شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۳:۱۲
کد مطلب : 96954
وقتی تدبیر «هویت‌فروشی» برای جلب مشتری خارجی خریدار دارد

شرط‌بندی روی اسب فلج

شرط‌بندی روی اسب فلج

روز جمعه ظهر بود که خبر رسید از ترکیب هشت فیلم واجد شرایط، سه فیلم از گردونه انتخاب حذف شدند تا رقابت بین ۵ فیلم ادامه پیدا کند. اما جمعه شب در برخی شبکه‌های مجازی خبری منتشر شد که آقایان همانطور که پیش‌بینی می‌شد باز هم حواسشان فقط به یک فیلم خاص بوده و ترجیح داده‌اند که همان گزینه همیشگی را معرفی کنند و بقیه فیلم‌ها هم نقش سیاهی‌لشکر یا به تعبیر امروزی‌ها هنرور را ایفا کرده‌اند.
هرچند چنددقیقه بعد و در‌ آخرین دقایق روز جمعه سخنگوی هیئت انتخاب فیلم برای اسکار در گفت‌و‌گو با یکی از خبرگزاری‌ها اعلام کرد: «در حال حاضر تنها خبر موثق درخصوص فیلم‌های منتخب برای حضور در اسکار مربوط به همان ۵ فیلم می‌شود و تمامی اخبار مربوط به انتخاب فیلم "فروشنده" که در برخی از گروه‌ها در حال انتشار است کذب است.» اما واقعیت آن بود که در شبکه‌های مجازی پچ‌پچ می‌شد و ظاهرا آقایان با انتشار آن به ظاهر «شایعه» در حال افکارسنجی بودند.
بالاخره بعد از کلی تایید و تکذیب و گمانه‌زنی و خبرسازی در فضای مجازی، اعلام شد که باز هم بنیاد سینمای فارابی و هیئت معرفی فیلم ایرانی به آکادمی اسکار تصمیم گرفت روی اسب از پیش باخته شرط‌بندی بکند و برای بار سوم این شانس را به اصغر فرهادی بدهد که با فیلمش به اسکار برود و به احتمال خیلی زیاد برای بار دوم دست خالی برگردد.
اینکه برخی از اعضای حلقه منورالفکری سینمای سراسر «تدبیر» ما تصمیم می‌گیرند که باز هم روی چهره بین‌المللی یک کارگردان (که با ساخت فیلم‌های به ظاهر اجتماعی و در واقع تصویرگر سیاهی‌های «بزرگنمایی» شده در دنیا شناخته می‌شود) حساب کنند، کاری است که به راحتی می‌توان انتهای آن را از همین حالا متصور شد.
آقایانی که هر سال هیئتی را انتخاب می‌کنند و دست آخر تصمیم خودشان را می‌گیرند، علی‌رغم آنکه زبان انگلیسی را خوب صحبت می‌کنند، اما ظاهرا نمی‌خواهند باور کنند که در طول بیست سال اخیر نام هیچ کارگردانی در میان برندگان اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان تکرار نشده و بنابراین، اینکه اصغر فرهادی برای دریافت جایزه اسکار در سال ۲۰۱۷ روی صحنه برود، چندان محتمل نیست.
اما حالا بیایید فرض را بر این بگذاریم که آکادمی اسکار هم به مانند جشنواره کن فرانسه، یک کارت سبز برای اصغر فرهادی کنار گذاشته باشد تا با برهم زدن همه قواعد نوشته و نانوشته خود «مشتری» آخرین فیلم او به نام «فروشنده» باشد.
بیایید چشم‌هایمان را به قول آقای رئیس سازمان سینمایی بشوییم و جور دیگری ماجرا را ببینیم. در واقع بیایید چشم‌هایمان را به روی واقعیات ببندیم.
فرض کنید مراسم معرفی برگزیدگان آکادمی در حال برگزاری است و شبکه خبر هم به صورت مستقیم این برنامه را به روی آنتن برده است. نوبت به بخش معرفی بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان فرا می‌رسد و برخلاف تصور ما و همه اهالی فیلم و سینما در سراسر جهان یک خانم خوش‌تیپ و خوش‌لباس! پاکت را باز می‌کند و با لهجه امریکایی اعلام می‌کند که
The Salesman.iran.asghar farhadi بعد هم صاحب فروشنده با کت و شلوار و کراوات مشکی روی استیج می‌رود و بعد از دریافت اسکار پشت میکروفون می‌ایستد و پس از یک سلام انگلیسی و ترجمه فارسی همزمان آن توسط خودش از توی جیب داخلی سمت چپ کتش کاغذی را بیرون می‌آورد و یک پیام «صلح دوستی» از سرزمین «فرهنگ» یعنی ایران برای حضار و بینندگان قرائت می‌کند. فرض محال که محال نیست. مثلا آکادمی دلش خواسته برخلاف همه ادوار گذشته به یک فیلمساز دو بار جایزه بدهد.
حالا ما باید چه کنیم؟ باید به افتخار این موفقیت بزرگ کف بزنیم و اشک بریزیم و توی اینستاگرام یک پست با عکس فرهادی بگذاریم؟ باید عکس پروفایل تلگراممان را پاک کنیم و به جایش عکس مجسمه اسکار یا فرهادی را بگذاریم؟ یا مثل جناب رئیس سازمان سینمایی دیوان حافظ و گلستان سعدی و مثنوی و شاهنامه را جلویمان بساط کنیم و بگردیم تا یک شعر در خور این «افتخار» برای دولت تدبیر و امید و به طور ویژه‌تر «سینمای انقلاب اسلامی» پیدا کنیم؟ این جایزه بین‌المللی و دیده شدن یک فیلم از کشور ما چقدر می‌ارزد؟ کاری به گاف‌های فنی فیلم که از کارگردان‌های فیلم اولی هم سر نمی‌زند نداریم. اصلا هم مهم نیست که برخی اولیات هم در این فیلم به ظاهر حرفه‌ای رعایت نشده است.
بیایید بر سر موضوع مهم‌تری بحث کنیم. «فروشنده» برای دل بردن از داوران و منتقدان و اعضای آکادمی چه چیزی را فروخته تا بتواند نام «ایران» را بر سر زبان‌ها بیندازد؟ تصویری که در آخرین ساخته فرهادی پیش چشم‌های آبی و سبز و خاکستری مخاطبان فرنگی قرار گرفته چه چیزی است؟ محتوای فیلم چه خوراکی برای تماشاگر فرنگی دارد؟ از سرزمین فرهنگ و از مردمان ایران و حتی از جغرافیای این کشور چه چیزی را به خورد مخاطب می‌دهد؟ چه تصویر «واقع‌بینانه‌»ای از مملکت ما ارائه می‌شود؟ خانه‌ها، خیابان‌ها و مردمان ما در فیلم‌های فرهادی چه شکلی‌اند؟ چقدر به واقعیت نزدیکند؟
آقای رئیس سازمان سینمایی که معتقد است «سینمای ایران در یک نبرد بسیار نابرابر با سینمای هالیوود موفق شده است.» و همچنین ادامه می‌دهد که «سینمای جهان دست‌هایش در مقابل سینمای هالیوود بالاست و تسلیم شده‌اند؛ آمریکا سالن‌ها و گیشه‌های اروپا را فتح کرده است اما گیشه‌های ایران را نتوانسته‌اند، فتح کنند.» آیا به این اندیشیده که اساسا ما با چه سلاحی توانسته‌ایم در جنگ نابرابر فاتح نبرد با هالیوود بشویم؟ با تفنگ بادی یا با سربازان و گروهبانانی که لباس این طرفی‌ها را پوشیده‌اند و رو به خودی‌ها شلیک می‌کنند؟ اگر فیلم‌های هالیوودی در سینماهای ایران نیست، چون اولا ساختار بسته مدیریت سینمایی کشور چنین اجازه‌ای نمی‌دهد و دوم آنکه وقتی نیروهای داخلی همان نقش را به خوبی ایفا می‌کنند چه نیازی به بازیگران مو بور و چشم روشن است؟ وقتی اینجا می‌شود با انواع و اقسام فیلم‌ها ایران و ایرانی و اسلام و شرع و عرف را به استهزا یا چالش کشید، چه حاجت به فرنگی‌ها که بیایند و نقشه‌شان را روی پرده سینماهای ما بیندازند؟ همین که جایزه‌های دلاری‌شان به دست فیلم‌سازان «فروشنده» هویت این سرزمین می‌رسد کفایت می‌کند.
اتفاقی که در حال حاضر در سینمای ما می‌افتد بازی دو سر برد برای جماعتی است که ادای روشنفکری درمی‌آورند. فرقی نمی‌کند «ریش پروفسوری» داشته باشند یا «یقه دیپلمات» مهم این است که دسته اول با حراج کردن هویت و غیرت ملی به نام و نانی می‌رسند و جماعت دوم هم می‌توانند رزومه خود را از جایزه‌های بین‌المللی و مهمی پر کنند که اغلب برای فحش‌نامه‌های تصویری علیه ایران و انقلاب و اسلام لایق دریافت نخل و شیر و خرس شده‌اند.
این وسط سر بچه‌هایی بی‌کلاه می‌ماند که دغدغه فرهنگ و جامعه دارند. آنها که در سینما کارشان «دفاع‌مقدس» از آرمان‌هایی است که جماعت منورالفکر برای به لجن کشاندن آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند و مدیران کج‌فهمی که فرق دوغ و دوشاب را نمی‌دانند هم پشتیبان همین جماعت عشق فرنگ هستند.
راستی آقایان برای انتخاب فروشنده به عنوان نماینده «جمهوری اسلامی ایران» این بهانه را می‌تراشند که چون این فیلم پخش‌کننده بین‌المللی داشته و بقیه از این امتیاز برخوردار نبوده‌اند موفق به حضور در اسکار شده است. حالا سوال اینجاست که فرض کنیم (تاکید می‌کنم فرض کنیم) اگر یک فیلم با صحنه‌های جنسی در سینمای ایران ساخته می‌شد یا نعوذبالله! یک فیلم در نقد و یا تخریب دولت کنونی ساخته شده بود و اتفاقا یک پخش‌کننده بین‌المللی پشت آن بود، باز هم از این جلسات منظم بررسی و انتخاب می‌توانست رای بگیرد و راهی اسکار شود؟ یعنی فقط برای این هیئت پخش بین‌المللی مهم بود و فاجعه بودن ساختار و محتوای فیلم موضوعیتی نداشت؟ نمی‌شد برای فیلم‌های خوب دیگری مثل ایستاده در غبار یا دختر هم با یک شرکت پخش‌کننده بین‌المللی قرارداد بست؟ ما خواب نیستیم و خودمان را هم به خواب نمی‌زنیم. شما چطور؟ 

حامد فربد

https://siasatrooz.ir/vdcc0oqo.2bqep8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی