چند روز پیش فیلمی که ازقضا پرفروش هم شدهاست را دیدم. بعد از دیدن فیلم تصمیم گرفتم عوض نوشتن درباره فیلم به یک موضوع بپردازم. موضوعی که متاسفانه دارد در محصولات هنری و فرهنگی فراگیر میشود. موضوع بیادبی عمومی در بعضی آثار فرهنگی و هنری.
بحث طبقهبندی سنی سالهاست در سینمای امریکا مطرح است و در بین مخاطبین هم به خوبی جا افتاده است. در کشور ما اما کسی شناخت درستی از آن ندارد؛ هم به خاطر اینکه جایی رعایت نمیشود و هم به این علت که اصلا فرهنگسازی درستی در موردش صورت نمیگیرد (و هم احتمالا به این دلیل که فرض بر این است که وزارت ارشاد بطور عادی به بالای هجده سال اجازه نمیدهد)حتما یادتان میآید چند سال پیش وقتی در زمان اکران یکی از فیلمها سازندگانش اعلام کردند که ورود زیر پانزده سال به سالنهای سینما ممنوع است؛ چه سر و صدایی به پا شد و چه صفهایی دم سینماها راه افتاد و همه دیدیم که مثل بسیاری موارد دیگر؛ تبلیغات منفی کار خودش را کرد و فیلم در آن زمان به فروش بالایی دست یافت.
این موضوع که کودک یا نوجوان ما به دلیل غفلت و سهلانگاری و بیتوجهیمان در محیط خانه به چه چیزهایی دسترسی پیدا کند؛ بحث مفصلی است که کارشناسان امور تربیتی بهتر از عهدهاش بر میآیند؛ اما اینکه ما بتوانیم با خیال راحت فرزندانمان را راهی سینما کنیم و دلمان خوش باشد که فیلمها اگر نه آموزنده؛ حداقل تمیز هستند و حداقلی از ادب را رعایت کرده اند؛ متاسفانه سال هاست که دیگر شدنی نیست. و باز متاسفانه این موضوع در تئاتر هم سالهای زیادی است که دیده میشود حتی کارگردانان سرشناس و به قول معروف استخواندار تئاتر هم برای جذب مخاطب از شوخیها و لفاظیهای رکیک کمک جسته و خود به دل مخاطب راه میآیند.
در اکثر کشورهای متمدن و پیشرفته؛ کارگردان و فیلمنامهنویس بعنوان خالق اصلی اثرو هنرمندان جوامع خود ورای حرفه فیالمثل فیلمسازیشان به بالاتر بردن سطح فرهنگ مردم جامعهشان در وهله اول و جوامع دیگری که به تماشای محصولشان میپردازند در وهله دوم میپردازند. البته توجه داشته باشید که در اینجا منظور فقط فیلمهای هنری نیست که گاهی پیشپا افتادهترین فیلمهای هالیوودی نیز تاثیرات خوبی میگذارند.
شاید مثال سادهاش فیلم "اکوآلایزر"(برابرکننده) با بازی دنزل واشنگتن باشد که هرچند از نظر منتقدان فیلم با ارزشی نیست ولی شخصیت اصلیاش به تبعیت از همسرش؛ مدام مشغول خواندن کتاب است؛ کتابهای کلاسیکی از لیست "صد کتابی که باید قبل از مردن بخوانید"؛ این اشاره به کتاب و کتابخوانی و تشویق دیگران به طور غیرمستقیم توسط قهرمان فیلم نکتهای است که در تئاتر و سینمای ما؛ متاسفانه حتی در حد یک دکور صحنه هم دیده نمیشود چه برسد به اینکه با خوشخیالی بخواهیم چندین سکانس هم به کتاب تخصیص یابد یا قهرمان داستان کتابی دستش بگیرد. از آن طرف در آمریکا سریال میسازند در زندان زنان و گروهی که به هر حال خلافکارند و محکوم به زندان را نشان میدهند که اتفاقا کتاب میخوانند و زمانی که به خاطر حمله شپشها مجبور به از بین بردن کتابهایشان میشوند؛ اکثرا ناراحتند و اذعان دارند که سرمایه گرانبهایشان را از دست دادهاند و به این بهانه به مرور اسامی آثار مهم ادبیات دنیا میپردازند.
بگذریم از استفاده از جملات معروف نویسندگان معروف که جسته و گریخته و به هر بهانهای توسط شخصیتهای اصلی در هر فیلم و سریال امریکایی به گوش میخورد و بسیاری اوقات باعث میشود من مخاطب بعد از فیلم در اینترنت به دنبال ادامه آن جمله یا آشنایی بیشتر با آن نویسنده و کارهایش بروم.
موضوع چندان پیچیده نیست یعنی قضیه خیلی خیلی ساده است؛ جامعهای که کتاب نخواند؛ بیسواد میشود و جامعهای هم که بیسواد بشود دیگر هنرمند باسواد نخواهد داشت. همانطور که هنرمند میتواند روی مردم و مخاطبینش تاثیر بگذارد؛ مردم هم این قدرت را دارند که با استقبال از اثر غیرهنری هنرمند باعث شوند و سیر نزولی را بپیماید و وای به وقتی که هنرمند از کمسوادی یا غم نان متوجه سقوطش نشود که هم اوست که تعداد بیشتری را با خود به سمت پایین میکشد.
جشنواره فیلم فجر همیشه برای فیلم بینهای حرفهای ده روزی است که از خواب و خوراک بزنند و یک جا به محصول یک ساله سینما نگاه کنند؛ اما چقدر سخت است دیدن استعدادهایی که هرز میروند و قدر خودشان را نمیدانند؛ راستش مثبتاندیشی (شما بخوانید سادهلوحی) مانع از این است که بگویم بیاستعدادند یا کم هنر؛ اما حقیقتا دلم میگیرد وقتی زبان فحش و ناسزا آن هم از نوع رکیک و پلید از در و دیوار سینمای ۵۰ کیلویی و بعضی تئاترهای مبتذل و ادبیات شبهروشنفکری بر سر مخاطب میبارد.
چه میشد اگر بیست سال پیش وقتی برای اولینبار در تئاتر؛ کارگردان نامدار تئاتر میدید وقتی کلمات غیرمودبانهاش حاضرین را از سالن فراری میدهد؛ آیا حاضر بود باز هم آن را تکرار کند؟ آیا کار به امروز میرسید که کارگردان جوان سینما امضایش در کارهای مختلف بصورت الفاظی که در گذشتهای نه چندان دور فقط منحصر به لاتهای هر محله بود در آید؟ بارها از خودم پرسیدهام که آیا اگر همان بیست سال پیش پدر و مادر بنده وسط تئاتر به نشانه اعتراض به جملات غیرمودبانه بلند میشدند و از سالن بیرون میآمدند و به دوستان فرهنگ دوستشان هم توصیه میکردند که قید دیدن آن نمایش را بزنند نتیجه این میشد که من تنها با دو دهه فاصله دلم نخواهد فرزندم به سینما یا تئاتربرود؟ سوال سختتر اینکه پس چطور میتوانم انتظار داشته باشم که فرزندم فرهنگ دوست بشود؟
متاسفانه با نگاهی اجمالی به تئاترها و فیلمهای ایرانی میبینیم که بهانه بکار بردن گفتارهای ناشایست حتی در کتابها؛ استقبال مخاطب است و متاسفانه اکثر ما هم فراموش کردهایم که شان و منزلتمان خیلی بیش از اینهاست. هنوز گاهی یکی از اقوام بخاطر توهینی که احساس میکنند در فلان برنامه تلویزیونی یا فلان کاریکاتور به ایشان شده است؛ اعتراض جمعی میکنند ولی وقتی توهین عام باشد گویی کسی برایش مهم نیست و حتی در وسط اجرای نمایش یا سالن سینما بارها و بارها با تشویق گرم از آن بیحرمتیها حمایت میشود.(مشرق)