شنبه ۵ آذر ۱۳۹۰ - ۲۰:۰۴
کد مطلب : 69701

تنها صداست كه مي ماند

گوش كن. مي شنوي؟ صداي زنگ شتران را كه به سوي نينوا در حركت اند. آري كاروان نزديك است. اندكي بيش تا رسيدن به دشت بلا نمانده است.
فرقي نمي كند چند سال از محرم خون گذشته باشد. ۱۳۷۱ سال؟ زياد است؟ اما هميشه نزديك است و تازه. هنوز خون هاي كربلا لخته نشده است و جاري است.
اگرخوب گوش دلت را بسپاري به اصوات تاريخ صداهاي ديگري را هم مي شنوي.
صداي كوچه باز كردن جوانان بني هاشم براي پياده شدن عمه.
باز هم گوش كن. صداي نهر علقمه. صداي آقا را كه براي همه صحبت مي‌كند. صداي او كه مي گويد هر كه مي خواهد برگردد. تو هم برمي گردي؟ تو هم دست از پسر فاطمه مي شويي؟ نمي دانم. تو هم صداي هل من ناصر ينصرني را مي شنوي؟ لبيك مي‌گويي يا خودت را به نشنيدن مي زني؟ نمي دانم.
باز هم گوش كن. صداي نماز ظهر عاشورا مي آيد.
صداي "اميري حسين..."
صداي "اخي ادرك اخي"
صداي ناله علي اصغر.
صداي تيري كه از كمان رها مي شود.
صداي شمشير مي آيد.
صداي يورش اسبان بر بدن آقا.
صداي گريه كودكان.
اگر نفس عميق بكشي، بوي خون مي آيد و بوي آتش. صداها را باز هم گوش كن. صداي هلهله مي آيد. الله اكبر. مگر نگفته اند تنها صداست كه مي ماند؟ صداي محرم.
آري دوباره صداي محرم به گوش مي رسد. دوباره عطر عاشقي همه جا را پر مي كند. دوباره "سياه" مي شود بهترين رنگ دنيا و مي شود سمبل و نماد عاشقي.
اينجا عشق را با رنگ سرخ و سياه تعريف مي كنند. اينجا عاشقي حال و هوايي دارد. اينجا عاشقي را همه تجربه مي كنند. سن و سال نمي شناسد. از كودك نوزاد و نوپا بگير تا آن پيرمردي كه موهايش را در آسياب عشق به مولا سپيد كرده است. اينجا دوباره كل يوم عاشوراست. اينجا دوباره كل ارض كربلاست.

مولف :
https://siasatrooz.ir/vdccsmqe.2bqox8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی