«در انتخابات سال ۸۸، آن کسانی که فکر میکردند در انتخابات تقلب شده، چرا برای مواجههی با تقلب، اردوکشی خیابانی کردند؟ چرا این را جواب نمیدهند؟ صد بار ما سؤال کردیم؛ نه در مجامع عمومی، نخیر، به شکلی که قابل جواب دادن بوده؛ اما جواب ندارند. خب، چرا عذرخواهی نمیکنند؟ در جلسات خصوصی میگویند ما اعتراف میکنیم که تقلب اتفاق نیفتاده بود. خب، اگر تقلب اتفاق نیفتاده بود، چرا کشور را دچار این ضایعات کردید؟ چرا برای کشور هزینه درست کردید؟»
اینها بخشی از سخنان رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال ۹۲ است. نکته مهم در این بخش از بیانات رهبری آن «جلسات خصوصی» است که شاید در نگاه اول ذهن را به سمت و سوی آن جلسه معروف نمایندگان کاندیداهای سال ۸۸ ببرد. اما (به زعم نگارنده این سطور) اصل قضیه جای دیگری است. جایی که سران اصلاحات در جلسات خصوصی خودشان و در دورهمیهای درونیشان میتوانند در مقام «درد دل» کردن از عدم تقلب سخن بگویند، اما جرات بیان و اعلان صریح آنرا ندارند.
در اواخر همان سال ۹۲ دو خبر (که البته فایل صوتی آن هم موجود بود) به بیرون درز پیدا کرد. یکی مربوط به جلسه رئیس دولت اصلاحات با جمعی از خبرنگاران بود که در آن به صراحت عنوان شده بود « من قبل و بعد از انتخابات به میرحسین موسوی گفتم که در انتخابات رای نخواهد آورد. معتقدم احمدی نژاد در سال ۸۸ رای آورد و پیروز انتخابات بود.»
نکته جالبتر وقتی بود که از وی درخصوص عدم موضعگیری شفاف در خصوص فتنه سوال شد و جواب متحیرکنندهای هم گرفته شد: «من رهبر یک جریان هستم؛ از جانبازی که در زندان است (اشاره به یکی از فتنه گران بازداشت شده) تا رقاصه های آمریکا در گروه ما هستند و باید حواسم به همه آنها باشد.»
یعنی کار به جایی رسیده است که رهبر یک جریان سیاسی که خود را معتقد به نظام و جمهوری اسلامی و علاقهمند به امام(ره) میداند، حواسش به همه از جمله «رقاصههای آمریکا» هست، اما نگران به لبه پرتگاه رفتن همان نظام اسلامی نبود؟! مگر میشود؟ چگونه چنین تعبیری را میشود در زیر پرچم جمهوری اسلامی پذیرفت؟ یعنی جذب حداکثری! اینقدر اهمیت دارد که جریانی برای جلب نیرو و حفظ قدرت و آبرو دست به دامن رقاصهها هم بشود، اما حواسش به این نباشد که در ماجرایی که «اصل نظام نشانه است» سکوت کند که مبادا دایره وسیع هوادارانش دچار کاهش قطر شود؟! کدام عقل سلیمی میتواند چنین رویکردی را بپذیرد؟
جناب آقای خاتمی در همان زمان در یک جلسه دیگر با گروهی از جوانان هم جملات قابل تاملی بیان کرد. مثلا اینکه «من نمیگویم که در انتخابات ۸۸ تقلب شده است» و یا اینکه «من نسبت به شعارها موضع گرفتم، راجع به جمهوری اسلامی، راجع به اهانت به حضرت اباعبدالله موضع گرفتم. من موضع گرفتهام و همیشه هم گرفتهام. البته شاید توقع این بوده که بیشتر موضع بگیرم»
حالا و پس از گذشت سه سال از زمان بیان چنین جملاتی باید از آقای خاتمی پرسید، چرا هنوز هم توقعات را برآورده نکردهاید و شفاف و علنی موضعتان را بیان نمیکنید؟ آیا هنوز هم باید حواستان به همه، حتی رقاصههای آمریکایی هم باشد؟
این روزها که عقلا و زعمای اصلاحطلب به دنبال «آشتی ملی» هستند، چرا به برخی سوالات خاک خورده از سال ۸۸ جواب روشنی نمیدهند؟ چرا نمیگویند این «لولوی ترامپ»ی که میخواهند در نزد افکار عمومی بسازند و بهانه انسجام خود را ترس از جنگ معرفی میکنند، بیخطرتر از آن تحریمهایی است که در زمان فتنه ۸۸ و به سفارش سران فتنه بر علیه مردم ایران وضع شد و «جنگ واقعی» آنجا بود؟ چرا نمیگویند، اگر آن خیانت بزرگ شکل نمیگرفت، امروز جمهوری اسلامی پرقدرتتر از همیشه و اکنون بود؟ چرا به این اعتراف نمیکنند که اردوکشیهای خیابانی، باعث شد، دشمنی که برای ابراز ارادت و دوستی نامههای محرمانه میفرستاد، برای بهرهبرداری از چراغ «سبز» برخیها دندان تیز کرد؟
آنچه امروز تحت عنوان «آشتی ملی» از سوی برخی به ظاهر خواص! مطرح میشود و با فضاسازی رسانههای مدعی اصلاحات پر و بال میگیرد، یک طرح شکستخورده است. آنها که سال ۸۸ زیر علم جنبش به اصطلاح سبز سینه میزدند، هنوز هم نمیخواهند به صورت رسمی خطای فاحش خود را بپذیرند. آنها میخواهند بدون کمترین هزینهای خودشان را در صف حاکمیت جا دهند و اگر مجالش هم بود، نه به عنوان یک بدهکار بزرگ، که در نقش یک طلبکارِ بخشنده وارد شوند. بدون اینکه خطای بزرگ خود را فریاد بزنند و از آنچه بر سر مردم و نظام و مملکت آوردند، ابراز ندامت کنند. بدون آنکه آن گردن افراخته را پایین بیندازند و آنچه در خلوت به آن معترفند را در ساحت ملت اعلان کنند.
اما آنها برای شکست این طرح خود هم برنامه ریختهاند. صرف نظر از اینکه رئیس دولت اصلاحات به رهبر انقلاب نامه نوشته باشد یا نه، صرف نظر از اینکه در آن نامه «عذرخواهی یواشکی» هم وجود داشته یا نه، حالا با مخالفت رسمی رهبر انقلاب با طرح به ظاهر زیرکانه آقایان برای دسترسی به حاکمیت، آنها گزینه دیگری را دنبال میکنند: «هزینهتراشی برای رهبری»
حالا با خط دهی رئوس درونی و مشاوران بیرونی، برنامه ریختهاند تا با یک مظلومنمایی بزرگ، خود را دوستدار نظام معرفی کنند و بگویند که ما قصد بازگشت داشتیم، اما حاکمیت (شما بخوانید رهبری) اجازه نداد. حال آنکه اصل قضیه را از ذهن مردم دور میکنند و نمی گویند چرا رهبری با چنین طرحی مخالفت کردند؟ نمیگویند چرا کسی به این آش نپختهشان لب نمیزند؟ دلیلش واضح است. مردم ما با هر سلیقه و تفکر سیاسی، قطعا در جهت منافع ملی و منافع نظام اسلامی پای کار خواهند بود. نمونه بارزش، همه این سی و اندی راهپیمایی ۲۲ بهمن، روز قدس، نه دی، انتخابات مختلف و... است. در همه این عرصههای حضور کسی از دیگری نپرسید در ۸۸ به چه کسی رای دادید. کسی جویا نشد که طرف به چپ متمایل است یا راست را میپسندد. اما آنها که خودشان را «بیشمار» میدیدند، حالا و با گذشت بیش از ۶ سال به این نتیجه رسیدهاند که آن بیشماری موهوم، کاری برایشان نکرد و نه تنها نتوانستند از آن به عنوان ابزار فشار استفاده کنند، که مردم اساسا موضوعات مهمی دارند که وقت فکر کردن به این حضرات را ندارند.
شاید اگر طرح آقایان «آشتی با ملت» بود، جواب میداد. اینکه جرات داشته باشند و در پیشگاه ملت به اشتباهات، سکوتهای بیموقع و خیانتهای خود اعتراف کنند و آنچه در درون دارند را بیرون بریزند و نگران رقاصههای آمریکا هم نباشند.