چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۲۴
کد مطلب : 95685
توجه به اطراف رمز نجات جامعه از ناهنجاری

تلنگری برای اقدام و عمل

تلنگری برای اقدام و عمل

می‌گویند راه رسیدن به خدا همیشه باز است فقط باید راه را شناخت باید مسیر را یافت آنگاه می‌توان گام به گام تا اوج خدا پیش رفت. ایجاست که واژه از تو حرکت از خدا برکت را به عینه می‌توان لمس کرد. حرکت از مبدا اراده درون می‌خواهد و آنگاه می‌توان دید که خداوند چگونه با دستان مهربانش نوازشگر بنده خود در این راه می‌شود، نوازشی که گاه با قرار دادن افرادی خاص پیش پای بندگانش انجام می‌گیرد. آدم‌هایی که با کلام خود و رفتار خود، قدم به قدم راه صحیح را به بنده جویای حق نشان می‌دهد. اینها نوشته‌هایی در داستان‌ها و کتاب‌های قصه یا در آرمان‌شهرها نیست. نمونه‌های بسیاری را در این وادی می‌توان به عینه لمس کرد.
دیروز داشتم در لابه‌لای خبرها پرسه می‌زدم که ناگام چشمم به خبری افتاد که باورهایم یعنی هر انسانی توان خوب شدن دارد و صرفا نیازمند اراده‌ای است که او را در مسیر خوب بودن وادار سازد تا خداوند نیز عنایت خود را در هدایتش به کمال نشان دهد. مصاحبه‌ای که خواندم از تاثیر پذیری و اصلاح انسانهایی می‌گفت که قتل نفس انجام داده و محکوم به قصاص بودند. آنهایی که آمده بودند تا لحظات آخر زندگیشان را در زندانی منتهای به چوبه دار طی کنند و خیلی‌هایشان تغییر کرده بودند تغییری که روحانی زندان را از اعدام برخی‌هایشان متاثر می‌کرد. اینجاست که به فکر فرو رفتم اگر قاتلها هم اصلاح می‌شوند چرا برای اصلاح جامعه و انس مردم با مبلغین حقیقی زندگی و آرامش تلاش نشود؟!
بر این اساس به چند برش از زندگی افرادی پرداختیم که امید به اصلاحشان حتی از وجود خودشان هم رخت بربسته است.

سکانس یک
گوشه‌ای نشسته و به جوی خیره شده، سرش مدام پایین و پایین تر می‌رود، نمی‌دانم خواب است یا دارد می‌خوابد یا...هر چقدر سعی می‌کنم صدایش کنم انگار نه انگار. کسی پیش می‌آید و می‌گوید از بستگانش هستی؟
می‌گویم نه فقط می‌خواهم بدانم چرا به اینجا رسیده. با لبخندی عجیب و نگاهی که انگار می‌خواهد به من بگوید چقدر بیکارم که پیگیر چرایی زندگی این معتاد شده‌ام به من می‌گوید: ولش کنید حالا اینکه چرا به این نقطه رسیده مهم نیست. این که امیدی به درست شدنش وجود ندارد خودت را درگیر امثال معتاد جماعت نکن....با خودم مرور می‌کنم امیدی به درست شدنش وجود ندارد؟!
مگر می‌شود به این راحتی از کنار انسانی که هنوز نفس می‌کشد و زنده است گذشت...
اما معتاد مورد بحث انگار بیخواب شده باشد می‌گوید چه چیزی می‌خوای؟ سوالم را تکرار می‌کنم. خنده‌ای ناشی از به سخره گرفتن سوالم زده و می‌گوید: بگم رفیق بد یا خانواده نامناسب چه چیز راضیت می‌کند؟
می‌گویم از این راضی می‌شوم که بشنوم برنامه‌ات برای آینده چیست؟
اندکی فکر می‌کند و آرام می‌گوید: کدام آینده؟ مگر آینده‌ای هم مانده همین جا هستم دیگر...بعد همان جا کنار جوی آب روی تکه‌ای کارتن بریده شده دراز می‌کشد و رویش را بر می‌گرداند. نمی‌دانم آیا از آینده اش وحشت کرده و فرار می‌کند یا بی‌خیال به خواب هپروتی‌ای می‌رسد که او را از آینده محروم ساخته....اما آیا واقعا امیدی برای اصلاحش نیست؟

سکانس دوم
کودکی را می‌بینم که در میان کتک کاری جمعی گریه می‌کند لباسهای کهنه دارد و چهره‌ای سیاه، هنوز پانزده سال ندارد اما کسی دلش برای هیکل نحیف و لاغرش نمی‌سوزد. پیش می‌روم تا ماجرا را بدانم.
خانمی کنارم می‌آید و می‌گوید برای بار چهارم است که از دیوار همسایه بالا رفته و دزدی کرده دو بار بخشیده و یکبار به کانون اصلاح رفته اما دوباره...نه دیگر امکان ندارد این فرد آدم شود. با چنان قاطعیتی درباره آدم نشدن کودک پانزده ساله سخن گفته و از دلسوزی برای پدر و مادر پیرش می‌گوید که هر کسی باشد باور می‌کند که او اصلاح نمی‌شود. اما آیا امکان دارد که او روزی دست از حرکات زشت که جامعه را به خشم می‌آورد بردارد؟!
امکان پرسیدن این سوال از خودش وجود ندارد اما آیا خودش هم به این یقین رسیده که زندگی را باید سراسر با دزدی ادامه دهد؟!

سکانس سوم
عادت کرده لباسهای شیک پوشیده و ماشینهای مدل بالا را انتخاب کند و بعد....اسکناسها را بشمارد و پز بدهد که امروز آنقدر کاسبی کرده‌ام! هیچ ظرافت زنانه‌ای ندارد و هر چه هست در سه حرف خلاصه می‌شود. ه. و س....
خودش می‌گوید کارش درآمدزایی از هوسهای مردهای زیاده خواه و پولدار است. نه به آینده‌ای جز این می‌اندیشد و نه برایش مهم است که دیگران او را چطور نگاه می‌کنند. نه نادم است و نه شاد حقیقی!
می‌گویند اصلاح شدنی نیست و حتما به شکل خیلی بدی جان داده و عذاب می‌شود! می‌گویند...اما آیا راه اصلاح این زن ۳۹ ساله بسته شده؟!

تغییر در بزنگاه مرگ
خودش می‌گوید بعد از ۱۵ سال کار در زندان و گرفتن آخرین وصیت ده‌ها اعدامی، هنوز هم شب‌های اعدام، خواب به چشمش نمی‌آید؛ می‌گوید زمان در «شب سوئیت»، کند می‌گذرد؛ کش‌دار؛ می‌گوید تنها مُسکّن اعدامی در آخرین شب زندگی‌اش، «سیگار» است و «آخوند»؛ خلاصه قصه‌های تلخ و شیرین‌اش از لحظه‌های تلخ اعدام و رضایت اولیای دم در وقت‌های اضافه، شنیدنی است؛ از حکایت نجات یک اعدامی به برکت تکه قندهایی که به نام عباس (ع) متبرک شده‌اند تا .....
به شدت روشنفکر، کتاب خوانده و دل نازک؛ آنقدر دل نازک که هنوز بعد از سال‌ها، بازخوانی برخی از خاطرات، چشمانش را نمناک می‌کند؛ خاطراتی تلخ از ناکامی‌اش در گرفتن رضایت از اولیای دم، این روحانی بند اعدامی‌ها که باعث شد تلنگری برای اصلاح کل جامعه باشد به تسنیم گفته که معمولاً ما هر روز با همه مددجوهای زندان سر و کار داریم و سعی می‌کنیم که شرایط روحی آن‌ها را در حد مطلوبی نگه داریم؛ از طرفی باید روحانی در اینجا با مددجوها و زندانیان کاملاٌ صادق باشد؛ کلام اول در اینجا صداقت است؛ شاید بعضی‌ها تصور کنند که روحیه دادن به یک زندانی منتظر اجرای حکم، امید دادن به رهایی اوست ولی این بدترین کاری است که می‌شود کرد؛ همه روحانی‌های زندان می‌دانند که باید صادقانه، زندانی را برای اجرای حکم آماده کنند و در عین حال سعی کنند روحیه‌اش را برای اجرای حکم بالا ببرند؛ به عبارتی باید به او گوشزد کنند که این حکم، عکس‌العمل کرده‌های خودش است ولی در عین حال دقت داریم تا در همه ابعاد زندگی‌شان، به آن‌ها کمک کنیم تا به اصلاح رفتار و توبه از اعمالشان نزدیک شوند؛ به عنوان مثال وقتی می‌بینیم یکی از مددجوها به اصطلاح توی لک رفته، سراغش می‌رویم و سعی می‌کنیم از مشکلش سر در بیاوریم و به قول معروف، یک درمان کپسولی برایش تجویز کنیم؛ یعنی کاری کنیم که با صحبت از احادیث و آیات قرآن، روحیه‌اش را بالا ببریم. البته این حساسیت ما در مورد زندانیان و محکومان قتل بیشتر است چراکه هر روز از مدت محکومیت‌شان ممکن است آخرین روز زندگیشان باشد. چراکه طبعاً زندانی‌ها از روز اجرای حکم خبر ندارند و باید آمادگی برای پذیرش اجرای حکم را برایشان ایجاد کنیم؛ خب بالطبع اگر ما نتوانیم این آمادگی را برای این افراد به وجود بیاوریم، «شب سوئیت» باید تمام هم و غم خودمان را بگذاریم بر روی اینکه قالب تهی نکند.
خیلی از این مددجوها می‌گویند قبل از قرنطینه خواب این لحظه را دیده‌اند و به قول معروف از موضوع با خبرند بنابراین در اغلب موارد، وصیت نامه‌شان را آماده کرده‌اند؛ مثلاً اگر بدهی به یکی از هم بندی‌هایشان دارند تسویه کرده‌اند، حلالیت گرفته‌اند یا اگر وسیله‌ای می‌خواهند به کسی بدهند، به عنوان یادگاری، داده‌اند؛ ولی در مقابل، کسانی هم هستند که علی رغم تمام تلاشی که برای آمادگی آن‌ها، بازگشت و پشیمانی از عملکردشان شده، نتیجه نمی‌دهد؛ لذا باید روحانی زندان در شب سوئیت، تلاش مضاعفی بکند تا شرایط روحی او را بالا ببرد و او از آخرین لحظات زندگی‌اش در این دنیا، بیشترین استفاده را بکند و حداقل، در درون خودش نسبت به اعمال گذشته‌اش نادم شود. علاوه بر این باید آخرین وصیت‌های او را هم روحانی زندان بگیرد. یکی از مددجوها از من می‌خواست که قابلمه غذایش را به یکی از هم بندی‌هایش بدهم که اهل نماز و روزه بود؛ می‌گفت دوست دارد بعد از مرگ، آن رفیق هم‌بندش در قابلمه او غذا بخورد تا او هم سهمی از ثواب نماز و روزه او داشته باشد.
بارها پیش آمده که لحظه اعدام، سر حرف را با خانواده مقتول باز کرده‌ام و آنقدر از تغییرات روحی قاتل در مدت زمان اقامتش در زندان گفته‌ام که آن‌ها را در اجرای حکم دچار تردید کرده‌ام؛ در این شرایط به کرات پیش آمده که صاحب دم به من گفته که حاج آقا شما تعهد می‌دهی او تغییر کرده و آدم دیگری شده و بعد از آزادی سربار جامعه نمی‌شود؟! اگر شما تعهد بدهی ما از حق خودمان می‌گذریم. نه تنها من، که خدا هم به عنوان صاحب این لباس، تعهد می‌دهد؛ خب بالاخره ما شبانه‌روز در کنار این‌ها هستیم و متوجه اوضاع و احوال روحی آن‌ها و تغییر و یا در مواردی پوست‌اندازی آن‌ها و ورودشان به دنیای دیگری جدای از جهان سابقی که مملو از جرم و خشونت بوده، هستیم.

تلنگر
این روحانی که مصاحبه‌اش تلنگری شد برای نوشتن متن ۱۵ سال برای آنهایی که خشونت درون وجودشان به حدی رسیده که قتل نفس انجام داده‌اند، وقت گذاشته و به راحتی از اصلاح یک قاتلی صحبت می‌کند که حاضر است ضمانتش را کند تا اعدام نشود. اما امثال این فرد، روحانی و انسانهای پاک روی زمین اگر نسبت به اطرافشان دقیق‌تر بوده و در همان کوچه و محل زندگی خودشان کمی بیشتر وقت می‌گذاشتند و حواسشان بود چه گلستانی می‌شد این زندگی. نمی‌توان ادعا کرد که جرم پایان می‌یافت اما می‌توان ادعا کرد خیلی‌ها به آن لحظه‌ها نمی‌رسیدند که از آنها قطع امید شود و اگر احیانا کسی به آن مرحله هم می‌رسید باز هم امیدی به اصلاح بود. عجب تلنگری داشت این مصاحبه برای آنهایی که می‌خواهند مبلغ خوبی باشند.

مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdccpeqo.2bqp48laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی