فشار داد. با تعجب سرمو چرخوندم. دیدم میگه: برادر احمد، شما خدا و ائمه رو فراموش کردین، به فکر آمبولانس و امکانات مادی این دنیا هستین؟ توکل کن به خدا و این امکانات رو نادیده بگیر. به حق قسم شما پیروز میشین. انشاءالله بعد از این عملیات بیتالمقدس برای جنگ با اسرائیل عازم لبنان میشین و پایان کار شما اونجاست و از اون سفر برنمیگردین».
با شنیدن این صحبتها، ما به شدت منقلب شده بودیم. به هر ترتیب، صبح فردا به همراه او و تعدادی دیگر از نیروها عازم لبنان شدیم.»
او رفت مردانه هم رفت، کوله بارش را بست و راهی مسیری شد که میأانست بازگشتی ندارد اما با همه این ئتفاسیر نمی توان از مسئولیت کسانی که در این مسیر باید برای بازگشت او و همرزمانش تلاش میکردند غافل شد. متوسلیان وظیفهاش را خوب فهمید و ولایتمداری را در عمل معنا کرد اما مسئولیت سنگین پیگیری سرنوشتش روی دوش مسئولان میماند و مادامی که نتوانند سرنوشتش را مشخص کنند، مسئول هستند.
وزارت خارجه در سالگرد ربوده شدن ۴ دیپلمات ایرانی بیانیه صادر کرد
وزارت امور خارجه به مناسبت سالگرد سی و هفتم ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در لبنان بیانیهای منتشر کرد .متن بیانیه وزارت خارجه بدین شرح است:
امروز چهاردهم تیرماه، سی و هفت سال از واقعه ربوده شدن ۴ دیپلمات کشورمان آقایان سید محسن موسوی ، احمد متوسلیان ، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم، توسط مزدوران رژیم صهیونیستی در نقطه ایست و بازرسی برباره در شمال لبنان در سال ۱۹۸۲ می گذرد.
همانطور که طی این سالها اعلام شده است، شواهد و قرائن گویای آن است که دیپلماتهای ربوده شده در لبنان ، به نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی تحویل داده شده و متعاقبا به سرزمین های اشغالی منتقل شده اند و اکنون در زندانهای این رژیم نامشروع بسر میبرند. بر همین اساس و با توجه به اشغال لبنان در آن زمان توسط رژیم صهیونیستی که با حمایت کامل آمریکا صورت گرفت، جمهوری اسلامی ایران مسئولیت سیاسی و حقوقی ربایش و این اقدام تروریستی را متوجه رژیم صهیونیستی و حامیان آن میداند.
به رغم گذشت سالهای زیادی از این اقدام جنایتکارانه و تروریستی، متاسفانه جامعه بین المللی و سازمانهای مدعی حقوق بشری در قبال این جنایت هیچ اقدام جدی انجام نداده اند و رژیم صهیونیستی که همچنان با حمایت آمریکا به جنایات و اقدامات ناقض قوانین بین المللی خود ادامه میدهد، از پذیرفتن مسئولیت در این مساله، طفره میرود.
جمهوری اسلامی ایران با قدردانی از همکاری و اقدامات دولت لبنان برای تعیین سرنوشت چهار دیپلمات مذکور از جمله ارسال نامه برای دبیرکل وقت سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۰۸، که در آن بر ربوده شدن دیپلماتهای ایرانی تاکید شده است، بار دیگر از مقامات لبنانی و همچنین از دبیرکل سازمان ملل متحد و صلیب سرخ جهانی و دیگر نهادهای بین المللی مجدانه میخواهد تا به وظیفه ذاتی، حقوقی و انسانی خود در پیگیری این پرونده عمل نمایند و تمام تلاش خود را برای روشن شدن وضعیت دیپلماتهای ربوده شده به کار برند و در همین چارچوب، مجددا بر پیشنهاد خود مبنی بر تشکیل کمیته حقیقت یاب از سوی صلیب سرخ جهانی تاکید دارد.
وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با گرامیداشت یاد و خاطره دیپلماتهای ربوده شده و تاکید بر ادامه تلاش های خود برای تعیین تکلیف سرنوشت این عزیزان، مراتب همدردی خود را با خانواده آنها که سختیهای زیادی را در طول این سالها متحمل شده و همواره چشم به راه بازگشت آنان به میهن اسلامی بودهاند، اعلام میکند و امیدوار است که همه اسرا و زندانیان در بند رژیم صهیونیستی بویژه چهار دیپلمات عزیز کشورمان به زودی آزاد شوند.
نویسنده: مائده شیرپور