يكي از روزهاي بهاري سال ۹۲ بود كه بخشي از مردم به خيابانها ريختند تا شادي خود را از انتخاب رئيس جمهور محبوبشان ابراز كنند.
جشن خياباني كه در سراسر كشور گسترده شده و لحظات پر نشاطي را رقم زده بود. به فاصله چند روز از اين اتفاق خوش، صعود تيم ملي فوتبال كشور نيز به جام جهاني سببساز آن گشت تا شادي مردم بار ديگر به سطح خيابانهاي كشور منتقل شود. حال و روز خوشي كه رايحه خوش اميد را به كشور منتقل كرده و با تائيد بسياري از كارشناسان اجتماعي نيز روبرو گشت.
آن روزها بحث از اين بود كه بايستي جشن اجتماعي بخشي از زندگي مردم شود تا در پرتو آن سطح هيجان در كشور روي مرز ايدهآل بماند. از آن روزهاي پر نشاط ماههاست كه ميگذرد اما ديگر نه از جشن ملي خبري بود و نه از آن نشاطي كه نياز زندگي هر جامعهاي است.
اين دست نوشته بار ديگر به بهانه يك جشن ملي و تاريخي ديگر"چهارشنبهسوري" اين مهم را مورد توجه قرار داده و از متوليان امر ميخواهد تا بيش از پيش به اين موضوع توجه نشان دهند. بيشك برگزاري جشنهايي در سطح پاركها و ميادين شهر نه تنها مسئلهساز نخواهد بود بلكه جلوي بسياري از شرارتها و اتفاق هاي ناخوشايند را نيز خواهد گرفت.
كارشناسان مسائل اجتماعي بارها بر اين نكته تكيه داشتهاند كه فضای عاری از شادی و خاکستری سبب میشود که افراد، نیاز خود به شادی و تخلیه انرژی را به صورتهای نادرست برآورده کنند.
در حاليكه كشور ما اين روزها رتبه چشمگيري در خصوص تمام آسيبهاي اجتماعي از جمله طلاق، دزدي، اعتياد و غيره دارد شايسته است نحوه نگرش متولين به مقوله فرهنگ شادي كمي متفاوت شود.
يادمان نرود روزهاي آخر اسفند سال ۹۲ در حالي رو به پايان است كه نه نشاطي از آغاز سال جديد در چشمان ايرانيان موج ميزند و نه بهانهاي براي استقبال از بهار طبيعت وجود دارد. در حاليكه بذر نااميدي دوباره در سطح كشور نهادينه شده شايسته است به جاي ايجاد اتاق فكرهاي مختلف در خصوص ايجاد وزارتخانههايي همچون ازدواج و طلاق با شناسايي ريشهاي مشكلات درپي حل نمودن آن برآييم.