ديروز تقريبا همه خبرگزاريها و شبكههاي اجتماعي جايي براي درج خبر «درگذشت صداي ماندگار راديو» داشتند.
اين خبر قطعا براي به قول معروف «راديوبازها» شوكهكننده بود. كساني كه عادت كرده بودند طي اين چند سال اخير حدود ساعت سه بعدازظهر، (به قول مهران دوستي) پيچ راديو را باز كنند تا در كافه راديو باز شود، قطعا نميتوانستند با مرگ صاحب كافه راديو كنار بيايند. اما قصه زندگي همه آدمها يك روزي به سر ميرسد. هر سلامي يك خداحافظي دارد و زمان رفتن هر دوستي يك روزي فرا ميرسد.
آري؛ پرونده زندگي مهران دوستي هم بسته شد و او هم به صف آدمهايي اضافه شد كه نامشان را با پيشوند «خدا بيامرز» يا پسوند «يادش بخير» بر زبان ميآوريم.
قرار نيست مثل خيلي از افرادي كه منتظرند تا يكي بميرد و بعد از خاطرات مشترك حرف بزنند و عكسهاي سلفي رو كنند باشيم. قرار نيست مصاحبه خيالي و منتشر نشده داشته باشيم، قرار نيست مثل برخيها دنبال سوژهاي باشيم براي به رخ كشيدن اينكه «ما آدم مهمي هستيم»
اتفاقا من و ما مثل خيلي از مردم ايران، هيچ خاطره مشتركي با مهران دوستي نداشتيم. هيچ صميميت و قرابتي با او نداشتيم. هيچ نقطه مشتركي نداشتيم، جز صدايي كه براي همه ما خاطره ساخت. صدايي كه براي همه نسلهاي پس از انقلاب آن صداي پرصلابت و در عين حال مهربان ماندگار شد.
پدران ما از «راديو جبهه» خاطره دارند و صدايي كه در خود سلحشوري و ايستادگي و مقاومت را فرياد ميزد. صدايي كه از عظمت ملت ايران در ۲۲ بهمن فرياد «اللهاكبر» سر ميداد.
و ما و همنسلانمان هم با او و جواني صدايش خاطره بازي كردهايم. ما هم در تلويزيون و راديو، صداي دلنشينش را شنيدهايم. كسي كه شايد حتي چهرهاش را هم به خاطر نميآوريم. كسي كه بيشتر اوقات يادمان ميرفت حدود ۶۰ سال از خدا عمر گرفته است. ما او را همنسل خودمان ميدانستيم. صدايي كه جوان بود و ميماند.
از دست دادن هنرمندان مردمي اين آب و خاك براي مردم سخت است. مردمي كه با صداي ماندگار و منحصر به فرد مهران دوستي خنديدهاند و گريستهاند.
اما اين پايان ماجرا نيست. زندگي ادامه دارد. درست است كه او نيست اما ميشود حرفهاي او، دلنگرانيهايش براي ايران و فرهنگ ايراني و اسلامي را با خود مرور كرد و جدي گرفت. وگرنه ميشود مثل خيليها سوار بر موج از دست رفتن او شد و بعد هم خيلي زود او و دغدغههايش را زير خاك فراموشي دفن كرد.