پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۶
کد مطلب : 90418

انتخاب‌های سخت (6)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (6)

نود و پنج
ما نیاز داریم تا رابطه‌اي انعطاف‌پذیر را بسازیم
علی‌رغم اختلافاتمان، با یکدیگر در حال کار کردن بودیم تا روابط خود و آینده‌اي که آن دو دانشجو، نماینده آن بودند را نجات دهیم. پس از آن، «کرت» و «جیک» تلاش کردند بیانیه‌اي دقیق و محتاطانه را تنظیم کنند که توافقنامه‌اي صریح را به رسمیت نمی شناخت اما روشن مي‌کرد که تفاهمی حاصل شده است. (بر‌اساس آن) «چن» به عنوان یک شهروند چینی در صحت و سلامت کامل، درخواست ویزای ایالات متحده را تسلیم مي‌کند و مقامات هر دو کشور درخواست وی را به سرعت بررسی خواهند کرد. او سپس قادر خواهد بود که خانواده‌اش را با خود ببرد و در دانشگاهی در نیویورک تحصیل کند.
در «دیایوتای» «تیم گایتنر» و من به همتایان خود در روی سن کنفرانس گفت‌وگوهای راهبردی و اقتصادی پیوستیم تا سخنرانی اختتامیه را ایراد کنیم. من در سخنرانی‌ام، زمینه‌هاي اساسی که طی چند روز گذشته درباره آن‌ها بحث کرده بوديم را مرور کردم.
من به اختلافات قوی اشاره کردم اما آن چهار سال کار سخت به ما اجازه داده بود تا سطحی از اعتماد - به اندازه کافی پایدار - را ایجاد کنیم که بتواند در مقابل اخلال‌ها و انحرافات مقاومت کند. من به گفتارهای حکیمانه‌اي اشاره کردم که تا حدودی بدین صورت ترجمه مي‌شود «برای رهبری، فرد باید تصویر و زاویه‌اي بزرگتر را ببیند» ما در این بحران همین کار را کردیم و از دغدغه‌هاي راهبردی یا ارزش‌هاي اصلی چشم‌پوشی نکردیم. با نگاهی به آینده به حضار گفتم «ما نیاز داریم تا رابطه‌اي انعطاف‌پذیر را بسازیم که به هر دوی ما اجازه پیشرفت بدهد و بدون رقابت و کشمکش ناسالم، مسئولیت‌هاي منطقه‌اي و جهانی خود را به انجام رسانیم. بی‌فکری تنها به افکار منفی منتهی خواهد شد.»
چینی‌ها بر‌اساس قانون خود، از پذیرش سوال در چنین «کنفرانس‌هاي مطبوعاتی» که در پایان اجلاس برگزار مي‌شد، خودداری کردند، بنابراین پس از ایراد بیانیه رسمی، «تیم گایتنر» برای برگزاری اولین جلسه با رسانه‌هاي دنیا پس از استقرار در پکن، به هتل بازگشتیم. اولین سوال از «مت لی» خبرنگار آسوشیتدپرس قابل پیش‌بینی بود. وی اینگونه آغاز کرد: «خانم وزیر، فکر مي‌کنم سوالی که مي‌خواهم از شما بپرسم باعث تعجب شما نخواهد شد زیرا تماماً مربوط به حقیقت عریانی است که در صورت نادیده گرفتن، از بین نخواهد رفت.» من به استعاره او لبخند زدم و گفتم: «حقیقت عریانی که نمی توان آن را پنهان کرد، شروع خوبی بود، مت» صدای خنده حضار، کمی سنگینی فضا را شکست. او ادامه داد: «مقامات چینی و رهبران ارشد که شما با آنان صحبت کردید به درخواست شما از طرف «چن» چگونه پاسخ دادند؟ آیا شما مطمئن هستید که آنان به او اجازه خواهند داد که به همراه خانواده‌اش به آمریکا برود و ادامه تحصیل بدهد؟ و به منتقدین داخلی و خارجی که مي‌گویند دولت در این موضوع بد عمل کرده است چه پاسخی خواهید داد؟»
الان وقت آن بود این غائله را یک بار برای همیشه فیصله بدهم.

نود و شش
مهمانی شام «اردک پِکَنی»
سخنم را با متن به دقت آماده شده‌ای که با چینی‌ها توافق کرده بودیم آغاز کردم و سپس بخشی از نظراتم را به آن افزودم:
اجازه بدهید سخنم را اینگونه آغاز کنم که از آغاز، تمام تلاش‌هایمان با آقای «چن» در چارچوب تصمیمات او و ارزش‌های ما انجام شد. امروز خوشحالم از اینکه سفیر ما دوباره با او صحبت کرده است، کارکنان سفارت و پزشک ما، شانس ملاقات با او را داشتند و او تایید می‌کند که وی به همراه خانواده‌اش اکنون می‌خواهند به ایالات متحده بروند تا تحصیلاتش را پیگیری نماید. در این رابطه، بیانیه رسمی که امروز به وسیله دولت چین صادر شد که طی آن تایید کرده بود او می‌تواند برای سفر به خارج به این منظور درخواست بدهد، ما را تشویق کرد. در طول روزهای گذشته، پیشرفت‌هایی برای کمک به او به منظور داشتن آینده‌ای که او می‌خواهد، صورت گرفت و در حالی که این روند به پیش می‌رود، به تماس با او ادامه خواهیم داد. اما اجازه بدهید این نکته را هم اضافه کنم این کار فقط به خاطر فعالان معروف انجام نشده است. بلکه به خاطر حقوق بشر و الهام‌بخشی به بیش از یک میلیارد نفر در چین و میلیاردها نفر در اطراف جهان صورت گرفته است. این کار برای آینده این ملت بزرگ و تمام ملت‌ها انجام شده است. ما به تعامل با دولت چین در بالاترین سطح ادامه خواهیم داد تا این دغدغه‌ها را در مرکز دیپلماسی خود قرار دهیم.
هنگامی که دوربین‌ها را به بیرون منتقل کردند و خبرنگاران به سرعت مشغول نوشتن در دفاتر یادداشت خود شدند، درباره این نتیجه‌گیری حس خوبی داشتم. پس از کنفرانس خبری، تیم خود را به مهمانی شام «اردک پکنی» و دیگر خوراک‌های لذیذ چینی که در شان آنان بود، دعوت کردم. «کرت» و «هارولد» بخشی از رویدادهای ناگوار مضحک را که طی هفته گذشته داشتند، تعریف کردند و سرانجام احساس راحتی و نشاط پیدا کردیم. روز بعد، به سمت فرودگاه حرکت کردم و به مقصد داکا، پایتخت بنگلادش پرواز نمود.
«چن» هنوز در بیمارستان بود و همه ما می‌دانستیم که شانسی واقعی وجود دارد که این توافق دوم هم مانند توافق اول لغو شود. هیچکدام از ما به درستی احساس راحتی نمی‌کردیم مگر اینکه وی به سلامت در خاک آمریکا پا می گذاشت. بر‌اساس توافق با چینی‌ها، اینکار (ورود «چن» به آمریکا) چند هفته زمان می بُرد. اما چینی‌ها موضع چانه‌زنی خود را در طول بحران حفظ کرده بودند و من اعتقاد داشتم آنان دوباره اینکار را خواهند کرد. سرانجام در تاریخ ۱۹ ماه مه، «چن» و خانواده‌اش برای آغاز تحصیلات بورسیه خود را در دانشگاه نیویورک آغاز کرد.
من بی‌اندازه به تیم خودم و همه کارکنان سفارت‌مان در پکن، افتخار می‌کردم. این کاری بود که از توان یک مرد بیشتر بود. ما چهار سال صرف آماده شدن برای بحرانی این چنینی کردیم - ایجاد گفت‌وگوهای راهبردی و سایر مکانیزم‌های دیپلماتیک، ایجاد عادت اعتماد کردن بین همتایان در تمام سطوح، قرار دادن رابطه آمریکا و چین در چارچوب منافع و احترام دو طرفه، در حالی که بر حقوق بشر و ارزش‌های دموکراتیک تاکید می‌کردیم.

نود وهفت
شبیه راه رفتن بر روی طناب نازک
این کار از آغاز شبیه راه رفتن بر روی طناب نازک بود اما اکنون احساس مي‌کنم ثابت کردیم که ارزش آن را داشت.
ما همچنین دلایلی برای باور کردن اینکه ارتباط ما آنقدر قوی هست که در مقابل بحران‌هاي بعدی تاب بیاورد، داشتیم. به خصوص در مورد دیدگاه‌ها، ارزش‌ها و منافع متفاوت که اجتناب‌ناپذیر بود.
یکی از اهداف اصلی در برنامه محوری ما افزایش حضور فعال در امور آسیا به روشی بود که منافع ما را به روش دموکراتیک‌تر و به شکل منطقه‌اي شکوفاتر بدون ضعیف کردن تلاش‌هایمان برای ساختن رابطه‌اي مثبت با چین، به پیش ببرد. اصطکاک در روابطمان بازتابی بود از عدم توافقات درباره مسائل جاری و درک متفاوت از اینکه چگونه دنیا یا حداقل آسیا باید موثر باشد. ایالات متحده آینده‌اي از موفقیت مشترک و مسئولیت‌هاي مشترک برای صلح و امنیت را خواستار است. تنها راه ساختن چنین آینده‌ای، ایجاد مکانیزم هایی برای عادات همکاری و تشویق چینی‌ها به سمت آزادی‌هاي بیشتر و وسیع‌تر است.
به همین دلیل است که ما با سرکوب آزادی اینترنت، فعالان سیاسی مانند «چن» و اقلیت‌هاي تبتی و مسلمانان اویغور مخالفیم. به همین دلیل است که ما خواهان راه‌حل‌هاي صلح‌آمیز بین چین و همسایگانش بر سر ادّعاهای ارضی هستیم.
چینی‌ها معتقدند ما قدر اینکه آنان چقدر پیش آمده‌اند و چقدر تغییر کرده‌اند را نمی‌دانیم یا اینکه متوجه عمق و همیشگی بودن واهمه آنان از اختلافات داخلی و تجزیه نیستیم. آنان از انتقاد خارجی‌ها مي‌رنجیدند و مدعی بودند که مردم چین آزادتر از هر زمان دیگری هستند و برای کار، جابجایی، پس‌انداز و انباشت ثروت آزاد هستند. آنان به درستی نسبت به خارج کردن افراد زیادی از فقر، سریع‌تر از هر کشور دیگری در تاریخ، افتخار مي‌کنند. آنان معتقدند روابط ما باید بر‌اساس منافع شخصی دو طرفه و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر شکل بگیرد.
هنگامی که مخالفت مي‌کنیم، آنها فکر مي‌کنند به خاطر این است که ما از پیشرفت چین در عرصه جهانی واهمه داریم و مي‌خواهیم مانع آن بشویم. ما اعتقاد داریم ناسازگاری، بخش طبیعی از ارتباط ماست و فکر مي‌کنیم اگر بتوانیم اختلافاتمان را مدیریت کنیم، روابطمان را قوی خواهد کرد. ما در ایجاد مانع کردن در مقابل چین، نفعی نمی‌بریم. اما اصرار داریم که چین به قوانینی که تمام کشورها به آن مقید هستند، پایبند باشد.
به بیان دیگر، هنوز چینی‌ها تصمیم خود را نگرفته‌اند. چین و همین طور ما تصمیمات سختی را باید بگیریم. ما باید راهبردی را در پیش مي‌گرفتیم که گذر زمان آن را محک مي‌زد: کار برای بهترین نتیجه اما برنامه‌ریزی برای چیزی کمتر از آن و پافشاری بر ارزش‌هایمان.
شاهد این پافشاری این است که در اولین شب سختی که «چن» درخواست پناهندگی به ما را داد، من به «کرت» و «جیک» گفتم دفاع ما از حقوق بشر جهانی، یکی از بزرگترین منابع قوت آمریکاست. چهره نابینا و مجروح «چن» که در آن شب پرخطر به دنبال مکانی بود که او برای آزادی و فرصت مي‌شناخت - سفارتخانه ایالات متحده - مسئولیت ما را برای اطمینان‌بخشی از اینکه کشور ما چراغ هدایتی برای مخالفین و رویاپردازان سراسر جهان است، یادآوری مي‌کرد.

نود و هشت
صرف شام در بهارخواب اقامتگاه دیپلمات ارشد
برمه: بانو و ژنرال ها
لاغر و نحیف بود اما بی‌تردید قدرت درونی داشت. کاملاً موقر بود و ذهن به شدت پرجنبش و جوشی در بدن زندانی شده طویل‌المدتش قرار داشت. او خصوصیتی را به معرض نمایش مي‌گذاشت که من قبلاً در زندانیان پیشین سیاسی از جمله «نلسون ماندلا» و «واکلاو هاول» دیده بودم. مانند آنها او (آنگ سان سوچی) باری از امید یک کشور را بر روی شانه‌هاي خود قرار داده بود.
اولین باری که «آن سان سوچی» را در اول دسامبر ۲۰۱۱ دیدم، هر دوی ما لباس سفید پوشیده بودیم. این اتفاق شبیه یک اقتران فرخنده به نظر مي‌رسید. پس از سالیان طولانی از خواندن و فکر کردن درباره این ناراضی مشهور برمه‌ای، سرانجام رو در روی یکدیگر قرار گرفته بودیم. از حبس خانگی آزاد شده بود و من هزاران مایل برای هم صحبتی با او درباره دورنمای اصلاحات دموکراتیک در کشور تمامیت خواه او سفر کرده بودم. ما شام را به صورت خصوصی در بهارخواب اقامتگاه دیپلمات ارشد آمریکا در «رانگون» که خانه مستعمراتی زیبایی در کنار دریاچه «اینیا» بود، صرف کردیم. من اینگونه احساس مي‌کردم که یکدیگر را برای مدتی طولانی مي‌شناختیم اگر چه اولین‌بار بود که یکدیگر را ملاقات مي‌کردیم.
من سوالات زیادی داشتم. او هم همینطور. پس از سال‌ها که نماد جنبش دموکراسی‌خواهی بود، او در حال آماده شدن برای تجربه کردن اولین دموکراسی واقعی بود. چگونه فردی از اعتراض به سیاست منتقل مي‌شود؟ نامزد شدن در انتخابات و وارد شدن به راهی کاملاً جدید چه حسی دارد؟ گفتگوی ما ساده و راحت بود و طولی نکشید که گفت‌وگوی ما به مکالمه‌اي صمیمانه، تعریف راهبرد و خندیدن مانند دوستان قدیمی تبدیل شد.
هر دوی ما مي‌دانستیم که در برهه حساسی قرار داریم. کشور او که ژنرال‌ها آن را میانمار و مخالفین برمه مي‌نامیدند، اولین قدم‌هاي مقدماتی را به سمت تغییرات خطیر بر مي‌داشت.(برای سال‌ها دولت ما سیاست رسمی سختگیرانه‌اي مبنی بر استفاده از اسم «برمه» را ادامه مي‌داد اما سرانجام برخی هر دو اسم را استفاده کردند. من در این کتاب، نام برمه را همچنانکه در آن زمان هم استفاده کردم، به کار مي‌برم.) برمه به سادگی مي‌توانست به خونریزی و سرکوب عقبگرد کند، همچنانکه پیشتر اتفاق افتاده بود. با اینحال اگر مي‌توانستیم کمک کنیم تا مسیر صحیح را ترسیم کنیم، چشم‌انداز پیشرفت، از هر زمان دیگری در یک نسل، بهتر بود.
برای ایالات متحده، شانس کمک به برمه برای حرکت از دیکتاتوری به سمت دموکراسی و پیوستن دوباره به خانواده کشورهای دیگر حالتی بین خوف و رجا داشت. برمه به خودی خود ارزش این تلاش را داشت؛ میلیون‌ها نفر از مردم این کشور سزاوار بهره‌مندی از مواهب آزادی و موفقیت بودند. همچنین این کار معانی راهبردی بزرگی داشت. برمه در قلب جنوب شرق آسیا، منطقه‌اي که ایالات متحده و چین هر دو برای افزایش نفوذ تلاش مي‌کردند، قرار داشت. روند اصلاحات معنادار در آنجا مي‌توانست نقطه عطفی در راهبرد اصلی ما باشد، منجر به تقویت دموکراسی و فعالان حقوق بشر در سراسر آسیا و فراتر از آن گردد و موجب گوش‌مالی دولت تمامیت خواه برمه گردد.

نود و نه
هویج‌های زیادی وجود دارند
اگر ما اینکار را نمي‌کردیم، نتیجه عکس حاصل مي‌شد. بازی ژنرال‌ها با ما همراه با مخاطراتی بود. آنها امید داشتند که گرفتن چند ژست ملایم و معتدل برای شکست انزوای بین‌المللی آنان کافی باشد بدون اینکه تغییرات گسترده‌اي در عمل به وجود آید. در آمریکا، بسیاری از شاهدان فکور معتقد بودند در زمانی که وضعیت بسیار نامشخص است، ارتباط گرفتن من با برمه، سیاست اشتباهی است. من دید بازی نسبت به خطرات داشتم، اما هنگامی که تمام فاکتورها را سبک سنگین کردم، متوجه شدم که صرفنظر کردن از فرصت به این خوبی، ممکن نیست.
من و «آنگ سان سوچی» دو ساعت نشست داشتیم و گفت‌وگو کردیم. او مي‌خواست بداند آمریکا به اصلاحاتی که رژیم در نظر داشت، چگونه پاسخ مي‌دهد. من به او گفتم که ما متعهد به اقدام مناسب در مقابل هر اقدامی هستیم. هویج‌ها (مشوق‌های) زیادی وجود دارند که ما مي‌توانیم ارائه دهیم، از متوسل شدن به ارتباطات کامل دیپلماتیک گرفته تا تخفیف تحریم‌ها و تشویق در امر سرمایه‌گذاری.
اما ما نیاز داریم، آزادی بیشتر زندانیان سیاسی، انتخابات معتبر، حمایت از اقلیت‌ها و حقوق بشر، پایان بخشیدن به روابط نظامی با کره شمالی و خط سیری برای پایان دادن به درگیری‌هاي نژادی قدیمی در حومه شهرها را شاهد باشیم. من به او اطمینان دادم هر حرکتی که ما مي‌کنیم، با هدف پروراندن پیشرفت‌هاي بیشتر است.
«سوکی» (آنگ سان سوچی) در مورد چالش‌هاي پیش‌رو و مردانی که کشورش را کنترل مي‌کردند، واقع بین بود. پدرش، «آنگ سان» که خودش ژنرال بود، فرماندهی موفقیت‌آمیز جنگ استقلال خواهی از انگلیس و ژاپن را به عهده داشت و در سال ۱۹۴۷ توسط رقبای سیاسی‌اش ترور شد. «سوکی» (آنگ سان سوچی) اولین‌بار در جولای ۱۹۸۹، کمتر از یکسال پس از وارد شدن به سیاست در طول یک قیام دموکراتیک شکست خورده علیه ارتش در سال پیش از آن، زندانی شد. وی پس از آن، چندین‌بار به حبس خانگی رفت و آزاد شد.
در سال ۱۹۹۰، هنگامی که ارتش اجازه برگزاری انتخابات را داد، حزب سیاسی وی، پیروزی چشمگیری به دست آورد. ژنرال‌ها بلافاصله رای را ملغی کردند. سال بعد برنده جایزه صلح نوبل شد که توسط دکتر «مایکل آریس» استاد دانشگاه آکسفورد و پژوهشگر برجسته بودائیسم تبت و نیز پسرانش، به نیابت از او دریافت شد. در طول سالیانی که در حبس خانگی به سر مي‌برد «سوکی» (آنگ سان سوچی) فقط توانسته بود چند بار خانواده‌اش را ببیند و هنگامی که همسرش «آریس» دچار سرطان پروستات شد، دولت برمه از دادن ویزا به وی برای گذراندن روزهای آخرش در کنار او امتناع نمود.
به جای این کار، آنها به «سوکی» پیشنهاد کردند که کشور را ترک کند، امری که او ظنین بود به معنای تبعید دائمی وی باشد. او نپذیرفت و هرگز شانس خداحافظی با همسرش را پیدا نکرد. «آریس» در سال ۱۹۹۹ فوت کرد.
«سوکی» آموخته بود که به نیات خیر بدبین باشد و به عملگرایی بسیار دقیقی رسیده بود که چهره ایده‌آل‌گرای او را بد نشان مي‌داد.

صد
همه چیز واقعی است یا خواب مي‌بینم؟
او فکر مي‌کرد احتمال فتح باب دموکراتیک، واقعی است و نیازمند آن بود که به دقت آزمایش شود. ما توافق کردیم که روز بعد برای غور کردن در جزئیات بیشتر این بار در خانه‌اش، ملاقات کنیم.
در حالی که خداحافظی مي‌کردیم، از خودم نیشگون گرفتم تا متوجه شوم آیا واقعاً همه چیز واقعی است یا خواب مي‌بینم. هنگامی که در سال ۲۰۰۹ وزیر امور خارجه شدم، تنها افراد اندکی تصور مي‌کردند که این سفر، ممکن باشد. تنها دو سال قبل در سال ۲۰۰۷، جهان با ترس شاهد شلیک سربازان برمه‌اي به جمعیت راهبان ملبس به لباس زعفرانی رنگی بود که به شکلی صلح‌آمیز علیه رژیم دست به اعتراض زده بودند. اکنون کشور در آستانه عصر جدیدی بود. این اتفاق، یادآوری مي‌کرد که چگونه جهان مي‌تواند با سرعت تغییر کند و برای آمریکا تا چه اندازه مهم است که آماده رو به رو شدن و کمک دادن به شکل‌دهی این تغییرات در زمان مناسب باشد.
برمه کشوری است با جمعیت نزدیک به ۶۰ میلیون نفر که از جهت راهبردی بین شبه‌قاره هند و منطقه دلتای «مکانگ» در جنوب شرق آسیا واقع شده است. این کشور به عنوان «کاسه برنج آسیا» معروف شده است، بتکده‌هاي قدیمی و زیبای شاداب آن، توجه مسافران و نویسندگانی نظیر «رودیارد کیپلینگ» و «جورج اورول» را به خود جلب کرده بود. در طول جنگ دوم جهانی، این کشور میدان نبرد ژاپنی‌ها و نیروهای خارجی بود. یک ژنرال تند زبان آمریکایی که به «جو استیل ول سرکه ای» مقلب بود، کمک کرد تا جاده معروف برمه به عنوان شریان تامین حیاتی به سمت چین بازگشایی شود و پدر «سوکی» - فرمانده زمان جنگ - هم کمک کرده بود تا پس از پایان درگیری، استقلال برمه تضمین شود.
چندین دهه دیکتاتوری نظامی و سوء‌مدیریت اقتصادی، برمه را به یک کشور منفور فقیر تبدیل کرده بود. اکنون برمه در رده‌بندی بدترین سوء‌استفاده‌کنندگان حقوق بشر قرار داشت. این کشور منبع بي‌ثباتی و دشمنی در قلب آسیای جنوب شرقی بود و تجارت رو به افزایش مواد‌مخدر و نیز روابط نظامی با کره شمالی نشانگر تهدید برای امنیت جهانی بود.
سفر به «رانگون» برای من با ملاقاتی غیرعادی در کنگره در ژانویه ۲۰۰۹ همراه بود. من «میچ مک کانل» را پس از هشت سال همکاری در سنا نسبتاً مي‌شناختم. ما به ندرت در مورد چیزی چشم در چشم مي‌شدیم. رهبر محافظه کار اقلیت جمهوری خواه از ایالت کنتاکی، نیتش را برای مخالفت با دولت جدید اوباما در مورد تمام برنامه‌هاي ما مخفی نمی کرد. (زمانی او گفته بود «تنها چیز بسیار مهمی که ما مي‌خواهیم به آن دست پیدا کنیم این است که اوباما فقط یک دوره رئیس‌جمهور باشد») اما حوزه‌اي از سیاست خارجی وجود داشت که فکر مي‌کردم ممکن است بتوانیم با یکدیگر کار کنیم. سناتور «مک کانل» از زمان سرکوب وحشیانه سال ۱۹۸۸، قهرمان پر حرارت جنبش هواخواه دموکراسی در برمه بود. در طول چندین سال، وی رهبری مبارزه برای تحریم‌ها علیه رژیم نظامی برمه را به عهده داشت و با جامعه مخالفین ارتباط گرفته بود، از جمله خود «سوکی».

صد و يك 
یادداشت قاب شده‌ای روی دیوار اتاق
من در حالی وزیر شدم که متقاعد شده بودم نیازمند بررسی مجدد سیاست‌مان درباره برمه هستیم و با خودم فکر می‌کردم آیا سناتور «مک کانل» موافقت خواهد کرد یا خیر. در سال ۲۰۰۸، رژیم برمه قانون اساسی جدیدی اعلام کرده و برای برگزاری انتخابات در سال ۲۰۱۰ برنامه‌ریزی نموده بود. پس از شکست انتخابات سال ۱۹۹۰، ناظران اندکی چشم‌انداز نتیجه‌ای متفاوت به صورت جدی را متصور بودند. «سوکی» همچنان از تصدی مسئولیت ممنوع بود و ژنرال‌ها قانون را به نحوی نوشته بودند تا مطمئن شوند که ارتش حداقل یک‌چهارم و احتمالاً اکثریت قریب به اتفاق کرسی‌های پارلمان را در اختیار خواهد گرفت. اما حتی ملایم‌ترین ژست دموکراسی خواهی، تحولی جالب از چنین رژیم سرکوبگری بود.
پیش از این، یقیناً امیدواری‌هایی در برمه به وجود آمده بود اما به یاس تبدیل شده بود. در سال ۱۹۹۵، رژیم برمه به شکل غیرمنتظره‌ای «سوکی» را از حبس خانگی آزاد کرد و «مادلین آلبرایت» سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل به «رانگون» سفر کرده بود تا ببیند آیا ممکن است رژیم برای کم کردن فشار آماده باشد. او پوستری از کنفرانس زنان در سازمان ملل که در پکن برگزار شده بود را همراه خود برده بود که من و سایرین آن را امضاء کرده بودیم. اما ثابت شد از اصلاحات در برمه خبری نیست. در سال ۱۹۶۶، هنگامی که به تایوان همسایه برمه سفر کرده بودم، در دانشگاه «چیانگ مای» سخنرانی کردم و خواستار گفت‌وگوی واقعی بین «آنگ سان سوکی» و رژیم نظامی شدم.
به جای اینکار، در آغاز سال ۱۹۹۷، ژنرال‌ها شروع به شدیدتر کردن تحرّکات و فعالیت‌های «سوکی» کردند و در سال ۲۰۰۰، مجدداً او را در بازداشت خانگی قرار دادند. همسرم «بیل»، قهرمانی او را به وسیله اعطای عالی‌ترین نشان شهروندی آمریکا یعنی مدال آزادی ریاست جمهوری به رسمیت شناخت که البته خودش به شخصه نمی‌توانست آن را دریافت کند. تعامل در آن زمان به شکست انجامید. اما در سال ۲۰۰۹، استدلال کردن درباره اینکه سیاست منزوی کردن و تحریم، بهتر جواب می‌دهد، مشکل بود. آیا کار دیگری هم بود که می‌توانستیم انجام بدهیم؟
من به سناتور «مک کانل» گفتم می‌خواهم به سیاست‌مان در برمه از صدر تا ذیل، نگاهی تازه بیاندازیم. امیدوار بودم او هم بخشی از گروه بازنگری باشد. او در ابتدا بدبین بود اما نهایتاً از این طرح حمایت کرد. سیاست بازنگری ما باید از حمایت هر دو حزب برخوردار می‌بود. سناتور با غرور، یادداشت قاب شده‌ای از «سوکی» را نشان می‌داد که روی دیوار اتاقش نصب کرده بود. آن قاب به روشنی نشان می‌داد که تا چه حد این موضوع برای او شخصی است. من به او وعده دادم در جریان پیشرفت بررسی سیاست‌مان در برمه به طور منظم با او مشورت کنم. سناتور دیگری هم بود که نیاز داشتم با او ملاقات کنم.
«جیم وب»، کهنه سرباز نشاندار جنگ ویتنام، فرمانده نیروی دریایی در زمان ریاست جمهوری ریگان و اکنون، سناتور دموکرات از ویرجینیا و رئیس کمیته فرعی روابط خارجی در امور شرق آسیا و اقیانوس آرام.

صد و دو 
آوازخواني «جو» با شعرهای ایرلندی
او مردی‌تر و فرز و آزاد از قیود و رسوم بود و دیدگاهی قوی درباره سیاست آمریکا در جنوب شرق آسیا داشت. «جیم» به من گفت تحریم‌هاي غرب از نظر فقیر کردن برمه موفق بوده اما رژیم، تنها قوی‌تر و متوهم‌تر شده است. او همچنین نگران بود که ما سهواً برای چین فرصت ایجاد کنیم تا نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در این کشور گسترش دهد.
شرکت‌هاي چینی به شدت در پروژه‌هاي سدسازی، معدن و انرژی برمه از جمله یک خط لوله مهم جدید سرمایه‌گذاری کرده بودند. «جیم» فکر مي‌کرد بازبینی سیاست برمه، ایده خوبی است. او اصرار داشت تا خلاق و مدّعی باشم و وعده کرد در موقعیتش در کمیته فرعی همین‌گونه باشد.
سخنانی از این دست را هم از سوی دیگر کنگره شنیدم، جایی که دوستم، «جو کراودلی» نماینده مجلس نمایندگان از نیویورک و طرفدار و رهبر قدیمی تحریم علیه رژیم برمه در آنجا حضور داشت. «جو» فردی سنتی و درستکار از منطقه «کوئینز» نیویورک بود. هنگامی که در سنا بودم و در مناسبت‌هاي مختلف در نیویورک یکدیگر را مي‌دیدیم، او برایم شعرهای ایرلندی را با آواز مي‌خواند. او الهام گرفته از استاد کبیر مرحومش در کمیته روابط امور خارجی مجلس نمایندگان، «تام لنتوس» و قهرمان حقوق بشر در برمه بود. حمایت و توصیه‌هاي او هم در جریان بررسی سیاست‌هایمان، تعیین‌کننده بود.
در اولین سفرم به آسیا در فوریه سال ۲۰۰۹، من با رهبران منطقه‌اي درباره تفکراتشان در مورد برمه مشورت کردم.
تشویق‌کننده‌ترین آنها، «سوسیلو بامبانگ یودهویونو» رئیس‌جمهور اندونزی بود. او به من گفت با ژنرال‌هاي برمه صحبت کرده و در حالی از سفر به آنجا برگشته بود که متقاعد شده بود، پیشرفت در برمه ممکن است. نظر او برایم ارزش داشت زیرا او خودش ژنرالی بود که یونیفرم نظامی را در آورده بود و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بود. افزون بر این، او خبر داد که ممکن است رژیم برای آغاز گفت‌وگو با ایالات متحده علاقمند باشد. سال‌ها بود که در برمه سفیر نداشتیم، اما همچنان کانال‌هايي وجود داشت و گهگاهی از طریق آنها ارتباط برقرار مي‌کردیم. چشم‌انداز گفت‌وگوهای جدی، جذاب بود.
در ماه مارس، «استفن بلیک» و مدیر دفتر آسیای جنوب شرقی وزارت خارجه بود را به برمه اعزام کردم. رژیم برمه برای نشان دادن حسن‌نیت خود به «بلیک»، دیداری نادر را به وزیر امور خارجه پیشنهاد کرد. در عوض، «بلیک» هم موافقت کرد اولین مقام آمریکایی باشد که از «رانگون» به «نای پای تاو» پایتخت جدید کشور که ارتش در نقطه دور دستی در جنگل در سال ۲۰۰۵ بنا کرده بود، مسافرت کند. بر‌اساس یک شایعه مشهور، این محل بر‌اساس توصیه یک منجّم ساخته شده است. اگرچه او اجازه نداشت با «سوکی» یا ژنرال ارشد سالخورده و گوشه‌گیر برمه «تان شوه» دیدار کند. «بلیک» در حالی به کشور برگشت که متقاعد شده بودم رژیم به واقع برای گفت‌وگو علاقمند است و اینکه بعضی از رهبران برمه از انزوای عمیق کشورشان عصبانی هستند. اما در عین حال او درباره رسیدن به یک پیشرفت واقعی در آینده‌اي نزدیک، دیرباور بود.

صد و سه
قربانی اقدامات بی‌پروای یک آمریکایی نادان
سپس در ماه مه، یکی از آن تغییرات ناگهانی غیرقابل پیش‌بینی تاریخ که می‌توانست روابط بین‌الملل را شکل جدیدی بدهد، اتفاق افتاد. یکی از کهنه‌سربازان ۵۳ ساله جنگ ویتنام به نام «جان یتاو» به «سوکی» علاقمند شد. در سال ۲۰۰۸ او به رانگون سفر کرد و سراسر دریاچه «اینیا» را به سمت خانه‌ای که او در حبس خانگی به سر می‌برد، شنا کرد. با حذر کردن از کشتی‌های پلیس و نگهبانان، «یتاو» از فنس‌ها بالا رفت و بدون اینکه شناسایی شود به خانه او رسید. خدمتکاران خانه «سوکی» هنگامی که او را دیدند، وحشت کردند. هیچ ملاقات‌کننده‌ای بدون مجوز حق ورود به خانه را نداشت و حضور «یتاو» می‌توانست همه آنان را به خطر بیاندازد. او با اکراه موافقت کرد تا آنجا را بدون دیدار با «سوکی» ترک کند.
اما بهار سال آینده «یتاو» به خانه «سوکی» برگشت. او ۳۱ کیلو وزن کم کرده بود و همسر سابقش بیم داشت که او از اختلالات ناشی از استرس رنج ببرد. این بار از ترک خانه ممانعت کرد و مدّعی شد او خسته شده و شرایط جسمی نامناسبی دارد. «سوکی» به او اجازه داد روی زمین بخوابد و سپس با مسئولین تماس گرفت. «یتّاو» حدود ساعت ۵:۳۰ بامداد روز ششم ماه مه در حالی که سعی داشت از طریق دریاچه با شنا برگردد، دستگیر شد.
«سوکی» و مستخدمینش هم هفته بعد به علت نقض قانون حبس خانگی دستگیر شدند. «یتاو» در نهایت به هفت سال کار سخت محکوم شد. «سوکی» و مستخدمینش هم به سه سال زندان محکوم شدند که بلافاصله توسط «تان شوه» به هجده ماه حبس خانگی مستمر تبدیل گردید. (با این اتفاق) معلوم شد که «سوکی» در زمان انتخابات وعده داده شده در سال ۲۰۱۰ در زندان خواهد بود و امکان شرکت در انتخابات را نخواهد داشت. یکی از وکلای «سوکی» به خبرنگاران گفت: «همه از دست این آمریکایی بی‌وجدان عصبانی هستند. او مسبب تمام این مشکلات است. او یک احمق است.»
وقتی که اخبار را شنیدم، من هم عصبانی شدم. «سوکی» و پیشرفتی که ما ناامیدانه، امید داشتیم آن را در برمه شاهد باشیم، نباید قربانی اقدامات بی‌پروای یک آمریکایی نادان می‌شد. اما از آنجایی که او هنوز شهروند آمریکایی بود، من برای کمک به او مسئولیت داشتم. من به سناتور «وب» و سناتور «مک کانل» برای یافتن راه‌حل، تلفن کردم. «جیم» پیشنهاد کرد برای گفت‌وگو در مورد آزادی «یتاو» به برمه برود و من هم موافقت کردم. قطعاً ارزش امتحان کردن را داشت.
در اواسط ماه «ژوئن» یک رویداد بالقوه انفجاری دیگر اتفاق افتاد. نیروی دریایی آمریکا یک کشتی باری ۲۰۰۰ تُنی کره شمالی را ردیابی کرد. ما و متحدانمان در کره جنوبی به آن مشکوک بودیم که تجهیزات نظامی از جمله پرتابگرهای موشک و احتمالاٌ قطعات موشک را به مقصد برمه، حمل می‌کند. اگر حدس ما درست می‌بود، این اقدام، نقض آشکار تحریم حمل‌و‌نقل سلاح در مورد کره شمالی بود که در ماه مه توسط شورای امنیت سازمان ملل در پاسخ به آزمایش اتمی کره شمالی وضع گردیده بود.

صد و چهار 
او به فکر خود خیانت نکرد
از ارتباطات بین ارتش برمه و یک شرکت کره شمالی متخصص در زمینه فناوری هسته‌ای و نیز ملاقات‌های مخفیانه مهندسین و دانشمندان، گزارشاتی منتشر شد.
پنتاگون یک ناوشکن را برای تعقیب کشتی باری کره شمالی در حالی که در آب‌های بین‌المللی حرکت می‌کرد، اعزام نمود. قطعنامه سازمان ملل به ما قدرت می‌داد تا کشتی را جست‌وجو کنیم اما مقامات کره شمالی وعده کردند این اقدام را به عنوان اقدام جنگی تلقی نماید.
با کشورهای دیگر منطقه از جمله چین برای کمک تماس گرفتیم. این مسئله حیاتی بود که کشتی در هر بندری که در مسیرش توقف کند، حکم سازمان ملل بر آن اعمال شود و تمام محموله آن مورد بازرسی قرار گیرد. «یانگ»، وزیر امور خارجه چین موافقت کرد که قطعنامه «باید به روشی قاطعانه اجرا شود به نحوی که پیام قوی مشترکی به کره شمالی داده شود.» در آخرین لحظات مسئولین کره شمالی مردد شدند؛ در نهایت کشتی دور زد و به کشور بازگشت.
در ماه آگوست سناتور «وب» به «نای پای تاو» رفت. این‌بار «شوه» با ملاقات موافقت کرد. «جیم» سه موضوع را در دستور کار داشت. اول، درخواست کرد «یتاو» بر‌اساس زمینه‌های انسان دوستانه به کشور برگردد. «یتاو» از غذا خوردن امتناع می‌کرد و از بیماری‌های متعدد رنج می‌برد. دوم، او می‌خواست با «سوکی» ملاقات کند، که به «بلیک» اجازه چنین کاری نداده بودند.
سوم، او از «ثان شوه» خواست تا به حبس خانگی «سوکی» پایان دهد و به او اجازه دهند در روند سیاسی مشارکت کند؛ این تنها راهی بود که انتخابات آتی، جدّی برگزار شود. «ثان شوه» با دقت گوش کرد و به فکر خود خیانت نکرد (نظر خود را فاش نکرد). اما سرانجام، «جیم» به دو مورد از سه درخواستش، رسید. او به «رانگون» رفت و با «سوکی» ملاقات کرد. سپس به همراه «یتاو»، سوار بر جت نیروی هوایی آمریکا به تایلند پرواز کرد. هنگامی که «جیم» و من تلفنی با یکدیگر صحبت کردیم، می‌توانستم آسایش خاطر را در صدای او حس کنم. اما «سوکی» همچنان زندانی باقی ماند.
ماه بعد، در سازمان ملل واقع در نیویورک، نتایج بررسی سیاست برمه را اعلام کردم. اهداف ما تغییر نکرده بود: ما خواستار تغییرات دموکراتیک معتبر؛ آزادی فوری و بدون قید و شرط زندانیان سیاسی، از جمله «آن سانگ سوکی»؛ و گفت‌وگوهای جدّی با گروه‌های مخالف و اقلیت‌های قومی بودیم. اما به این نتیجه رسیده بودیم: «تعامل در قبال رفع تحریم‌ها، گزینه اشتباهی است.» بنابر‌این با نگاهی به آینده، ما باید از هر دو ابزار برای پیگیری اهدافمان بهره می‌بردیم و مستقیماً با مقامات برمه، ارتباط می‌گرفتیم.
در طول سال آینده، به طور دلسردکننده‌ای، پیشرفت کمی حاصل شد. «سوکی» در حبس خانگی باقی ماند، اگرچه دو بار به او اجازه داده شد با «کرت کمپبل» ملاقات کند. او زندگی گوشه‌نشینانه خود از جمله گوش کردن همیشگی به سرویس جهانی «بی‌بی‌سی» و «صدای آمریکا» برای مطلع شدن از وقایع آن سوی دیوارهای زندان را برای «کرت» تعریف کرد. روزنامه دولتی برمه، تصویر او به هنگام ملاقات با «کرت» را قیچی کردند.

صد و پنج
صرف غذا زیر تابلوی نقاشی شده پدر «سوکی»
برخلاف سال ۱۹۹۰، پیروزی گسترده طرفداران دموکراسی در سال ۲۰۱۰، واقع نشد. در عوض همانطور که انتظار می‌رفت، حزب مورد حمایت ارتش به پیروزی چشمگیری دست یافت. گروه‌های مخالف و سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری برای محکوم کردن انتخابات متقلبانه، به آمریکا پیوستند. رژیم، از دادن اجازه به خبرنگاران و ناظران خارجی برای نظارت بر انتخابات امتناع کرد. ژنرال‌ها، فرصت آغاز انتقال به دموکراسی و آشتی ملی را از دست دادند. همزمان، مردم برمه در فقر و انزوای بیشتر فرو می‌رفتند.
اگرچه نتایج انتخابات ناامید‌کننده بود، (اما) یک هفته بعد، در نوامبر ۲۰۱۰، ژنرال‌ها به طور غیرمنتظره، «سوکی» را از حبس خانگی آزاد کردند. «سان شوه» سپس تصمیم خود برای کناره‌گیری از قدرت را اعلام کرد و جای خود را به «تین سین»، ژنرال بلندپایه ارتش داد که پیشتر به عنوان نخست‌وزیر خدمت می‌کرد.
او یونیفرم را کنار گذاشته بود و به ظاهر، رهبری دولتی غیرنظامی را بر عهده گرفته بود. برخلاف اعضای دیگر رژیم، «تین سین» به تمام منطقه سفر کرده و برای دیپلمات‌های آسیایی، شناخته شده بود. او اولین کسی بود که دیده بود چگونه همسایگان برمه از مزایای تجارت و فناوری بهره‌مند هستند، در حالی که کشورش، دچار رکود و کسادی است. زمانی «رانگون» یکی از شناخته‌شده‌ترین شهرها در آسیای جنوب شرقی بود، «تین سین» می‌دانست که چقدر «رانگون» از شهرهایی نظیر بانکوک، جاکارتا، سنگاپور و کوآلالامپور عقب‌مانده است. بر‌اساس گزارش بانک جهانی، در سال ۲۰۱۰ تنها ۰.۲ درصد از مردم این کشور از اینترنت استفاده کردند. به دلیل سرویس ناکافی موبایل، تلفن همراه هوشمند در آنجا وجود نداشت. مغایرت برمه با همسایگانش هیچگاه نمی‌توانست تا این حد، مشخص باشد.
در ژانویه ۲۰۱۱، با «آنگ سان سوکی» که به تازگی آزاد شده بود برای اولین‌بار تماس گرفتم تا ببینم نظرش درباره این تحولات چیست. شنیدن صدای او برایم هیجان‌آور بود و به نظر می‌رسید از آزادی جدیدش، انرژی گرفته باشد. او بابت حمایت قاطعانه ایالات متحده و رؤسای جمهور هر دو حزب طی سالیان گذشته، از من تشکر کرد و درباره عروسی دخترم پرسید. حزب سیاسی او در حال افزایش سازماندهی برای آزمایش خط قرمزهای دولت جدید بود. من به او گفتم که ما می‌خواهیم کمک کنیم و آماده‌ایم تا درس‌هایی از حرکت‌های دموکراسی‌خواهانه در سراسر دنیا را با آنان به اشتراک بگذاریم. من به او گفتم: «امیدوارم روزی شما را ملاقات کنم یا حتی بهتر اینکه، شما به ملاقات من بیایید!»
بهار آن سال، «تین سین» به عنوان رئیس‌جمهور برمه سوگند یاد کرد. در کمال تعجب، او از «سوکی» برای صرف نهار در خانه کوچکش دعوت کرد. این کار، ژست‌گیری چشمگیری از سوی قدرتمندترین مرد کشور در مورد زنی بود که ارتش، مدت‌ها به عنوان خطرناک‌ترین دشمنش، از او خوف داشت. همسر «تین شین» غذا را آماده کرد و آنان زیر تابلوی نقاشی شده پدر «سوکی» مشغول صرف غذا شدند. آنان دوباره با یکدیگر در «نای پای تاو» ملاقات کردند. اولین گفت‌وگوها برای محک زدن بود. ژنرال و مخالف هر دو به شکل قابل درکی از یکدیگر بسیار احتیاط می‌کردند. اما قطعاً امری در حال وقوع بود.

صد و شش
گشودن درهاي ارتباطات بهتر
من می‌خواستم ایالات متحده ایالات متحده نقشی سازنده برای تشویق بهتر انگیزه دولت جدید برمه بازی کند، بدون اینکه برای پذیرش نابهنگام آنان عجله کنیم و یا اهرم تحریم‌های قوی ما از دست برود. بازگشت رسمی سفیر آمریکا به برمه بسیار زود بود، اما به کانال دیپلماتیک جدیدی برای آزمایش نیّات «تین سین»، نیاز داشتیم. در جلسات راهبردی، من از «کرت» و تیمش خواستم سناریوهای خلاقانه گوناگونی را برای قدم‌های بعدی، تهیه کنند. ما یک کارشناس کهنه‌کار در امور آسیا به نام «درک میشل» را به عنوان اولین نماینده خود در برمه معرفی کردیم. کنگره این پست را ایجاد کرده بود.
در سال ۲۰۰۷ «تام لانتوس» عضو فقید کنگره لایحه‌ای برای ایجاد این پست ارائه کرده بود که در سال ۲۰۰۸ توسط رئیس‌جمهور بوش به تصویب رسید اما هرگز مسئولی برای آن مشخص نشد. انتخاب نماینده ویژه برای برمه، پرستیژ تعیین سفیر دائمی را نداشت، اما درهای ارتباطات بهتر را می‌گشود.
رودخانه ایراوادی از شمال برمه به سمت جنوب آن جاری است و مدت‌های طولانی، به عنوان قلب فرهنگ و بازرگانی این کشور محسوب می‌شد. «جورج اورول» این رودخانه را اینگونه به یاد می‌آورد «مانند تکه‌های الماس که نور خورشید را به خود جذب می‌کند» و با شالیزارهای گسترده برنج محاصره شده است. دسته‌هایی از تنه درختان ساج - که صادرات اصلی برمه است - در سراسر مسیر رودخانه از جنگل‌ها به سمت دریا شناورند. ایراوادی که از یخچال‌های شرق هیمالیا جاری می‌شود، به کانال‌ها و شبکه‌های آبیاری بی‌شماری سرازیر می‌شود، مزارع و روستاهای شمال و جنوب و نیز دلتای حاصلخیز آن را تغذیه می‌کند. مانند رود گنگ در هند و مکنونگ در ویتنام، ایراوادی از جایگاه محترمی برخوردار است. به قول «سوکی»، این رودخانه «شاهراه بزرگ طبیعی، منبع وافر غذا، موطن گیاهان و جانوران، حمایتگر سبک‌های زندگی سنتی و الهام‌بخش اشعار و ادبیات بی‌شمار برمه است.»
هیچ‌یک از این موارد مانع از این نشد که یک شرکت برق چینی با استفاده از روابط قدیمی پکن با ژنرال‌های حاکم، برنده مناقصه ساخت اولین سد برق آبی در قسمت بالای رودخانه ایراوادی شود. این پروژه عظیم، تهدیدی برای خرابی‌های گسترده به اقتصاد و اکوسیستم محلی به حساب می‌آمد اما، سود سرشاری برای چین داشت. در کنار شش سد چینی در شمال برمه، سدّ مشهور «مائیتسون»، برق را به شهرهای تشنه انرژی جنوبی چین سرازیر کرد. در سال ۲۰۱۱، کارگران چینی با کلاه‌های ایمنی محکم به کرانه‌های بالادست رودخانه ایراوادی در تپه‌های دور دست شمالی پا گذاشتند که موطن گروه جدایی‌طلب «کاچین» بود. چینی‌ها شروع به انفجار، ایجاد تونل و ساخت و ساز کردند. هزاران روستایی که در آن اطراف زندگی می‌کردند، نقل مکان کردند.
در کشوری که مدت‌های طولانی تحت حاکمیت مستبدان دمدمی مزاج بود، چنین پروژه‌ای علی‌الخصوص تعجب‌آور نبود. آنچه شگفت‌انگیز بود، واکنش افکار عمومی بود. از آغاز، گروه‌های محلی «کاچین» مخالف ساخت سدّ بودند اما خیلی زود انتقادات به سایر مناطق کشور منتقل شد و حتی در روزنامه‌هایی که به شدّت سانسور می‌کردند، انعکاس یافت.

صد و هفت
وعده‌هاي همراه با اشك
فعالان برمه به بیانیه ارزیابی تاثیرات محیط‌زیستی دانشمندان چینی که ۹۰۰ صفحه بود و در مورد آثار مخرب بر روی ماهی‌ها و حیات وحش هشدار داده بود، دست یافته بودند. نزدیکی این سد به گسل زلزله خیز هم، ضرورت و عقلانیت این پروژه را زیر سوال برد. برآشفتگی ناشی از تخریب‌های اکولوژیک به رودخانه مقدس ایراوادی باعث رنجش عمومی عمیق نسبت به چین یعنی ولی‌نعمت خارجی مهم رژیم نظامی برمه گردید. همانگونه که در دیگر کشورهای مستبد دیده بودیم، سانسور ملی‌گرایی، غالباً نسبت به مخالفت، مشکل‌تر است.
موجی از خشم عمومی بی‌سابقه در سراسر برمه به وجود آمد. در آگوست سال ۲۰۱۱، «سوکی» که پس از آزادی نسبتاً تحت فشار کمتری بود، نامه‌ای سرگشاده در انتقاد از ساخت سد نوشت. دولت به ظاهر جدید غیرنظامی درباره پاسخ به این نامه دچار اختلاف شد. وزیر اطلاع‌رسانی که یک ژنرال بازنشسته بود، کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد و همراه با اشک وعده داد که از رودخانه ایراوادی محافظت کند. اما سایر مقامات ارشد، نگرانی عمومی را نادیده گرفته و اصرار داشتند که ساخت و ساز بر‌اساس برنامه ادامه پیدا کند. سرانجام «تین سین» برای پارلمان سخنرانی کرد. او توضیح داد که دولت توسط مردم انتخاب شده است، بنابراین برای پاسخ به دغدغه‌های مردم، مسئولیت دارد. در نتیجه ساخت و ساز این سد جنجالی متوقف شد.
این موضوع، گواه الزام‌آوری بود بر اینکه دولت جدید ممکن است درباره اصلاحات جدی باشد. همچنین توقف ساخت سد، انکار رسمی شگفت‌آور چین بود، جایی که این خبر در آنجا با حیرت خوانندگان روبرو شد.
من از موفقیت جامعه مدنی در حال ظهور برمه که مدت‌های طولانی مورد ظلم و جفا قرار گرفته و از سازماندهی و صحبت آزادانه محروم شده بود، متعجب بودم. استفاده از موضوع سد «مائیتسون» به عنوان مسئله شفاف‌کننده مرا به یاد بصیرت «النیر روزولت» انداخت. او در سخنرانی سال ۱۹۵۸ خود در سازمان ملل اینگونه سوال کرد: «حقوق بشر جهانی از کجا آغاز می‌شود؟» سپس به سوال خود اینگونه پاسخ داد: «در مکان‌های کوچکی نزدیک خانه» در «دنیای شخصی افراد؛ محله‌ای که شخص زندگی می‌کند، مدرسه یا دانشگاهی که او حضور می‌یابد، کارخانه، مزرعه یا اداره‌ای که او کار می‌کند ... بدون همکاری مشترک شهروندان برای تقویت حقوق بشر در نزدیک خانه‌هایمان، انتظار پیشرفت در جهانی بزرگتر، فکری عبث است.»
مردم برمه برای مدت‌های طولانی از بسیاری از آزادی‌های اساسی خود محروم شده بودند. با اینحال، سوء‌استفاده‌های محیط‌زیستی و اقتصادی بود که نهایتاً خشم عمومی را شعله‌ور کرد، زیرا (ساخت و ساز سد) کشور به شکل مستقیم و ملموس، به کشور لطمه وارد کرده بود. ما چنین پدیده مشابهی را در مورد اعتراضات ضدآلودگی هوا در چین شاهد بودیم. آنچه که به عنوان یک شکایت کسل‌کننده آغاز می‌شود، می‌تواند به سرعت به اعتراضی وسیع‌تر تبدیل گردد. زمانی که شهروندان موفق شوند از دولتشان درباره دغدغه‌های روزمره پاسخگویی را مطالبه کنند، می‌توان تغییرات اساسی را انتظار داشت.

صد و هشت
چرخش روی پاشنه گام‌هاي کوچک
این بخشی از آن چیزی است که من آن را «حقوق بشر، واقعیت انسانی» مي‌نامیدم.
به نظر مي‌رسد متوقف کردن ساخت و ساز سد، سیلی از فعالیت‌هاي جدید را آزاد کرده باشد. در ۱۲ اکتبر، دولت شروع به آزاد کردن چند صد نفر از دو هزار زندانی سیاسی نمود. در ۱۴ همان ماه، برای اولین‌بار پس از دهه ۶۰ میلادی، سازماندهی اتحادیه کارگری را قانونی کرد. این اقدامات روی پاشنه گام‌هاي کوچک که در اوایل آن سال برای کم کردن محدودیت‌هاي سانسور و کاهش درگیری‌ها با گروهای اقلیت قومی مسلح در مناطق دور‌افتاده صورت گرفته بود، مي‌چرخید. دولت همچنین گفت‌وگو با صندوق بین‌المللی پول درباره اصلاحات اقتصادی را آغاز کرده بود. «سوکی» که به شکل محتاطانه‌ای خوش‌بین بود، با هوادارانش در رانگون سخن گفت و خواستار آزادی بیشتر زندانیان و افزونی اصلاحات گردید.
در واشنگتن ما تمام این رویدادها را از نزدیک رصد کرده و به این فکر مي‌کردیم که چه وزنی به آنها بدهیم. ما به حسی بهتر در مورد آنچه که در حال وقوع بود نیاز داشتیم. من از «مایک پوسنر» مقام ارشد وزارت خارجه در امور حقوق بشر خواستم در معیت «درک میچل» به برمه برود و تلاش کند تا نیات دولت جدید را درک کند. در اوایل نوامبر، «مایک» و «درک» با تعدادی از اعضای پارلمان دیدار کردند و در مورد اصلاحات بیشتر گفت‌وگوهای تشویق‌کننده‌ای داشتند، از جمله آزادی تجمعات و آغاز ثبت‌نام گروه‌هاي سیاسی. حزب «سوکی» همچنان از فعالیت ممنوع بود و نمی‌توانست در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۲ شرکت کند مگر اینکه قانون تغییر مي‌یافت. این موضوع، یکی از نگرانی‌هاي مهم رهبران شکّاک مخالف بود که با «مایک» و «درک» دیدار کرده بودند. آنان همچنین گفتند تعداد زیادی از زندانیان سیاسی همچنان در حبس هستند و در مورد گزارشات سوء‌استفاده جدی از حقوق بشر در مناطق نژادی سخن به میان آوردند. «سوکی» و سایرین از ما مي‌خواستند شتابزده تحریم‌ها را لغو نکنیم و به رژیم پاداش ندهیم مگر اینکه شواهد متقنی از پیشرفت دموکراتیک داشته باشیم. این موضوع برای من قابل درک بود، اما ما باید به تعامل با رهبر برمه و پروراندن این پیشرفت‌هاي مقدماتی ادامه مي‌دادیم.
در اوایل نوامبر، همچنانکه «مایک» و «درک» با مخالفین و قانونگذاران در برمه دیدار مي‌کردند، رئیس‌جمهور اوباما و من سرگرم برنامه‌ریزی در مورد چگونگی انتقال راهبرد محوری به سطح بعدی بودیم. ما مي‌دانستیم که سفر آتی رئیس‌جمهور به آسیا بهترین فرصت برای نشان دادن اینکه راهبرد محوری به چه معناست، مي‌باشد. ما در هاوایی اجلاس اقتصادی «اپک» را آغاز کردیم و سپس او به استرالیا رفت.
من در فیلیپین توقف کردم تا در مراسم یادمان شانزدهمین سالگرد پیمان دفاعی دوجانبه که روی عرشه ناوشکن «فیتزجرالد» برگزار گردید، شرکت کنم، سپس در تایلند، یکی دیگر از متحدین کلیدی ما، با رئیس‌جمهور دیدار کردم.
در ۱۷ نوامبر، رئیس‌جمهور اوباما و من، هر دو برای شرکت در اجلاس شرق آسیا (آسه‌آن) و جلسه سران آمریکا - آسه‌آن، مهمترین گردهمایی سالانه سران کشورها در آسیا به بالی اندونزی وارد شدیم.

