يکشنبه ۱ تير ۱۳۹۳ - ۲۲:۱۲
کد مطلب : 87792
وقتي قاره سبز دست از خدمت به امريكا بر نمي‌دارد

دومینوی خطای راهبردی اروپا

دومینوی خطای راهبردی اروپا

رهبر انقلاب در سخنان خود در حرم مطهر امام خمینی رحمه‌الله در ۱۴ خردادماه امسال با اشاره به این‌که آمریکا کشورها، جریان‌ها و افراد دنیا را به سه دسته‌ی «گوش به فرمان»، «غیرگوش به فرمان و مستقلی که باید با آن‌ها مدارا کرد» و «نافرمان» تقسیم می‌کند، کشورهای اروپایی را در زمره‌ی دسته‌ی دوم قرار دادند و فرمودند: «فهم بنده از مسائل سیاست این است که اروپایى‌ها در یک خطاى بزرگ راهبردى قرار دارند که خودشان را در خدمت آمریکا قرار داده‌اند. منافع آمریکا را رعایت می‌کنند، آمریکا منافع آن‌ها را رعایت نمی‌کند و نخواهد کرد.» اما آمریکا کدام منافع اروپایی‌ها را تاکنون نادیده گرفته است؟ این یادداشت به چند مورد از فهرست این منافع نادیده‌گرفته شده اشاره دارد.
لزوم اتحاد در روابط بین‌الملل آن‌گاه شکل می‌گیرد که دو یا چند کشور متقاعد شوند، فقط در صورت برقراری اتحاد و ائتلاف متقابل، قادر به حفظ و دستیابی به اهداف و منافع ملی هستند. به این دلیل است که کشورها اقدام به تأسیس یک اتحاد می‌کنند. اتحادی که حتی ممکن است نانوشته باشد، اما اشتراک در اهداف و منافع ملی، ایدئولوژی و تصور خطر مشترک موجب ایجاد و تداوم این اتحاد است.
هرچند که در مورد اتحاد موجود میان ایالات متحده و برخی کشورهای اروپایی هم انتظار می‌رود تا این قدر متیقن لحاظ شود، اما در عمل این موضوع را شاهد نیستیم. بررسی رفتار آمریکا در قبال طرف اروپایی نشان می‌دهد که در بسیاری مواقع واشنگتن نه‌تنها در جهت تأمین منافع طرف اروپایی گام برنمی‌دارد که حتی امنیت ملی آن را هم با مخاطره مواجه می‌کند. شنودهای تلفنی رهبران کشورهای اروپایی یکی از آخرین نمونه‌ها از اقدامات آمریکا علیه امنیت ملی اروپایی‌ها بوده است.
دومینوی ضرباتی که آمریکا به اروپا زده، نشان می‌دهد که این پروسه همواره معمول و مستمر بوده است. لذا بررسی نحوه‌ی کنش و واکنش واشنگتن با متحدان اروپایی آشکار می‌کند که طرف اروپایی در بسیاری موارد از ایالات متحده ضربات جبران‌ناپذیری پذیرفته است و آمریکا ابایی نداشته که به متحدان خود از پشت خنجر بزند و این سؤال را به ذهن متبادر می‌کند که آیا می‌توان این تعامل که در آن نه منافع، که حتی امنیت ملی طرف اروپایی هم لحاظ نمی‌شود را اتحاد نامید؟ و آیا خروج از این به‌اصطلاح اتحاد بیش از وقوع آن منافع اروپایی‌ها را تأمین نمی‌کند؟ در زیر به برخی از هزینه‌های سنگینی که اروپا در قبال همکاری با آمریکا پرداخت کرده و می‌کند، به‌اختصار اشاراتی می‌شود:

انتقال بحران اقتصادی از آمریکا به اروپا
یکی از سخت ترین ضربات آمریکا به اروپا در جریان وقوع بحران اقتصادی رخ داد. جایی که نظام اقتصادی قاره‌ی سبز در آستانه‌ی فروپاشی قرار گرفت و اثرات آن هنوز هم گریبان اروپایی‌ها را رها نکرده است.
اساساً وقوع بحران اقتصادی یکی از عمده‌ترین محورهای اختلاف میان آمریکا و اروپا محسوب می‌شود و هر یک طرف دیگر را به دخالت در ایجاد بحران اقتصادی متهم می‌کند. برخی از تحلیل‌گران بر این باورند که بحران اقتصادی از آمریکا آغاز شد و سرمنشأ آن بحران وال استریت بود. بحرانی که اثرات آن به اروپا هم سرایت کرد تا هم رشد اقتصادی اروپا را کُند و سپس متوقف کند و هم از شدت ضربه به آمریکا بکاهد و توان تخریبی بحران، بین آمریکا و اروپا سرشکن شود.

