دوست عزیزم حسین دهباشی مستندساز - پژوهشگر سختکوش و صاحب سبک ایرانی که نامش با پروژه "تاریخ شفاهی" یکصد سال اخیر بویژه دهههای ۱۳۲۰ تا ۱۳۶۰ گره خورده، از چهرههای فرهنگی فعال در توئیتر است.
حسین دهباشی سیاسی نیست، اما در نوشتگان خود ناگزیر یا از روی علاقه به سیاست میپردازد؛ در انتخابات ۱۳۹۲ از حسن روحانی حمایت گسترده کرد و در ۱۳۹۶ به انتقاد گستردهتر از او پرداخت. شاید همین که حسین دهباشی چاشنی سیاست را با استقلال شخصی آمیخته، او را برای مخاطب (بویژه مخاطب فضای مجازی که خواستار برهم کنش و طنین یافتن زوایای مغفول گفتوگوها و رسمیت زدایی از روند مفاهمه است)، جذابتر کرده است.
اخیرا حسین دهباشی در توئیتر خود به بیان نکتهای درباره عملیات کربلای۴ پرداخت که برای من جای تامل دارد. دهباشی نوشت: "دشمن ضدحمله خود به عملیات کربلای۴ (۵ دی ۱۳۶۵) را نامیده بود "حصاد الاکبر"؛ یعنی بزرگترین درو! یعنی آنچنانکه خوشههای گندم را در دشت درو کردیم! حالا سردار [محسن رضایی] به آن فاجعه میگوید: "فریب دشمن".
درباره توئیت این مستندساز - پژوهشگر عزیز کشورمان به نکاتی اشاره میکنم:
۱- رژیم صدام برپایه سوسیالیسم ناسیولیسم عربی شکل گرفته بود و از همین رو حمله سراسری به ایران را "معرکه القادسیه" نامید (قادسیه نام مکان و نبردی بود که ۱۴۰۰ سال قبل اعراب و ایرانیان با هم روبهرو شدند و با شکست امپراتوری ساسانی همراه شد). عکسهای زیادی از دیوارهای خرمشهر در سال ۱۳۵۹ باقی مانده که شعار "قادسیه الصدام" با رنگ روی آن نوشته شده است.
حال، اگر این ملاحظه یا مغالطه در اذهان یک ملت جا بیافتد که بخواهیم مثل توئیت اخیر جناب دهباشی، نامی که دشمن بر یک نبرد نهاده را مبنای درک واقعیت آن نبرد قرار دهیم، با استناد به شکست ۱۴۰۰ سال قبل ارتش ایران بایستی پیشاپیش در نبرد خرمشهر خود را شکست خورده بدانیم؟ زیرا که "قادسیه" نامیده شده و پیروز قادسیه هم مشخص است.
۲- رژیم صدام متکی به دکترین امنیتی "النصر بالرعب" (کسب پیروزی با ترساندن شهروندان خود) بود. صدام ارتش خود را در چشم شهروندانش به عنوان یک ارتش شکست ناپذیر نمایش میداد تا مردمانش را در عرصه سیاست داخلی به اطاعت وادارد. در عملیات فاو در ساحل غربی اروند، رزمندگان ایران هیمنه نظامی ارتش بعثی صدام را شکستند. صدام میترسید که افسانه شکستناپذیری او در چشم شهروندانش فروبریزد. طبیعی است که صدام در عملیات بعد از فاو یعنی عملیات اروندان (کربلای ۴ و ۵) کوشید با تبلیغات و هیاهو و اغراق، بگوید که شکستش در فاو را اینبار جبران کرده است. آیا ما پروپاگاندای صدام را مبنای درک و تحلیل واقعیت قرار میدهیم؟ جای بسی شگفتی است که رجزخوانی صدام (در نامیدن آن عملیات به نام "حصاد") را قبول کنیم و چشم بر واقعیت ببندیم.
۳- تاریخنگاری جنگ، تبلیغات جنگ و فرماندهی جنگ ۳ واقعیت مجزا ولی همخانه است؛ مرتبط است، ولی هر یک منطق جداگانه دارد. یکی از معضلات ایران معاصر و موانع شکلگیری قدرت ملی و تأمین منافع ملی این است که حکومت و اپوزیسیون هرگاه که به نفعشان باشد این ۳ را به هم میآمیزند. اما آیا برای یک مستندساز - پژوهشگر زیبنده است که این سه را با هم قاطی کند؟ آیا ما به لحاظ علمی میتوانیم مواد "تبلیغات جنگی" (آن هم تبلیغات جنگی صدام) را مبنا و ملاک "تاریخ نگاری جنگ" قرار دهیم؟!
۴- ملتهای سرزنده که در مسیر تولید قدرت ملی، ثروت ملی و تامین منافع ملی خود گام برمیدارند میدانند که تبلیغات جنگی، همان تاریخ نگاری جنگ نیست، ولی این را در هنگامه نبرد با دشمن فریاد نمیکنند! زیرا تبلیغات دفاعی از ارکان قدرت ملی است و از متغیرهای موثر بر/متاثر از ژئوپلتیک است و همچون ژئوپلتیک عمری نسبتا طولانی دارد. جنگ پایان مییابد ولی تبلیغات دفاعی پایان نمییابد؛ همانطور که ژئوپلتیک یک کشور به ناگهان متحول نمیشود. این یکی از سختترین و باریکترین گذرگاههای سفر یک پژوهشگر میهن دوست بسوی حقیقت است؛ چگونه در عین تلاش برای جدا کردن تاریخنگاری جنگ از تبلیغات جنگ، به اصول ثابت تبلیغات دفاعی ژئوپلتیکی کشورمان ضربه نزنیم؟
۵- حافظ فرمود: "مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو".
شهدای ما آنطور که صدام در تبلیغات جنگی خود ادعا کرد، درو نشدند. مادران شهدا این نهالهای مقدس را در زمین کشورمان کاشتهاند؛ این نهالها امروز تناور شدهاند و میوه امنیت، آرامش و دوستی را بر سفره مردم ایران نهادهاند. (حتی بنظرم این درخت میوه رونق اقتصادی هم داده ولی خوب توزیع نشده و دچار رهزنی آفت رانت شده است). القصه، آن مرد که ادعا میکرد نهالهای مقدس ایران را درو کرده، امروز جزو منفورترین جنایتکاران تاریخ است. لطفا تبلیغات جنگی او را تکرار نکنیم و بر درختی که از نهال شهیدانمان روییده، تبر نزنیم.
نویسنده: محسن حیدری