آنروزها ضربالمثلی در بین مردم این کلانشهر تاریخی رایج بود تا بتواند پاسخگوی فشارهای روحی روانی آنها باشد زیرا میدیدند بعضی از کسبه موفق که کف اتاقهایشان چند قطعه فرش درجه یک نائین و اصفهان رویهم پهن شده اما نم پس نمیدهند و برای پسرانشان تنها دختر از کاسب هم قطار خود میگیرند و پسر را غلام کاسبی دیگر میکنند تا به قول خودشان مال دنیا رویهم بغلتد!
این بده و بستانهای کاسبانه اگرچه به ظاهر حساب شده بود اما در باطن روز به روز جامعه را فقیرتر میکرد تا هزار فامیل همچنان بتوانند دورهم بچرخند و از تهیدستان خبر نداشته باشند و تنها اگر نذر و نذوراتی داشتند کاسهای از آن را به سوی مستمندان ساچق نمایند!
انقلاب اسلامی که ریشه آن به خرداد ۴۲ بر میگشت پس از ۱۵ سال در سایه تحمل کردن طی سال ۵۷ توانست این تابو را بشکند تا ایدئولوژی اسلامی را بر پایه تساوی استوار سازد که الحق در سالهای اولیه نیز توانست تا حدودی در امر تخریب سد این هزار فامیل موفق باشد اما مرور زمان، ایثارگران را به مسلخ شهادت، جانبازی و آزادگی کشاند تا گروه معدودی که همان روزهای پرتلاش دفاع مقدس و سازندگی را نیز در حاشیه و زیر پناهگاههای امن گذرانده بودند سر از تخم بیرون آورده و سهم خواهی کنند!
آنها اگر چه به پشتوانه تواناییهای مالی پدران خود از گذشته و یا سوء استفاده در مسائل کمبودهای دوران جنگ و سهمیهبندیها توانسته بودند دوران جوانی را از دفاع مقدس فاکتور بگیرند و به تحصیل در خارج از کشور بپردازند اما چون رنج نکشیده بودند قدر آن را نمیدانستند بنابراین به سوی رانتخواری و سهم طلبی رفته و بالاخره خودشان را با لطایفالحیلی با عنوان رانت در پست و مقامی جای دادند تا امروز بتوانند بار دیگر به بده بستانهای کاسبانه که میراثی است شوم از حکومت شاهنشاهی مشغول شوند!
آنچه پس از پایان جنگ نابرابر یکی از نیازهای ضروری جامعه بهحساب میآمد ایجاد فضای شاد بر اساس قوانین اسلامی برای همه و بخصوص کسانی بود که رنج و آلام این ستیز نابرابر را لمس کرده بودند اما هیچ یک از ارگانهای دولتی متولی این پروسه نتوانستند شادیها را وسعت بخشند تا فرزندان محروم که گروهی از آنها را کودکان کار تشکیل میدهند از آن بهره مند شده و اوقاتی محدود را فارغ از تمامی مشکلات در اینگونه محیطها سپری نمایند و در این میان وظیفه ارگانی شهرداری را میتوان پر اهمیتتر دانست و البته اگر طی این سالها مراسمی تحت عنوان شادیآفرینی برگزارشده تنها به قشری خاص اختصاصیافته که آلبوم عکسها و فیلمهای موجود در آرشیو مراکز فرهنگی این دستگاه دراینباره شهادت میدهد زیرا تمامی آنها حاکی از آن است که این کودکان و نوجوانان را نمیتوان از قشر نیازمند و کودکان کار فرض نمود زیرا هرکدام همان چهرههایی هستند که در مراسمهای قبلی با سنین پایینتر حضور داشته و امروز نیز در معیت اولیاء خود که به نحوی با این مراکز ارتباط تنگاتنگ دارند عازم مراسم و جشنها شدهاند تا بازهم بدعت به جامانده «بده و بستانهای کاسبانه» زنده بماند! و در این میان متولی این بخش فرهنگی در شهرداری کلانشهر اصفهان در گفتگویی با خبرگزاری خودشان میگویند: در حال حاضر تعدادی از خیریههای اصفهان در منطقه قصر قند، فنوج و نیک شهر مستقر هستند و امداد رسانی خوبی از طرف آنها انجام شده است و از قول شهردار نیز وعده دادهاند که یکی از شهرهای این استان به صورت پایلوت با عنوان «شهر هم پیوند در بلوچستان» مورد حمایت شهرداری اصفهان قرارگرفته و مدلی برای توسعه پایدار و افزایش میزان سطح تابآوری زیستگاههای انسانی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی با همکاری خیریهها اجرا شود!
بد نیست به رئیس سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری اصفهان متذکر شد که پروژه صنایعدستی زنان و مردان در استان سیستان و بلوچستان زیرمجموعه کاری وزارت میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی است که این روزها وزیر آن فعالانه در صدد پیاده کردن طرحهایی در این باره و در منطقه است و توسعه پایدار را هم میتوان از وظائف سازمان شهرداریها و دهداریهای کشور قلمداد نمود و بودجه آن را جذب کرده که بخش فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان اگر چراغی دارد به منزل رواتر است تا به مسجد! و هماکنون کلانشهر اصفهان دراینباره علیرغم حمل لقب «استان برخوردار» اما مسیر رکود مطلق را سپری میکند و نیازمند آن است تا شهرداری تمام توانایی فوقبرنامه خود را به مناطق محروم در شمال و شرق کلانشهر سپرده که حتماً بهتر میدانند در بیغولههای حواشی شهر کمبودهای بخش فرهنگی بیداد میکند!
نویسنده: حسن روانشید