صد و نه
سرانجام اوباما میکروفون را در اختیار گرفت
این اولین‌باری بود که رئيس‌جمهور آمریکا در اجلاس آسه‌آن شرکت مي‌کرد. این حضور، پیمان تعهد رئيس‌جمهور اوباما به کاری بود که در سال ۲۰۰۹ با امضای پیمان دوستی و همکاری آغاز کرده و دیپلماسی چندجانبه را به عنوان اولویت انتخاب نموده بودیم. مانند ویتنام در سال گذشته، دوباره اختلافات ارضی در دریای جنوب چین به ذهن همه متبادر شد. مانند اجلاس آسه‌آن در هانوی، چین نمي‌خواست درباره مسائل با اسلوب باز و چندجانبه بحث کند، به خصوص مواردی که ایالات متحده هم در آن حضور داشته باشد. «ون جیابائو» نخست‌وزیر چین گفت: «نیروهای خارجی تحت هر بهانه‌اي نباید دخیل شوند. معاون وزیر خارجه چین هم صریح‌تر سخن گفت. او به خبرنگاران گفت: «ما امیدواریم دریای جنوب چین در اجلاس آسه‌آن مورد بحث قرار نگیرد.» اما کشورهای کوچک‌تر از جمله ویتنام و فیلپین مصمم بودند در این‌باره بحث کنند. در هانوی ما سعی کرده بودیم که روشی مبتنی بر همکاری را به سمت راه‌حلی صلح‌آمیز اختلافات در دریای جنوب چین به پیش ببریم، اما در ماه‌هاي پس از آن مواجهه، پکن پافشاری خود بر مواضعش را عمیق‌تر کرده بود.
بعدظهر نوامبر ۱۸، من برای شرکت در جلسه خصوصی سران با رئيس‌جمهور اوباما همراه شدم، جایی که ما با هفده رئيس‌جمهور با وزرای امور خارجه‌شان، ملاقات کردیم. بقیه مسئولین یا خبرنگاران اجازه ورود نداشتند. رئيس‌جمهور اوباما و نخست‌وزیر «ون» ساکت نشسته بودند و به سخنان بقیه سران گوش مي‌دادند. سنگاپور، فیلیپین، ویتنام و مالزی از جمله اولین سخنرانان بودند، همه آنان منفعتی در دریای جنوب چین داشتند. تقریباً همه سران، اصولی که در اجلاس هانوی تکرار کرده بودیم، به نوبت و در مدت دو ساعت بیان کردند از جمله: تضمین دسترسی و آزادی دریانوردی به دریای جنوب چین، حل صلح‌آمیز و مبتنی بر همکاری در چارچوب قانون بین‌المللی، اجتناب از تحمیل و تهدید و حمایت از نظام رفتاری. به زودی مشخص شد که اجماعی قوی وجود دارد. آنان با تحکّم و بدون پرده‌پوشی اما در عین حال بدون تندی صحبت مي‌کردند. حتی روس‌ها موافق بودند که دریای جنوب چین، مسئله‌اي مناسب و مهم برای گفت‌وگو بود.
سرانجام، پس از سخنرانی شانزده رئيس‌جمهور، اوباما میکروفون را در اختیار گرفت. تمام بحث‌ها به طور مستقیم پخش مي‌شد، بنابراین او از اجماع بر سر مسائل دریای چین استقبال کرد و بر حمایت آمریکا از رهیافتی که کشورهای منطقه ابراز کرده بودند، تاکید نمود. او گفت: «در حالیکه ما در دریای جنوبی چین مدّعی نیستیم و در حالی که ما طرف هیچ‌کس را نمي‌گیریم، اما به طور کلی از امنیت دریایی سود زیادی مي‌بریم و به خصوص به عنوان یکی از قدرت‌هاي اقیانوس آرام، به عنوان کشوری دارای دریا، به عنوان یک کشور تاجر و به عنوان تضمین‌کننده امنیت در منطقه آسیا - اقیانوسیه، از حل شدن موضوع دریای جنوبی چین بسیار منتفع مي‌شویم. هنگامی که سخنرانی رئيس‌جمهور تمام شد، او به اطراف سالن جلسه نگاهی انداخت از جمله به نخست وزیر «ون» که آشکارا ناخشنود بود.

صد و ده
اجراي تئاتر دیپلماتیک
این بار حتی وضعیت از اجلاس هانوی هم بدتر بود. او ابداً نمي‌خواست درباره جنوبی چین بحث شود؛ اکنون او با جبهه متحدی مواجه شده بود. بر خلاف وزیر امور خارجه «یانگ»، نخست‌وزیر «ون» درخواست تنفس نکرد. او مودبانه اما با قاطعیت پاسخ داد، از اقدامات چین دفاع کرد و دوباره تاکید کرد این اجلاس، مکان مناسبی برای طرح چنین موضوعاتی نیست.
در حالی که این تئاتر دیپلماتیک در حال اجرا بود، من به طور یکسان درباره وقایعی که در برمه در حال روی دادن بود، تمرکز کرده بودم. در طول چند هفته باقی مانده به سفرم، «کرت»، اقدامات جدید برجسته‌اي برای تعامل با رژیم و تشویق اصلاحات بیشتر را مطرح کرد. من درباره برمه با رئيس‌جمهور اوباما و مشاوران امنیت ملی او که مي‌خواستند مطمئن شوند ما از حالت دفاعی خود کوتاه نیامده و یا نابهنگام تحریم‌هاي رژیم را کاهش نداده باشیم صحبت کرده بودم. من متحدی قوی در کاخ سفید داشتم که کمک مي‌کرد تا تعامل به پیش رود: «بن رودز»، مشاور قدیمی رئيس‌جمهور که به عنوان معاون مشاور امنیت ملی خدمت مي‌کرد.
«بن» با من موافق بود که ما ریل‌گذاری کرده‌ایم و اکنون نیاز داریم تا رو به جلو حرکت کنیم. اگرچه در نهایت رئيس‌جمهور مي‌خواست از یک شخص به خصوص حرف آخر را بشنود تا مطمئن شود که الان، زمان انجام این کار است. من از «کرت» و «جیک» خواستم با «سوکی» صحبت کنند و یک تماس تلفنی بین او و رئيس‌جمهور اوباما را تعیین نمایند.
زمانی که از استرالیا به سمت اندونزی با هواپیمای «ایر فورس وان» به اندونزی پرواز کردم، او برای اولین‌بار با «سوکی» صحبت کرد. (ایر فورس وان یا یکم نیروی هوایی و یا هواپیمای شماره یک نیروی هوایی آمریکا (به انگلیسی: Air Force One) عبارتی است که از سوی کنترل‌کنندگان ترافیک هوایی خطاب به هر هواپیمایی گفته می‌شود که حامل رئيس‌جمهور ایالات متحده آمریکا باشد.) او بر اهمیت نقشی که آمریکا مي‌تواند در کمک به کشورش برای حرکت به سمت دموکراسی ایفا کند، تاکید کرد. دو برنده جایزه صلح نوبل (اوباما و سوکی) همچنین درباره سگ‌هایشان، ماجراهایی برای یکدیگر تعریف کردند. پس از پایان تماس، رئيس‌جمهور آماده اقدام رو به جلو درباره برمه بود. روز بعد در حالی که او به سمت میکروفون در بالی اندونزی مي‌رفت و اعلام کرد از من خواسته است به برمه سفر کنم و به شخصه چشم‌انداز اصلاحات دموکراتیک و روابط نزدیک‌تر بین دو کشور را تحقیق نماید، در کنار او ایستاده بودم. او گفت: «پس از سال‌ها تاریکی، ما سوسوی پیشرفت را دیده‌ایم.» من اولین وزیر خارجه‌اي بودم که در طول بیش از نیم قرن به برمه سفر کرده بود.
در پرواز به سمت آمریکا از اندونزی، ذهنم به شدت درگیر سفر بعدی‌ام بود. فرصتی بود تا «تین سین» را مورد ارزیابی قرار دهم و با «سوکی» هم در پایان سفرم ملاقات شخصی داشته باشم. آیا ما مي‌توانستیم راهی برای دمیدن به این سوسوی پیشرفت که رئيس‌جمهور از آن سخن گفته پیدا کنیم و اصلاحات دموکراتیک وسیع را به درستی شعله‌ور کنیم؟

صد و يازده
لباس سیاه، سفید یا قرمز نپوشيد
ما برای سوخت‌گیری مجدد، زیر باران شدید در ژاپن توقف کردیم. دو افسر سرویس خارجی وزارت خارجه با تجربه در امور برمه و مستقر در سفارت آمریکا، منتظر ما بودند. پس از شنیدن اعلامیه رئیس‌جمهور، آنان برایم دسته‌اي کتاب درباره برمه و یک کپی از فیلمی درباره «سوکی» به نام «بانو» آوردند. این دقیقاً چیزی بود که من نیاز داشتم. تمام تیم من از جمله خبرنگاران همراه ما، در حالی که به سمت شرق در طول اقیانوس آرام به سمت واشنگتن پرواز مي‌کردیم فیلم را تماشا کردند، جایی که من فوراً سفر به برمه را برنامه‌ریزی کردم.
اواخر بعدظهر ۳۰ نوامبر ۲۰۱۱ به «نای پای تاو» رسیدیم. باند فرودگاه کوچک دور افتاده پایتخت آسفالت بود اما پس از غروب آفتاب، نور کافی برای فرود نداشت.
درست قبل از اینکه واشنگتن را ترک کنیم، متخصصین آسیا در وزارت امور خارجه یادداشتی را منتشر کرده و در آن توصیه کرده بودند گروه سفر‌کننده، لباس سیاه، سفید یا قرمز به علت هنجارهای فرهنگ محلی نپوشند. انتشار چنین یادداشت‌هاي غیر‌معمول نبود؛ در برخی کشورها گروه‌هاي سیاسی یا قومی با رنگ‌هاي خاص شناخته مي‌شوند. بنابر‌این من ساعیانه به سراغ کمد لباسم رفتم تا لباسی با رنگ مناسب برای برمه انتخاب کنم. کت سفید بسیار زیبایی خریده بودم که برای مناطق گرمسیری وزن مناسبی داشت. آیا واقعاً پوشیدن این لباس از جهت فرهنگی غیرمناسب بود؟ لباس را با خودم آوردم تا اگر مشخص شد کارشناسان اشتباه کرده‌اند، آن را بپوشم. دقیقاً زمانی که از هواپیما خارج شدیم، ما از سوی مسئولین برمه‌اي مورد استقبال قرار گرفتیم که همه آنان لباس‌هاي با رنگ‌هاي به تن داشتند که ما از آن حذر شده بودیم. امیدوار بودم که این تفاوت رنگ لباس‌هایمان با آنان، نشانه درک غلط عمیق‌تر از جانب ما نباشد اما حداقل اکنون مي‌توانستم با خیال راحت کت سفیدم را بپوشم.
کاروان خودروهای ما از فرودگاه و از درونمایی وسیع، نمایان شد. بزرگراه خلوتی که در آن حرکت مي‌کردیم، به نظر مي‌رسید بیست بانده باشد. گهگاهی دوچرخه‌اي و تعداد کمی هم رهگذر مي‌دیدیم اما از ماشین اصلاً خبری نبود. از کنار کشاورزی گذشتیم که کلاه مخروطی حصیری سنتی بر سر گذاشته بود و واگنی پر از یونجه را با یک گاو سفید مي‌راند. گویا این منظره، پنجره‌اي بود به زمان‌هاي قدیم.
از دور برجهای غارمانند دولتی «نای پای تاو» را مي‌دیدیم. این شهر به شکل مخفیانه در سال ۲۰۰۵ به وسیله ارتش ساخته شده بود و به منظور دفاع از تهاجم فرضی آمریکا با دیوارها و خندق‌ها، مستحکم شده بود.
تعداد کمی در آنجا زندگی مي‌کردند. بسیاری از ساختمان‌ها خالی و یا ناتمام بودند. تمام آن شهر حسی شبیه روستای «پوتمکین» به انسان مي‌داد. (عبارت دهکده‌های پوتمکین (روسی: Потёмкинские деревни) در اصل برای توصیف دهکده‌ای غیرواقعی که فقط برای تحت تاثیر قرار دادن ساخته شده به کار می‌رفت. بنا بر روایت، گریگوری پوتمکین در جریان سفر کاترین دوم به کریمه در ۱۸۷۸ تاسیساتی غیرواقعی در کرانه‌های رود دنیپر ساخت تا او را گول بزند. امروزه این عبارت نوعاً در سیاست و اقتصاد برای توصیف هر سازه (حقیقی یا مجازی) که فقط برای فریب دیگران ساخته شده تا فکر کنند وضعیتی از آنچه واقعاً وجود دارد بهتر است به کار می‌رود. برخی مورخین مدرن مدعیند در اصل داستان مبالغه شده است.)

صد و دوازده
زیر یک لوستر بزرگ کریستال در اتاقی بزرگ
صبح روز بعد با رئیس‌جمهور «تین سین» در دفتر تشریفاتی وی دیدار کردم. روی تخت‌هایی از طلا زیر یک لوستر بزرگ کریستال در اتاقی بزرگ نشستیم. برخلاف تشریفات، «تین سین» فردی بدون جذبه و متظاهر بود به خصوص اینکه او رئیس دولت و رهبر حزب نظامی حاکم نیز بود. او کوتاه قد بود و کمی قوز داشت، با موهایی کم‌پشت و عینک. به نظر مي‌رسید او حسابدار باشد تا ژنرال. هنگامی که او در دولت نظامی، نخست‌وزیر شد، همیشه با لباس سبز رسمی نظامی در انظار ظاهر مي‌شد، اما او اکنون لباس آبی دامن شکل برمه‌ای، صندل و تونیک سفید پوشیده بود.
بسیاری از مردم در برمه و خارج از آن گمان مي‌کردند «تان شوه»، حاکم پیشین، «تین سین» میانه‌رو را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است زیرا هم به عنوان فردی غیرتهدیدآمیز از نظر خارجی‌ها به حساب مي‌آمد و هم به اندازه کافی در مقابل تندروهای رژیم، فردی قابل انعطاف بود. تا آن زمان او با نشان دادن استقلال غیرمنتظره و جنم واقعی برای پیش بردن برنامه اصطلاحات نوپای خود، همگان را شگفت زده کرده بود.
در بحث‌ها، او را تشویق و قدم‌هایی را تشریح مي‌کردم که مي‌توانست منجر به رسمیت بین‌المللی و کاهش تحریم‌ها گردد. من به «تین سین» گفتم: «شما در مسیر صحیح قرار دارید. همانطور که مي‌دانید انتخاب‌هاي سخت و موانع مشکل برای غلبه بر آنها وجود دارد، اما این فرصتی است برای شما که میراثی تاریخی برای کشورتان به جای بگذارید. همچنین نامه‌اي شخصی از رئیس‌جمهور اوباما را تحویل دادم که در آن نظرات مشابهی مورد تاکید قرار گرفته بود.
«تین سین» به دقت پاسخ مي‌داد که آمیخته با شوخ‌طبعی مطلوب و حس جاه‌طلبی بود و زمانی که جملات انتخاب شده‌اش را مي‌گفت زیرچشمی نگاهی هم مي‌کرد. او مي‌گفت اصطلاحات و نیز آشتی او با «سوکی» باید ادامه یابد. او همچنین با فراست از چشم‌انداز راهبردی گسترده‌تر آگاه بود. او گفت: «کشور ما بین دو غول قرار گرفته است» که به چین و هند اشاره داشت و نیاز داشت تا برای به خطر نینداختن ارتباطاتش با پکن، دست به عصا باشد. او کسی بود که به روشنی، برای مدت طولانی و به سختی درباره آینده کشورش و نقشی که مي‌توانست برای دستیابی به آن بازی کند، فکر کرده بود.
در سفرهایم حداقل با سه نوع از رهبران ملاقات داشتم: کسانی که با ما ارزش‌ها و عقاید جهانی مشترک داشتند و شرکای طبیعی ما بودند، کسانی که مایل بودند که کار درست را انجام دهند اما فاقد اراده سیاسی و یا ظرفیت برای پیگیری بودند و کسانی که منافع و ارزش‌هاي آنان اساساً با ما در تضاد است و هر زمان که بتوانند با ما مخالفت مي‌کنند.
به این فکر مي‌کردم که «تین سین» در کدام دسته‌بندی قرار مي‌گیرد. حتی اگر او در خواسته‌اش در مورد دموکراسی صادق بود، آیا مهارت‌هاي سیاسی او آنقدر قوی بودند که بر مخالفان سنگر گرفته در میان هم‌قطاران نظامی‌اش فائق آید و واقعاً چنین انتقال سختی را در سطح ملی را برآورده کند؟

صد و سيزده
ما سریال وست وینگ را مي‌دیدیم
تمايل من به این بود که «تین سین» را در آغوش امیدی بکشیم که رسمیت بین‌المللی بتواند جایگاه او را در کشور قوی کند. اما دلایلی برای محتاط بودن وجود داشت. اما پیش از اینکه زیاد صحبت کنم، لازم بود «سوکی» را ملاقات کنم و یادداشت‌ها را مقایسه نمایم. ما وارد یک رقص دیپلماتیک شکننده شده بودیم و ضروری بود تا قدم اشتباهی بر نداریم.
پس از جلسه به سمت یک سالن بزرگ برای ناهار رفتیم و من در میان «تین سین» و همسرش نشستم. همسرش دستم را گرفت و با احساسات درباره خانواده و امیدهایش درباره بهبود زندگی کودکان سخن گفت.
سپس وقت رفتن به پارلمان و ملاقات با بخشی از نمایندگانی بود که با دقت فراوان توسط ارتش انتخاب شده بودند. آنان لباس‌هاي سنتی با رنگ‌هاي روشن از جمله کلاه شیپوری و خزهای گلدوزی شده پوشیده بودند. بعضی از آنان مشتاق تعامل با ایالات متحده و اصلاحات بیشتر در کشور بودند. بقیه در مورد تمام تغییراتی که در اطرافشان در حال وقوع بود، بدببین بودند و مي‌خواستند به روش‌هاي قدیمی بازگردند.
«شوه من»، رئیس مجلس عوام، یکی دیگر از ژنرال‌هاي سابق در یک اتاق بسیار بزرگ زیر نقاشی چشم انداز شادابی از برمه که به نظر مي‌رسید مایل‌ها امتداد دارد با من ملاقات کرد. او خوش صحبت و سلیم النفس بود و به من گفت: «ما برای اینکه پارلمان را اداره کنیم، کشور شما را مورد مطالعه قرار دادیم. سوال کردم آیا کتابی خوانده یا با کارشناسان مشورت کرده یا خیر. او پاسخ داد: «اوه نه، ما سریال وست وینگ را مي‌دیدیم.» من خندیدم و قول دادم که اطلاعات بیشتری را در اختیار آنان بگذاریم.
آن شب وقتی به هتل برگشتم، بیرون از اتاق، پشت یک میز بزرگ به همراه هیئت خبرنگاران آمریکایی نشستم و سعی کردم آنچه را آن روز فهمیده بودم، جمع‌بندی کنم. قدم‌هایی که دولت غیرنظامی برداشته بود از جمله کم کردن محدودیت بر رسانه‌ها و جامعه مدنی، آزاد کردن «سوکی» از حبس خانگی به همراه دویست زندانی سیاسی دیگر، تصویب قوانین جدید کار و انتخابات. «تین سین» به من قول داد این روند را ادامه دهد و حتی اصلاحات بیشتری را به انجام رساند و من مایلم بودم او را باور کنم. اما مي‌دانستم کور سوی‌هاي پیشرفت به سادگی خاموش مي‌شوند. یک ضرب‌المثل قدیمی برمه‌اي مي‌گوید: «هنگامی که باران مي‌بارد، آب ذخیره کن.» اکنون زمان محکم کردن اصلاحات و گره زدن آن به آینده بود تا ثبات پیدا کند و غیرقابل بازگشت شود.
همانگونه که آن روز به «تین سین» گفتم، ایالات متحده آماده است در مسیر اصلاحات با مردم برمه همقدم شود، اگر مردم حرکت در این مسیر را انتخاب کرده باشند.
پرواز به سمت «رانگون» تنها ۴۵ دقیقه طول کشید اما پس از دیدن شهر ارواح فراواقعی دولتی ساخت «نای پای تاو»، ورود به «رانگون»، حسی شبیه وارد شدن به دنیایی دیگر را به انسان مي‌داد. «رانگون» شهری با بیش از ۴ میلیون جمعیت با خیابان‌هاي شلوغ و جاذبه‌هاي فرسوده دوره استعمار بود.

https://siasatrooz.ir/vdcbwab9.rhbg8piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی