كوچكترين اتفاقي كه ميافتد همه به دنبال يافتن مقصر ميگردند. اين هرج و مرج در فوتبال ايران بيش از هر جاي ديگري قابل مشاهده است. باشگاهها، فدراسيون و رسانهها را مقصر ميدانند و فدراسيون، مديران باشگاهها را تقصير كار قلمداد ميكند. هر كسي براي راضي كردن خود و امتناع ديگران ديداري كوتاهتر از خود مييابد كه كاسهها را بر سرش بشكند و دست آخر آش آنقدر شور ميشود كه حتي «دستها» هم «آستينها» را مقصر مينامند.
به گزارش ايسنا، شهرآورد هفتاد و پنج پايتخت هم تمام شد، ولي طبق سنت همه ساله اين بازي به اصطلاح بزرگ، حاشيههاي بازي همچنان بر سر فوتبال كشور سايه افكنده است. اين بار نوبت «گوجه فرنگي» بود كه با حضورش در زمين مسابقه گوي سبقت را از ساير حاشيه سازان بربايد و حتي به تيتر يك روزنامهها تبديل شود.
حكايت حاشيههاي دربي سنتي تهران آنقدر جالب توجه است كه حتي ميشود، گفت، جذابيتش از متن قضيه بيشتر است؛ تا جايي كه در حضور ستارههاي ميلياردي دو تيم سرخ و آبي پوش، تصوير گوجه فرنگي ميشود تصوير اول يك روزنامه فروش تا حاشيههاي تلخ، دربي را بگيرد! نكته مهمي كه در خصوص گوجه فرنگي قابل توجه است، اين است كه اين سبزي قرمز رنگ يكي از نمادهاي معروف اعتراض در دنيا است. گاهي در گوشهاي از اين جهان پهناور، گروهي با پرتاب گوجههاي آبدار به سوي سياستمداران، هنرمند و ورزشكاران ميزان اعتراض خود را نشان ميدهند.
حال نكته اين جاست كه چرا تماشاگران بايد در مهمترين ديدار نيمفصل آنقدر معترض باشند كه از ستارههاي تيم محبوبشان با گوجه پذيرايي كنند؟ چرا عملكرد دو تيم محبوب و مطرح پايتخت بايد اين اندازه ضعيف باشد كه صداي اعتراض تماشاگران گوش فلك را پر كند و دست آخر كلامي از دهانشان بيرون بياورد كه قلم از نوشتنش عاجز بماند؟ بلافاصله پس از پايان بازي و خلق تساوي ديگري كه اعتراض تماشاگران هر دو تيم را در پي داشت، مديران عامل سرخ آبيها توپ را به زمين رسانهها انداختند و با بيان جمله «رسانهها وظيفه فرهنگسازي را دارند و مقصر حركات تماشاگر، آنها هستند» سعي كردند كه مسئوليت خود را كم كنند. پس از آن كه رسانهها واكنش درخوري نسبت به اين صحبتها از خود نشان دادند، مسئولان دو باشگاه تقصير را گردن فدراسيون انداختند. اين كار باعث شد كه صداي مديران رده بالاي فدراسيون هم بلند شود و در جديدترين اظهار نظرها از اين دست، علي كفاشيان مديرعاملهاي دو باشگاه بزرگ تهراني را مقصر اصلي ماجرا قلمداد كند.
ماجرا كماكان ادامه دارد و اين ميان كسي گويي متوجه نيست كه اگر تماشاگران دليل براي اعتراض نداشته باشند، دست به چنين كاري نميزنند. برطرف كردن دليل اعتراض هواداران پيش از همه وظيفه مجموعه تيمهاست. بازيكنان، كادر فني و مديريتي تيمها وظيفه دارند كه به خوبي كار كنند تا در بازيهاي مهم و حساس عملكرد خوبي داشته باشند و با كسب نتايج خوب و انجام بازيهاي زيبا، دل هواداران را شاد كنند و بهانه اعتراض را از آنها بگيرند.
در روزهاي اخير بسياري از افراد، اعم از كارشناسان فوتبال، اهالي رسانه، مردم و مسئولان ورزش كشور، تماشاگران شهرآورد هفتاد و پنج را به جوسازي و حاشيه پردازي متهم كردهاند كه اين كار را تقبيح كنند. در اين كه حركت آن دسته از تماشاگران دربي كه با پرتاب سنگ و گوجه در انجام مسابقه خلل وارد كردند، زشت و ناپسند بود، شكي نيست اما اين نكته را نيز بايد مورد توجه قرار داد كه روز به روز شيوههاي اعتراض هواداران به اصطلاح دو آتشه فوتبال تغيير ميكند. اكنون در فوتبال روز دنيا نمونههايي از اين دست ميتوان يافت. به عنوان مثال در نوكمپ بارسلونا، هر گاه تماشاگران نسبت به بازي تيمشان معترض باشند، فلفل به زمين مياندازند. در ايران هم در فصل قبل فرياد زدن نام «علي دايي» به حربهاي موثر براي اعتراض كردن تبديل شده بود.
فوتبال ايران براي پيشرفت نياز مبرمي به تسامح و تساهل اعضاي مجموعهاش دارد. از مديران باشگاهها و فدراسيون گرفته تا تماشاگران كه به نوعي نمك فوتبال هستند. همه و همه بايد با ديد بازتر وتحملي بيشتر به قضايا نگاه كنند. تماشاگران ميتوانند به جاي انجام اقدامات مخرب و زشتي مثل پرتاب سنگ و آجر، گوجه فرنگي اعتراض خود را با روشهاي مدنيتر مانند سوت كشيدن و فريادهاي اعتراضآميز كه خالي از توهين و اقداماتي از اين دست باشد، اعتراضشان را نشان دهند. از طرف ديگر مسئولان باشگاهها و فدراسيون هم به جاي آن كه خود را بالاتر از قانون بدانند و ديگران را مقصر مشكلات بدانند، سعي كنند كه آن قسمت از مشكلات كه به دليل كم كاري آنها است، حل كنند. كادر فني تيمها و به ويژه تيمهاي بزرگ و پرطرفدار هم بايد بدانند كه اگر در حد و اندازه نام خود تلاش نكنند، هدف اعتراضهاي رنگارنگ هواداران خود قرار ميگيرند.
در مجموع بايد گفت كه اگر ميخواهيم فوتبالمان رشد كند و در آينده در جهان حرف براي گفتن داشته باشد، بايد به جاي انداختن تقصير به گردن يكديگر، بارها را از دوش هم برداريم تا با سرعت بيشتري به هدف والاي ورزش كشور دست يازيم. اگر قرار باشد كه همچنان حكايت «من نبودم، دستم بود» در هنگام بروز مشكلات حاكم شود و تقصيرها به گردن «آستينهاي» از همه جا بيخبر بيفتد؟ آش همين آش است و كاسه همين كاسه.