«به عقب برنمیگردیم» این شعار هواداران و البته شخص رئیس دولت دوازدهم در دوران انتخابات ریاست جمهوری بود. جملهای که حالا معنای آن را به خوبی میتوانیم درک کنیم. به عقب برنمیگردیم، حتی اگر آلودگی هوا جان مردم را به خطر انداخته و همراه با هر نفسی که میکشند، موسیقی زیرصدایش خسخس و سرفه باشد.
به عقب برنمیگردیم چون دولت قبل وقتی اوضاع آلودگی هوا نفس مردم را به شماره میانداخت، از تعطیلی به عنوان یک مُسکن استفاده میکرد. چون توی محاسباتش به این نتیجه میرسید که هزینههای جانی و سلامت مردم آنقدر ارزش داشت که حتی یک یا دو روز شهر تعطیل شود.
اما چرتکه دولت سراسر تدبیر و امید، وقتی انداخته میشود، به این نتیجه میرسد که میشود آلودگی هوا را با «آمار»های کاملا دقیق و از سر صدق، مدیریت کرد. میشود با تابلوهای سنجش کیفیت هوا «مذاکره» کرد و از آنها خواست مثل یک نمایش از پیش تعیین شده، میزان «آلایندگیها» و «ذرات معلق» و... را چیز دیگری نشان بدهند. درست مثل برجام که همه مشکلات را حل کرد.
نمیدانم چرا بیخود و بیجهت یاد جمله چند روز پیش جناب معاون اول افتادم. «با تغییر دولتها سیاستهای ما عوض میشود و رئیسجمهور جدید فکر کرده هرچه رئیسجمهور قبلی کرده همه را باید تغییر دهد»
کاش میشد همه مردم تهران، اصفهان، تبریز، ارومیه و... در جاهایی مثل لواسان، شمیران، ولنجک، سعدآباد، جماران و... زندگی میکردند. کاش میشد مثل برخی از مسئولان از آن بالاها نگاه کرد و هیچ وقت ریههای مردم از دود و سرب و ریزگرد پر نمیشد.
کاش میشد به بنزینهای مرغوب وارداتیِ سفارشیِ رانتی دستور داد تا «عینک بزنند» و اگر نمیتوانند بهتر بشوند «بروند به جهنم». اما چه میشود کرد که این کاش ها آرزوهای دستنیافتنی برای همیشه است.
اوضاع «آلودگی هوا» درست شبیه بودجهای است که برای مردم مینویسند، اما اشک مردم را درمیآورد، وقتی میبینند مسئولان همه ضعفها، نقصها و ناکارآمدیهایشان را از جیب مردم جبران میکنند.
وقتی میبینند کاهش تصادفات، کاهش آلودگی، بهبود کیفیت زندگی مردم، جبران کسری بودجه و هزینههای جاری تمامناشدنی دولت را میخواهند با گرانی بنزین حل کنند، وقتی از قیمت آب و برق و گاز و مواد غذایی و... گرفته تا ارز و طلا به بهانههای مضحک جهش میکند، وقتی چندین و چند سال با همان یارانه شندرغازی که در جیب مردم میگذارند، اجازه افزایش قیمت در همه زمینهها را به خودشان میدهند و تازه برای همان صنار یارانه، «عزا» میگیرند و در عوض نه پروژهای عمرانی بالا میرود و نه چرخ تولید میچرخد، مردم باید به چه دل خوش کنند؟
نه جانی برایشان میماند و نه جیبی! این وسط گردن آدمهایی است که کلفتتر میشود و خانههایشان که در ییلاق گشادتر میشود.
آهای آقایان دستتان را از جیب مردم بیرون بیاورید و بگذارید مردم «نفس» بکشند.
با مردم چه کردهاید و چه کردهایم؟
نویسنده: مهدی رجبی