تحمیل هزینه‌ها‌ی سرسام‌آور جنگ افغانستان و عراق
یکی دیگر از عرصه‌هایی که اروپایی‌ها به چوب آمریکا نواخته شده‌اند، دو جنگ افغانستان و عراق است. جنگ‌هایی که با رهبری ایالات متحده آغاز شدند. هر چند که برخی از دولت‌های اروپایی با آغاز این جنگ مخالف بودند و از شرکت در این جنگ‌ها امتناع کردند اما بعضی از دولت‌های مهم اروپا با همراهی آمریکا در این جنگ‌ها مشارکت کردند و هزینه‌ی مالی و انسانی هنگفتی برای خود و ملتشان به‌ارمغان آوردند تا جایی که برخی از نظریه‌پردازان اقتصادی، حضور آمریکا و اروپا در دو جنگ بسیاری پرهزینه‌ی عراق و افغانستان را یکی از دلایل اصلی وقوع بحران اقتصادی می‌دانستند.
چندی پیش مؤسسه‌ی صلح و اقتصاد آمریکا در گزارشی اعلام کرد که هزینه‌های جنگ‌های عراق و افغانستان به اقتصاد آمریکا لطمه وارد کرده است. در این گزارش شرایط اقتصادی در دوران جنگ‌های آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بررسی شده است. طبق این گزارش در هر دوران، با افزایش هزینه‌های نظامی، آمریکا به شرایط بد اقتصادی دچار شده است. رئیس موسسه صلح و اقتصاد آمریکا در این خصوص تأکید کرده که که جنگ‌های عراق و افغانستان در ساختار مالی دولت آمریکا، عدم تعادل ایجاد کرده است.
همچنین روند پرشتاب افزایش کسری بودجه‌ی آمریکا نشانگر اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم دو جنگ افغانستان و عراق بر اقتصاد آمریکا و جهان است. مطابق ارزیابی‌ها،‌ چنین برآورد شده بود که این دو جنگ حدود پنج تریلیون دلار بر اقتصاد آمریکا اثر مستقیم دارد، لکن شیب تند افزایش کسری بودجه‌ی فدرال مؤید این مطلب است که اثرات جنگ بر اقتصاد آمریکا به مراتب افزون‌تر بوده و بایستی در رقم پنج تریلیون دلار هم تجدیدنظر شود.

زندان‌های مخفی آمریکا در خاک اروپا
موضوع زندان‌های مخفی آمریکا در اروپا یکی دیگر از ضربه‌هایی بود که آمریکا به حیثیت اروپا وارد ساخت. پروژه‌ای که در سال ۲۰۰۴ افشا شد. در جریان این پروژه آمریکا زندانیانی را که پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بازداشت کرده بود، به زندانهایی مخفی در کشورهای اروپایی و عمدتا اروپای شرقی نظیر رومانی و لهستان منتقل کرده بود. این اتفاق تبدیل به رسوایی بزرگی برای آمریکا و مقامات این کشور شد تا جایی که علاوه بر مردم این کشورهای اروپایی، سایر مقامات اروپا هم به شدت به کشورهای میزبان زندان‌های مخفی سیا اعتراض کرده و برچیده شدن این زندان‌ها را خواستار شدند. این رخداد در کشورهای مدعی دموکراسی، ضربه‌ای سنگین برای اروپا محسوب می‌شد.

پرداخت هزینه‌های سنگین برای عضویت در ناتو
ناتو یکی دیگر از عرصه‌هایی است که دنباله روی اروپایی‌ها از آمریکا هزینه بسیاری برایشان به همراه داشته است. کشورهای اروپایی عضو ناتو هر ساله به ناچار هزینه مالی زیادی برای عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی پرداخت می‌کنند و افزون بر این باید در جاه طلبی‌های آمریکا که معمولا از طریق ناتو و در نقاط مختلف جهان کلید می‌خورد، شرکت داشته باشند. علاوه بر هزینه‌های روز افزون مالی، در حال حاضر هزینه پاسخ گویی به گروه‌های مدنی مخالف جنگ؛ که اساسا با ماهیت ناتو مخالف هستند هم به شکل قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته است. ضمن آن‌که آمریکا در ادامه سلسله اقدامات ضد اروپایی خود همواره با کارشکنی‌های مختلف از تشکیل یک همگرایی نظامی مستقل در اروپا جلوگیری کرده است.

دخالت در امور داخلی کشورهای اروپایی
وجه دیگری از مضرات هم‌پیمانی اروپا با آمریکا در اوکراین بروز و ظهور یافت. آن‌جا که مقامات آمریکایی و به صورت خاص جان مک کین - سناتور جمهوری‌خواه - به شهرهای بحران‌زده‌ی این کشور اروپایی سفر کردند و با حضور در بین معترضان بر طبل اعتراض‌هایی که چندان هم شکل مدنی نداشت کوبیدند تا آن‌جا که این کشور را تا مرز یک جنگ داخلی تمام‌عیار پیش بردند. اکنون اروپا شاهد یک جنگ داخلی واقعی در اوکراین است. آتش این جنگ که هر روز هم بیشتر زبانه می‌کشد، می‌تواند سایر نقاط اروپا را هم درگیر کند. آمریکا پیش از این هم در رخدادهای دیگری از این دست نقش غیرقابل انکاری ایفا کرده بود. سلسله‌ی انقلاب‌های به‌اصطلاح رنگی و مخملی که آمریکا در کشورهایی که اغلب از اروپای شرقی بودند، ایجاد کرده بود به حاکمیت دولت‌هایی انجامید که در تقابل با خواست ملت‌ها قرار داشتند و عمر برخی از این دولت‌ها هم چندان به طول نینجامید.
در خصوص بحران اوکراین و ماجرای به زیر کشیده شدن رئیس جمهور روس‌گرای این کشور، در ابتدای بحران، اروپا کاملاً در کنار آمریکا قرار گرفت. به واقع اروپا هم ترجیح می‌داد رئیس جمهوری که در اوکراین زمام امور را در دست دارد، به جای شرق به غرب گرایش داشته باشد. لذا در سقوط ویکتور یانوکوویچ با آمریکا و معترضان اوکراینی همراه شد. اما ادامه‌ی بحران، کار را برای اروپا سخت کرد. مقامات اروپایی که در بحران اوکراین پا جای پای آمریکایی‌ها گذاشته بودند، تصور نمی‌کردند که بحران این کشور به تجزیه‌ی آن و انشعاب بخش روس‌نشین ختم شود.
به‌واقع تجزیه‌ی اوکراین بدترین سناریوی ممکن برای اروپا بود؛ چراکه می‌تواند به مدلی فراگیر تبدیل شده و به سایر کشورهای اروپای شرقی هم سرایت کند. لذا در ماجرای تجزیه‌ی اوکراین، اروپایی‌ها به نوعی هزینه‌ی حمایت کورکورانه‌ی خود از آمریکایی‌ها را پرداختند.

ضرر اروپا از وضع تحریم‌های یکجانبه آمریکا علیه کشورها
یکی دیگر از مهمترین ضربه‌های آمریکا به اروپا که همواره قاره‌ی سبز را بسیار متضرر کرده است، وضع تحریم‌ها علیه کشورهایی بوده که در مقابل ایالات متحده قرار داشته‌اند. در حال حاضر اروپا ناچار شده است که به تبعیت از آمریکا تحریم‌هایی را علیه دولت روسیه و شخصیت‌های این کشور به اجرا گذارد. حتی اگر فرض کنیم که روسیه هیچ‌گونه مقابله به مثلی با دول اروپایی نکند، آمریکا، اروپا را از حضور در بازار بسیار بزرگ و پر رونق و رو به پیشرفت روسیه منع کرده است.
این اتفاق با توجه به وضعیت نامناسب اقتصادی اروپا می‌تواند مخاطرات غیرقابل جبرانی را متوجه قاره‌ی سبز کند. حال آن‌که آمریکا از آن روی که تمرکز اقتصادی‌اش بر تعامل با روسیه قرار نداشت، از جانب این تحریم‌ها به اندازه‌ی اروپا متضرر نمی‌شود. افزون بر این اگر روسیه بخواهد مقابله به مثل هم انجام دهد، میزان ضرر اروپایی‌ها به شکل تصاعدی افزایش خواهد یافت. خصوصاً که روسیه نشان داده ابایی ندارد که از اهرم انرژی استفاده‌ی سیاسی کند. در صورت تحقق این سناریو، آمریکا اروپا را به دامن فاجعه‌ی بزرگی کشانده که خود کمترین آسیبی از آن نخواهد پذیرفت.
در جریان پرونده‌ی هسته‌ای ایران و اعمال تحریم‌های آمریکا علیه جمهوری اسلامی هم اروپایی‌ها دچار همین اشتباه راهبردی شدند. در شرایطی که قاره‌ی سبز با وضع نابسامان اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کرد، بازار ایران می‌توانست برای خروج از این بحران، بسیار به آن‌ها کمک کند. اما هم‌پیمانی با آمریکا و تبعیت از تحریم‌های این کشور سبب شد تا درهای بازار ایران را عملاً بر روی خود ببندند. در حال حاضر آماری که مجلات معتبر غربی ارائه می‌دهند، حکایت از آن دارد که شرکت‌های اروپایی به خاطر تحریم ایران متضرر شده‌اند؛ به‌طوری که امروز این موضوع به یکی از محورهای مشاجره‌ی آمریکا و اروپا بدل شده و اتحادیه‌ی اروپا از این‌که آمریکا در کنار تحریم ایران، خود اقدام به افزایش روابط تجاری با جمهوری اسلامی کرده است، معترض است.
بلومبرگ در این خصوص گزارش داده است «در حالی که تجارت اروپا با ایران به یک بیستم کاهش یافته، داد و ستد آمریکا با ایران رشدی بالغ بر ۳۵ درصد را از سال ۲۰۱۱ به این‌سو نشان می‌دهد. این رقم برای کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا برابر با کاهش ۷۷ درصدی است.»
مطابق این گزارش، برخی مقام‌های اروپایی در جریان اعتراض خود به آمریکایی‌ها چنین وضعی را ناعادلانه توصیف کرده‌اند. به گفته‌ی این مجله در حالی که آمریکا مشغول صادرات مواد غذایی، وسایل پزشکی و دارو به ایران است و میزان این صادرات هم سیر صعودی دارد، همزمان شرکت‌های اروپایی در حال قربانی شدن و جریمه به اتهام نقض تحریم‌ها علیه ایران هستند و اعمال جریمه‌های سنگین علیه بانک‌ها و نهادهای اقتصادی اروپایی از جانب آمریکا از موارد اختلاف اروپا با ایالات متحده است.

جاسوسی و شنود تلفنی رهبران اروپایی
اما عینی‌ترین و ملموس‌ترین اشتباه راهبردی اروپا در پیروی از سیاست‌های ایالات متحده در موضوع جاسوسی و شنود تلفنی رهبران اروپایی نمود یافت تا آمریکا نشان دهد هر لحظه آماده‌ی وارد کردن ضربه‌ای جدید به طرف اروپایی است. در آن مقطع اسنادی که ادوارد اسنودن افشا کرد، نشان داد که جاسوسی‌های آمریکا کل اروپا را دربرگرفته و جالب آن‌که هدف جاسوسی‌ها در بسیاری موارد نه «امنیت ملی» آمریکا، بلکه «منافع» این کشور بوده و بسیاری از موارد جاسوسی‌های آژانس امنیت ملی آمریکا از اروپایی‌ها، جاسوسی‌های اقتصادی و صنعتی بوده است.
در این میان شنود مکالمات آنگلا مرکل،
صدر اعظم آلمان که ظاهراً از سال ۲۰۰۲ و حتی قبل از انتخاب وی به‌عنوان صدر اعظم انجام می‌شده، نشان می‌دهد که آمریکا کوچکترین اهمیتی برای منافع و امنیت ملی متحدان اروپایی خود قائل نیست و تنها به منافع خود می‌اندیشد. در جریان افشاگری‌های اسنودن فاش شد که دولت آمریکا بخش وسیعی از مردم این کشور را هم هدف جاسوسی‌های خود قرار داده و مکالمات و مکاتبات الکترونیک آن‌ها را تحت نظر قرار داده است. بی‌تردید وقتی آمریکایی‌ها مردم کشور خود را هم هدف جاسوسی قرار می‌دهند، به طریق اولی برای متحدان خود هیچ‌گونه حریمی قائل نیستند. جالب آن‌که ایالات متحده حتی حاضر نشد به خاطر این دست جاسوسی‌ها از متحدان خود عذرخواهی رسمی کند و تنها به یک‌سری لفاظی و توجیهات نامعقول اکتفا کرد.
شدت این ضربه به‌حدی بود که متحدان اروپایی آمریکا هنوز از شوک آن خارج نشده‌اند؛ هرچند که در نهایت هم به نظر نمی‌رسد که چندان تغییری در قبال سیاست‌های خود درباره‌ی ایالات متحده ایجاد کنند و کماکان به پیروی کورکورانه از کشوری که آن‌ها را هدف جاسوسی قرار داده بود، ادامه خواهند داد.

از دست رفتن اعتبار اروپا در میان ملت‌ها
به‌رغم لیست بلندبالای ضرباتی که آمریکا به متحدان خود زده و آسیب‌هایی که اروپایی‌ها از هم‌پیمانی با طرف آمریکا دیده‌اند، به نظر می‌رسد که مهمترین و اصلی‌ترین ضربه‌ای که اروپایی‌ها از اتحاد با ایالات متحده پذیرا می‌شوند، از دست رفتن اعتبار، حیثیت و پرستیژ آن‌ها در سطح جهان است.
ملت‌ها بارها و بارها نشان داده‌اند که از جنگ‌افروزی‌ها، اقدامات یکجانبه، ضد حقوق بشری، حمایت از تروریسم دولتی، شنود، جاسوسی و سایر رفتارهای ضدانسانی آمریکا ناراضی و بلکه بیزار هستند و متحدان ایالات متحده را هم در این اقدامات ضد انسانی دخیل می‌دانند. به‌واقع افکار عمومی جامعه‌ی جهانی، متحدان واشنگتن را هم در اقدامات ضد بشری آمریکا دخیل و شریک می‌دانند و همین سبب می‌شود که به اعتبار این کشورها در جهان چوب حراج بخورد و جایگاه آن‌ها در نظام بین‌الملل به‌شدت تنزل یابد. تقابلی که به‌کرات میان ملت‌ها و دولت‌ها در کشورهای مختلف اروپایی نظیر انگلیس، فرانسه و آلمان دیده شده، شاهدی بر این مدعا است. تظاهرات‌های ضدجنگ که به بهانه‌های مختلف در این کشورها انجام می‌شود، به‌وضوح نشان می‌دهد که گروه‌های مختلف مدنی به ارتباط با آمریکا و پیروی از خط‌مشی جنگ‌افروزانه‌ی این کشور به‌شدت معترض هستند.
در همین راستا گروه‌های ضد جنگ در کشورهایی که میزبان کنفرانس‌های سالانه‌ی ناتو هستند، همواره به‌عنوان یکی از موانع برگزاری این دست نشست‌ها شناخته می‌شوند و مقابله با آن‌ها هزینه‌های گزافی برای برگزارکنندگان به‌دنبال دارد.
فارغ از این‌که پیروی از مشی جنگ‌طلبانه‌ی آمریکا همواره برای مردم اروپا سؤال‌برانگیز بوده و گروه‌های مدنی به‌شدت به آن اعتراض داشته‌اند، سؤالات دیگری هم در ذهن افکار عمومی جامعه‌ی اروپا وجود دارد. در حال حاضر جامعه‌ی اروپا به درستی دریافته که قاره‌ی سبز به دلیل دنباله‌رویی ایالات متحده از اتخاذ یک سیاست خارجی مستقل (نظیر آن‌چه که ژنرال دوگل در فرانسه پایه‌گذاری کرده بود) عاجز است و به‌طریق اولی نمی‌تواند حتی در مواقعی که با نقض امنیت ملی‌اش از جانب آمریکایی‌ها مواجه می‌شود، پاسخ درخوری به واشنگتن دهد.
برای نمونه شکست سارکوزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه را باید ناشی از عدم برخورداری از سیاست خارجی مستقل و پیروی بی‌قید و شرط از واشنگتن دانست. هرچند که در حال حاضر فرانسوا اولاند هم مشی چندان مستقلی را انتخاب نکرده و بعید نیست که وی هم به سرنوشت سارکوزی دچار شود.
همچنین شکست دولت وقت اسپانیا که از جنگ عراق حمایت و با آمریکا در این جنگ مشارکت کرد، نشانه‌ای دیگر بر این مدعا است. شکستی که به واسطه‌ی آن «خوزه ماریا ازنار» کرسی نخست وزیر اسپانیا را به رقیب خود واگذار کرد. در آن مقطع «خوزه ماریا ازنار»، «سیلویو برلوسکونی» و «تونی بلر»، نخست‌وزیران پیشین اسپانیا، ایتالیا و انگلیس که از جنگ آمریکا در عراق حمایت کرده بودند، به ترتیب در سال‌های ۲۰۰۴، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ مجبور به کناره‌گیری از منصب خود شدند.
بنابراین شکست دولت‌های هم‌پیمان آمریکا در انتخابات و سایر فرایندهای دموکراتیک، شاهدی بر فاصله‌گیری ملت‌ها از دولت‌های هم‌پیمان آمریکا است و این گزاف‌ترین هزینه‌ای است که یک دولت برای هم‌پیمانی و حمایت از سیاست‌های ایالات متحده پرداخت می‌کند.

حسین میزان

https://siasatrooz.ir/vdccimq4.2bqmo8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی